قا ب ♦ چهارفصل

نویسنده
شهلا گروسی

‏هویت فرهنگی، تنها دغدغه ما ایرانیان نیست. اکثر کشورهای دنیا حتی اروپائیان در این گرداب جهانی سازی به سبک ‏آمریکایی که همه چیز را به سرعت می بلعد و در خود حل می کند دست و پا می زنند تا آنچه را که هویت فرهنگی خود ‏می دانند، حفظ کنند. نگرانی کشورهای توسعه نیافته البته دوچندان است و مباحث پسا استعمارگرانه جایگاه ویژه ای در ‏محافل آکادمیک دارند. معمولاً هر چیز که به صفت “ملی” مزین باشد ارج و قرب خاصی می یابد و تبدیل به “ارزش” ‏می شود: لباس ملی، خوراک ملی، موسیقی ملی، معماری ملی، شاعر ملی، خودروی ملی… در این میان تکلیف هنر ‏کارتون چیست، آیا می توان آن را با صفت “ملی” ترکیب کرد؟

cartoonmelli1.jpg

سئوالاتی در باب کارتون ملی

‎ ‎کارتون “ملی”‏‎ ‎

هویت فرهنگی، تنها دغدغه ما ایرانیان نیست. اکثر کشورهای دنیا حتی اروپائیان در این گرداب جهانی سازی به سبک ‏آمریکایی که همه چیز را به سرعت می بلعد و در خود حل می کند دست و پا می زنند تا آنچه را که هویت فرهنگی خود ‏می دانند حفظ کنند. نگرانی کشورهای توسعه نیافته البته دوچندان است و مباحث پسا استعمارگرانه جایگاه ویژه ای در ‏محافل آکادمیک دارند. معمولاً هر چیز که به صفت “ملی” مزین باشد ارج و قرب خاصی می یابد و تبدیل به “ارزش” ‏می شود: لباس ملی، خوراک ملی، موسیقی ملی، معماری ملی، شاعر ملی، خودروی ملی… ‏

تکلیف هنر کارتون چیست، آیا می توان آن را با صفت “ملی” ترکیب کرد؟ در این صورت، محصول نهایی چه ویژگی ‏هایی خواهد داشت؟ ‏

به نظر می آید چنین پدیده ای باید از آبشخور فرهنگ ملی فربه شود. اما کدام بخش و کجا؟ آیا بحث ما بر سر تکنیک، ‏ظاهر و فرم کار است یا ایده ها؟ آیا کارتون ملی ایرانی باید پیرو سبک خاصی از نگارگری ایرانی باشد یا کاراکترها و ‏اجزای صحنه حس و حال بومی داشته باشند؟ بعید می دانم کسی مخالف استفاده از دستاوردهای نوین هنرهای تجسمی ‏باشد و طراحی به سبک مینیاتورهای صفوی را راه حل دست یافتن به کارتون ملی بداند که اگر چنین روالی بود در خود ‏اروپا و آمریکا هم هنر نقاشی و تصویرگری در دوران رنسانس ماسیده بود. استفاده از کاراکترهای با شکل و شمایل ‏بومی هم البته رویه پسندیده ای است که بسیاری از هنرمندان خلاق برای عرضه ایده های اجتماعی-محلی خود به کار ‏می بندند. ‏

cartoonmelli2.jpg

آثار بزرگمهر حسین پور در هفته نامه چلچراغ نمونه های موفق استفاده از تیپ ها و چهره های ایرانی در نمایش ایده ‏هایی است که مشکلات خاص اجتماع ایران را نشانه می روند اما حتی حسین پور هم وقتی به سراغ ایده های جهانشمول ‏تر می رود از کاراکترهایی فاقد هویت ایرانی استفاده می کند. دلیل آن ساده است: وقتی قرار باشد موضوعی فراوطنی ‏مانند جنگ، مرگ، یا فقر، دستمایه کارتون قرار گیرد اگر کاراکترها، نژاد یا ملیت خاصی را تداعی کنند کارتون کذائی ‏بر خلاف نیت والای خالق اش موجب سوءتفاهم خواهد شد چرا که معضل مطرح شده را به کشور یا نژاد خاصی نسبت ‏داده است. احتمالاً به همین دلیل، کاراکتر ثابت موردیلو یادآور آرژانتینی ها نیست یا شخصیت دماغ دراز آثار “بُسک” ‏می تواند به هرجای دنیا تعلق داشته باشد و نه فقط فرانسه.‏

پس با این ملاک، کارتون ملی فقط در عرصه موضوعات محلی جلوه گر می شود و بس. اما مشکل اینجا است که نمی ‏توان به کارتونیست ها دیکته کرد تنها موضوعات اجتماعی یا محلی را مبنای ایده های اشان قرار دهد تا نتیجه کار ‏‏”ملی” شود. به هر حال هر هنرمندی علاوه بر دغدغه های سیاسی و اجتماعی، دلمشغولی های درونی تر هم دارد که ‏گاه مرز جغرافیایی خاصی نمی شناسند. سرکوب انگاره های فردی و ذهنیات تجریدی هنرمند به بهانه ارزش دادن به ‏هنر مردمی- اجتماعی هم شیوه بی فرجامی است که پیش تر، امتحان خود را در سیستم های کمونیستی پس داده و به له ‏شدن هنرمندان مستقل واضمحلال فرهنگی و فروپاشی اجتماعی انجامیده است.‏

cartoonmelli3.jpg

شاید که “ملیت” را بتوان در نشانه ها و مواد خامی جُست که کارتونیست ایده های اش را بر آن ها استوار می کند. ‏اخیراً کاریکاتوری ایرانی (با موضوعی صد درصد ایرانی) به چشم ام خورد که برای هجو دروغ های رئیس جمهور ‏ایران، او را به “پینوکیو” تشبیه کرده بود. بسیاری از کارتونیست ها برای نمایش آرمانگرایی پوچ از “دون کیشوت” به ‏عنوان نشانه استفاده می کنند و برای نمایش فرشتگان، موجوداتی بالدار با هاله نوری بر سر به تصویر می کشند. ‏هیچکدام این نشانه ها (پینوکیو، دون کیشوت و فرشته بالدار) محصول فرهنگ ملی ما نیستند پس آیا استفاده از آنها، ‏تعظیم در برابر فرهنگ غرب و نوعی خودباختگی نیست؟ آیا نباید نشانه هایی از این دست را یکسره در زباله دان ‏ریخت و به فرهنگ خودی رجوع کرد؟ سئوال اینجا است که فرهنگ ملی ما برای نمایش مفاهیم مختلف چقدر نشانه ‏سازی کرده و چقدر برای تعمیم آن حتی میان مخاطبان ایرانی، کوشیده؟ جا افتادن نشانه ای مانند پینوکیو به عنوان نماد ‏دروغگویی، حاصل سال های سال تلاش، ترجمه هایی عالی کتاب به زبان های دیگر، صدها فیلم، کارتون، سریال، ‏نمایش رادیوئی و تلویزیونی است که این قصه را در ذهن همگان -از آسیا تا آفریقا و آمریکا- ماندگار کرده. مسلماً نمی ‏توان انتظار داشت کارتونیست، کل این فرایند برای خلق نشانه های تازه را یک تنه طی کند که حتی در ابعاد داخلی هم ‏امکان پذیر نیست. نشانه های جهانی هم که ساخته فرهنگ اجنبی اند و غیر قابل استفاده، پس بهتر است زبان در کام ‏کشید و قلم را غلاف کرد تا فرهنگ ملی پاس داشته شود!‏

cartoonmelli4.jpg

تولیدات فرهنگی اما، همبرگر “مک دانلدز” نیستند که با تحریم شان مشت محکمی به دهان استکبار بخورد و با سرمایه ‏داری امریکایی مبارزه شود، تابلوی لبخند ژوکوند، مجسمه تفکر رودن، کتاب دون کیشوت، کاراکتر ولگرد چاپلین، ‏دراکولای برام استوکر، غول چراغ جادو و هزاران نشانه دیگر حاصل قرن ها تخیلات و تفکرات “انسان” است فارغ ‏از ملیت و نژاد اش. محصولات فرهنگی حتی با مختصات بومی، آفریده می شوند تا جریان پیوسته فرهنگ بشری را به ‏پیش ببرند که اگر جز این بود سینما در محدوده فرانسه می ماند و تئاتر مدرن از یونان آن طرف تر نمی رفت و سرو ‏کله ملودی های شرقی در موسیقی غرب پیدا نمی شد. هنرمند امروزی در برابر دنیا سد نمی کشد و فرهنگ ملی را ‏جزیره ای سرگردان در اقیانوس نمی بیند که باید ساحل آن را مین گذاری کرد، او به هر دستاورد دنیای هنر - متعلق به ‏هر کجای دنیا که باشد- می آویزد تا اندیشه خود را به عینیت در آورد. این اندیشه هنرمند است که به نشانه ها و عناصر، ‏هویت و شخصیت می بخشد. هویتی که می تواند گویای دغدغه های بومی و ملی هنرمند هم باشد.‏