سالهای نخستین پس از انقلاب بود. دولتمردان سابق در دولت موقت، پس از ترک خودخواسته قوه مجریه، این بار عزم قوه مقننه کرده بودند. مهندس بازرگان و تنی چند از یارانش در دولت موقت، توانستند در آن جو چپ زده، رای اعتماد ملت را دریافت کرده و وارد پارلمان شوند و اقلیتی را در مجلس تشکیل دهند. آنها در شرایطی وارد کارزار رقابت انتخاباتی شده بودند که از جانب اکثر احزاب و گروه ها، به شکل های گوناگون مورد حمله و گاه دشنام واقع می شدند، که آنها لیبرال منش بودند و انقلابیون دو آتشه را با لیبرالیسم صلح طلب و مسالمت جو عداوتی است تاریخی. اگر انقلابی از شور می گوید، لیبرال از شعور دم می زند. اگر انقلابی از اعدام انقلابی می گوید، لیبرال از محاکمه منصفانه. اگر انقلابی دنیا را سیاه و سفید می بیند، لیبرال ترجیح می دهد که طیفی از رنگ ها را ببیند… باری، سخن کوتاه کنم که غرض چیز دیگریست.
تاریخ را که ورق بزنیم به آن روزی می رسیم که مهندس بازرگان، بنا به حق قانونی خود به عنوان نماینده ملت، پشت تریبون رفت و نطق پیش از دستور خود را آغاز کرد. نطقی که از سر درد بود و دلسوزی. او نودولتان انقلابی را اخطار می داد و هشدار که این ره که می روید به ترکستان است و با اعمالتان جوانان را از اسلام رویگردان می کنید، که او سخت مسلمان بود و البته پیش از آن خود را ایرانی می دانست. سخنرانی او هنوز به نیمه نرسیده بود که بانگ مرگ بر بازرگان عده ای از نمایندگان در صحن مجلس طنین انداز شد. که در این بین صدای یک نفر بیش از همه به گوش می رسید. هادی غفاری و آن لنگه کفش معروفش که بر سر و صورت مهندس معین فر و سایر یاران بازرگان در مجلس فرود آمد که اگر آنها نبودند فقط خدا می داند خشم انقلابی این مرد و دوستان غیورش چه بر سر آن پیرمرد می آورد.
بازرگان در برابر این قانون شکنی علنی و گستاخانه با نگاهی معنادار به رئیس مجلس و با زبان بی زبانی از وی تقاضای کمک می کرد. اما گویی آقای رئیس چندان از این واقعه دل آزرده نشده بود و سکوتش بر حرکات غفاری ها، حرفها داشت در دل. او هاشمی رفسنجانی بود که البته این روزها به او هاشمی می گویند طرفدارانش.
سالها گذشت تا موعد انتخابات مجلس هفتم فرا رسید و فقهای شورای نگهبان، آن کردند که دیدیم. آنها حتی نواب مجلس را هم از دم تیغ رد صلاحیت گذراندند. اما در این گیر و دار که نمایندگان مجلس ششم از فرصت نطق پیش از دستور خود برای اعتراض به این روند استفاده می کردند، حجت الاسلام علیخانی- از نمایندگان مجلس - که صلاحیتش تایید شده بود، رد صلاحیت شده ها را به شدیدترین وجه سرزنش می کرد و مسبب آن وضعیت را خودشان می دانست که حرمت ها را نگه نداشتند و از خطوط قرمز نظام عبور کردند و چنین و چنان. او که خود را اصلاح طلب می دانست و می داند، گوی سبقت را از کیهان و کیهانیان در توهین به اصلاح طلبان خشمگین ربوده بود و در کنار مهدی کروبی، دل در گرو شرکت در انتخابات فرمایشی بسته بود.
شیخ اصلاحات هم که چند هفته پیش، دوستان اصلاح طلبش را بی رحمانه نواخت به امید تفقدی از جانب صاحبان قدرت.
اما طنز ماجرا اینجاست. امروز، روزیست که هادی غفاری هم صابون بی صلاحیتی به تنش می خورد و نیز حجت الاسلام علیخانی و هم حزبی های شیخ اصلاحات. آنها نیز امروز غیر خودی اند. امروز روزیست که هاشمی ها شکایت را به جای دادسرا به خدا می برند، نه از این جهت که قانون نمی دانند که خوب می دانند. آنها در آن سو گوش شنوایی نمی بینند. جالب تر اینکه، هاشمی که ستون انقلاب می نامیدندش، یاران خود را زیرکانه از کاندیدا شدن بر حذر می دارد.
درست که جلال و جبروت گذشته را ندارد، اما با هوش تر از آن است که در کنار نام نزدیکانش، مهر عدم صلاحیت ببیند. او می دانست که این نورسیده ها چه خواهند کرد. می گویند مومنان باید در ایمان بر یکدیگر سبقت بگیرند؛ گویی دولت نهم و شورای نگهبان قلع و قمع رقبایشان را ملاک ایمان خود قلمداد می کنند و در این امر انقلابی بر هم سبقت می گیرند. اگر شورای نگهبان نمایندگان را رد صلاحیت می کرد، اکنون دولت مهرورز به وزرا هم رحم نمی کند.
اینها که گفته شد ذکر مصیبت نبود بهر گریستن، که واقعیاتی است موجود در آسمان تیره سیاست ایران. و اما بعد. گروهی را رسم بر این است که با هر نغمه نا کوکی که نوازنده می نوازد، رقصیدن آغاز کنند. البته در آغاز کمی نق می زنند، ولی بهر حال می رقصند و خوب هم می رقصند. با این جماعت اساسا کاری نداریم که منفعت این گروه در همان خوشه چینی قدرت است. روی سخن با اصلاح طلبانی است که حداقل در زبان، خود را پیشرو می نامند و سخنانی زیبا می گویند از دموکراسی و حقوق بشر ( اینکه چقدر به آن ایمان دارند خود مطلبی دیگر است). اینها باید تکلیف خود را روشن کنند. باید بدانند که زعمای زورمدار حاکم، دیریست خرجشان را از آنها جدا کرده اند و راهی برای بازگشت به سریر قدرت برایشان متصور نیست. نمی گویم مردم را به نافرمانی مدنی دعوت کنند که مرد این میدانها نیستند و چنین پیشنهادهایی از آنان بر نمی آید. حداقل کاری که می توانند انجام دهند، درخواست نظارت بین المللی بر فرایند انتخابات در ایران است. اقدامی حداقلی، که نهضت آزادی پیشنهادش را مطرح کرد. اما چه مزورانه برخی از اصلاح طلبان، به منظور جلب نظر حاکمان و به طمع سهیم شدن در خوردن کیک قدرت، آنرا توهین به ملت قلمداد کردند. آنهایی که بیانیه هم در رد این پیشنهاد دادند و طرفی نبستند از این همه چاپلوسی.
اصلاح طلبان باید سریعتر تصمیم خود را بگیرند. درخواست نظارت بین المللی، کمترین کاریست که می توانند انجام دهند. تاریخ در آینده قضاوت خواهد کرد که چه کاری توهین به ملت است و چه کاری سبب سرافرازی آنها. شرکت در انتخاباتی که مجریان و ناظرانش به هیچ عنوان قابل اعتماد نیستند، چه معنایی دارد؟
منبع: ادوار نیوز