برادر و گفت‌وگوی غازها

نویسنده

» اولیس

دو داستان کوتاه طنز از آنتوان چخوف


ترجمه‌ی حمیدرضا آتش‌برآب و بابک شهاب

داستان خارجی در اولیس  منتشر می‌شود

 

برادر

دختری جوان نزدیک پنجره ایستاده بود و غوطه‌ور در فکر به سنگ‌فرش کثیف خیابان نگاه می‌کرد. پشت سرش جوانی با لباس کارمندی ایستاده بود که سبیل‌هایش را می‌کند و با صدای لرزان می‌گفت:

خواهر ناگهان بغض‌اش ترکید. چانه‌اش به لرزش افتاد و اشک در چشم‌هایش حلقه زد. معلوم بود که برادرش دست روی نقطه‌ی حساسی گذاشته است.

صدای برادر لرزید و دورگه شد. به سرفه افتاد، چشم‌هایش را پاک کرد و چانه‌اش ارزیدن گرفت.

برادر دهانش را باز کرد تا پاسخ دهد اما حرفش بریده شد. پسر جوانی چوخا به تن و با چکمه‌هایی کثیف، در حالی که کیسه‌ای بزرگ در دست داشت، به اتاق وارد شد. او صلیبی کشید و نزدیک در ایستاد. بعد خطاب به برادر گفت:

برادر رو ترش کرد، کیسه را گرفت، بخ داخلش نگاهی انداخت و لبخندی حقارت‌امیز بر چهره‌اش نشست.

کله‌قند را از کیسه بیرون کشید، سرپوش آن را درآورد و با انگشتانش چند ضربه به آن زد.

پسر جوان از اتاق خارج شد. خواهر به طرف برادر پرید و دستش را گرفت… حرف‌های برادر تاثیر عمیقی روی خواهر گذاشته بودند. اگر یک کلمه‌ی دیگر هم می‌گفت… آن‌وقت تاجر کارش ساخته بود!

و بار دیگر با انگشت به کله‌قند زد.

 

گفت‌وگوی غازها

در آسمان آبی، غازهای وحشی در صفی دراز به رسم هرساله‌ی خود کوچ می‌کردند. غازهای پیر – یعنی مشاوران دولت غازها- جلوتر می‌پریدند، پشت سر خانواده‌هاشان بودند و در پی‌شان ستادی‌ها و دفتردارها. پیرها هن و هن‌کنان برای مشکلات روز راه حل می‌یافتند، زن‌ها سرگرم صحبت درباره‌ی مد بودند و غازهای جوان در ته این صف برای یک‌دیگر لطیفه‌های رکیک تعریف می‌کردند و هی غر می‌زدند. آن‌ها فکر می‌کردند که سرعت پیرها از آن‌چه طبیعت مقرر کرده کم‌تر است…

وقتی هم ذخیره‌ی لطیفه‌های رکیک‌شان به پایان می‌رسید، می‌گفتند:

اما پیرها که معقول‌تر بودند، جور دیگری فکر می‌کردند. مثلا یکی از پیرها که اسامی ناراضی‌ها را یادداشت می‌کرد، گفت:

در این موقع یکی از غازها که از همان دسته‌ی جوان‌ها بود، خودش را قاطی بحث کرد:

و همین‌طور ادامه داشت.

غازها با موفقیت به مقصد رسیدند. هیچ اتفاق خاصی هم نیفتاد. تنها یک بار وقتی که غازهای پیر چشم‌شان به ماده‌غاز اهلی و جوانی افتاد، چشمکی زدند، ملچ ملوچی کردند، و پول خوراک‌ غازهای دیگر را برداشتند و فرود آمدند، - که آن هم طولی نکشید. ماده غاز پول‌ها را گرفت اما به تمایل غازهای پیر پشت کرد. توجیه او فقط باکرگی‌اش بود.

 

آنتون پاولوویچ چِخوف در ۱۸۶۰ به دنیا آمد.  او در زمان حیاتش بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید. چخوف را مهم‌ترین داستان‌کوتاه‌نویس می‌دانند. او در زمینه‌ی نمایش‌نامه‌نویسی هم آثار برجسته‌ای از خود به جا گذاشته‌است تا آن‌جا که پس از شکسپیر او را بزرگ‌ترین نمایش نامه‌نویس نامیده‌اند. چخوف در ۱۹۰۴ هنگامی که چهل و چهار ساله بود، بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت.