چشم بند، فشار روانی، اعتراف

نویسنده

zendani443.jpg

فریبا صراف

اگر چه از دید روزنامه کیهان”مصاحبه های تلویزیونی نظامیان بازداشت شده و اعترافات آنها… ضربه سختی به انگلیس و آمریکا بود” و “سلسله اعصاب دولت های آمریکا و انگلیس را درهم ریخت” اما اظهارات بعدی ملوانان بریتانیایی در ارتباط با این “مصاحبه ها”، باردیگر موجب بازخوانی پرونده نقض حقوق بشر در ایران شد.

این ملوانان “در اولین کنفرانس مطبوعاتی پس از آزادی با قرائت بیانیه ای به شرح ماجرای دستگیری خود در آبهای خلیج فارس پرداختند و گفتند که بیشتر روزهای بازداشت در ایران را در انزوا و تحت فشار روانی بوده، به آنها چشم بند زده شده بوده و به تناوب بازجویی می شده اند”.

در بیانیه ای که نماینده این ملوانان آن را خواند، سربازان بازداشت شده بریتانیایی اعلام کردند: “در بازجویی ها به آنها گفته شده در صورت اعتراف به کشورشان بازگردانده می شوند و در غیر اینصورت ممکن است تا هفت سال به حبس محکوم شوند”. کاپیتان کریس ایر که فرماندهی گروه را هم به عهده داشته، افزوده: “ما دو انتخاب بیشتر نداشتیم، یا تسلیم شویم ویا اینکه راه درگیری با آنها را انتخاب کنیم”.

چشم بند، فشار روانی، بازجویی های متناوب، نداشتن انتخابی جز تسلیم…. این کلمات را پیش از ملوانان بریتانیایی، از فعالان ایرانی در زمینه های مختلف کم نشنیده ایم؛ چرا که: “موضوع شکنجه زندانیان امری عادی شده و مسئولان بازداشتگاه ها با استفاده از چشم بند، سلول انفرادی، بازجویی های طولانی و شبانه و نیز ضرب و شتم، آنها را تحت فشار قرار می دهندو…”

و بر این گفته، شاهد نیز کم نیست: “قانون حقوق شهروندی که در مواد آن نسبت به ممنوعیت زندان انفرادی، ممنوعیت استفاده از چشم بند و رو به دیوار نشاندن متهم تاکید شده است در زندان 209 اجرا نمی شود و مسئولان می گویند در این مورد از رییس قوه قضاییه مجوز گرفته اند در حالی که ممنوعیت این موارد جزو نص صریح قانون شده و استثنا قائل شدن برای آن حتی از جانب بالاترین مقام قضایی امکان پذیر نیست. ” [مهندس موسوی خوئینی دبیر کل سازمان دانش آموختگان که 130 روز را در بازداشتگاه 209 اوین در انفرادی گذراند.]

از زبان یک وکیل: “در پایان تابستان سال 83 تعدادی از روزنامه نگاران اینترنتی که عموما جوان و پرشور و حرارت بوده از طرف دادسرای عمومی تهران تحت تعقیب قرار میگیرند اخباری که به بیرون درز کرده بود حکایت از اعمال فشار بر متهمین و سلول انفرادی و چشم بند و ایراد ضرب و… جهت اخذ اقرار از آنها مینمود. چهار نفر از متهمین در صحنه ای ساختگی در تلویزیون حاضر شده و به گناهان نکرده اقرار و بعد از این ماجراها تعدادی از وبلاگ نویسها آزاد شدند، بعد از آزادی به کانون مدافعان حقوق بشر، ریاست جمهوری، ریاست قوه قضائیه مراجعه کرده و از اعمال خلاف قانون، دادسرا و ضابطین دادگستری نالیدند، بازگو کردن این وقایع دل بعضی از مسؤولین را به درد آورد تا جائیکه رسیدگی به این تخلفات در دستورات مراجع فوق قرار گرفته، کانون مدافعان حقوق بشر پس ازاستماع شکایتها موضع گیری نموده و همه این اعمال را خلاف دانست. آقای ابطحی در سایت خود اخبار تکان دهنده ای منتشر نمود، قوه قضاییه پس از ماهها سکوت و تعلل به صحنه آمد، سخنگوی قوه قضاییه اقدامات ضابطین دادگستری در ارتباط با وبلاگ نویسها خلاف و مسامحه دانسته، آقای علیزاده اظهار داشت بعضی از وبلاگ نویسها حتی مرتکب قصور هم نشده بودند!! و بالاخره ریاست قوه قضائیه در انتقاد از قوه قضائیه و در نقش اپوزیسیون منتقد ظاهر شد و انتقادات تندی به دادسراها و ضابطین دادگستری نموده تا جائیکه رفتار بعضی از آنها را با زندانیان تشبیه به اعمال نظامیان آمریکایی در زندان ابوغریب نموده…”[از وبلاگ سید محمد سیف زاده]

و یک روزنامه نگار: “سخت بود دیدن شمس که با دست های بسته می بردندش، به تاوان گفتن از آزادی. سخت بود دیدن اکبر گنجی که از پشت شیشه خرداد دست تکان می داد و منتظر بود تا برود به زندان و پنج سال در زندان سرفه بزند و بیماری هایش را با سلول سیاه و سرد قسمت کند. سخت و دشوار بود احساس نشستن سردی فولادی دستبندی که دستانت را به بند می کشید، همان دستانی که جرم شان آفریدن کلمه بود. و جرم تو کلمه بود. سخت بود و دشوار بود چشم بندی که بر چشمانت نشست، که چشمانت را به بند کشید، بر چشمانی که جرم اش دیدن بود و شناختن.”[ابراهیم نبوی]

و از زبان یک دانشجو: “در آذرماه سال ۱۳۷۹ با دستور قاضی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی تهران بدون تفهیم اتهام و دلایل آن بازداشت و به همراه آقای مهندس عزت الله سحابی روانه زندان اوین شدم…. پس از گذراندن قریب به ۸ روزدر بخش عمومی زندان اوین به بند انفرادی ۲۴۰ زندان اوین منتقل شدم و بازجویی امنیتی آغاز شد که از همان ابتدا با فحاشی، توهین و برخوردهای اجباری همراه بود. پس از یک هفته بازجویی پیوسته و توام با بی خوابی و ایستادن های ممتد مقابل دیوار و تهدید به انواع و اقسام شکنجه، به دلیل عدم پذیرش خواست بازجویان در قبول اتهام براندازی… معذرت خواهی از رهبری و ریاست قوه قضائیه و پاسخگویی به سئوالات خارج از چهارچوب موضوع بازداشت، پس از ۲۴ ساعت بیخوابی در حالی که در صندلی عقب ماشین خوابانده شدم و چشم بند به چشم، در داخل پتو پیچیده شدم به مکانی که به قول بازجویان “تاریکخانه اشباح ” بود و بعدها فهمیدم بازداشتگاه ۵۹ سپاه پاسداران است، منتقل شدم. در همان شب انتقال مورد ضرب و شتم و فحاشی از سوی چند نفر قرار گرفتم و مجبور شدم بر خلاف حقوق و تمایلم به پاسخگویی در باره موارد خارج از موضوع بازداشت بپردازم. از این زمان به بعد شدت و عمق فشارها ی جسمانی و روانی، محرومیتها، خلا عاطفی و ایزولگی به تدریج و به صورت مستمر، چنان فزونی یافت که پس از یک ماه ایستادگی ناگاه مقاومتم شکست و شخصیتم را فروریختند و چونان کودکی که در فضایی غریبه قرار گرفته است از فضای گذشته ام گسسته و تبدیل به موجودی مصلوب الاختیار و فاقداراده شدم که چون مومی در دستان بازجو بود و بازجو در موقعیتی مسلط قرار گرفت. در این وضعیت بحرانی همچون بیمار روانی سیر معکوس اجتماعی شدن را طی کردم و روز به روز فاصله بیشتری با شخصیت قبلیم پیدا کردم. وضعیتم بگونه ای بود که توان مخالفت و ایستادگی در برابر بازجو را نداشتم و تنها توانم معطوف به کاستن از شدت و ابعاد خواسته های بازجو بود”. [از نامه علی افشاری به آیت الله شاهرودی رئیس قوه قضاییه]

از زبان 495 تن از فعالان سیاسی، دانشجویی و حقوق بشری: “بند 209 زندان اوین از جمله بندهایی است که زیرنظرمستقیم وزارت اطلاعات بوده و هیچ مرجعی از قوه قضائیه تا سازمان زندان‌ها، اجازه بازدید از آنجا و بررسی وضعیت آن را ندارد[ توضیح اینکه: یک روز پیش از مرگ اکبر محمدی در زندان، نمایندگان مجلس مجوز بازدید از این بند را بدست نیاوردند]. به همین دلیل زندانیان نگهداری شده در این بند که عموما زندانیان سیاسی- امنیتی هستند نامشان در لیست زندان ثبت نشده و در اکثر موارد خانواده های این افراد برای مدت طولانی از وضعیت زندانیان خود بی اطلاع هستند… در این بازداشتگاه، زندانیان سیاسی برای مدت‌ گاه تا چندین ماه در سلولهای انفرادی نگهداری می‌شوند و تحت بازجویی‌های طولانی‌مدت قرار می‌گیرند… از قوانین این بند داشتن چشم بند است، بطوریکه که از لحظه ی ورود به ساختمان، چشم‌بند به زندانی زده می‌شود و فقط درسلول خود اجازه برداشتن آن را دارد. زندانیانی که به استفاده از چشم بند اعتراض کنند و از زدن آن خودداری ورزند، مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت قرار می‌گیرند[ مهندس موسوی خوئینی در اعتراض به غیر قانونی بودن استفاده از چشم بند در این بازداشتگاه از سوی مامورین بند 209 مورد ضرب و شتم قرار گرفت]. بازجوییها نیز در اغلب اوقات با چشم بند انجام می‌شود.”

به زبان یک تشکل دانشجویی: “دستگیرشدگان بعد از دستگیری توسط نهاد دستگیر کننده مورد ضرب و شتم قرار می گیرند، به سلول انفرادی و بازداشتگاهی نامعلوم منتقل می شوند، به آنها چشم بند زده می شود و از حقوق اولیه یک زندانی محروم می شوند. متاسفانه باید گفت موضوع شکنجه زندانیان امری عادی شده و مسئولان بازداشتگاه ها با استفاده از چشم بند، سلول انفرادی، بازجویی های طولانی و شبانه و نیز ضرب و شتم، آنها را تحت فشار قرار می دهندو در بعضی موارد شدت شکنجه ها موجب شده تا فرد زندانی روانه بیمارستان شود”. [گزارش کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی]

یک نماینده کنونی مجلس: “ در مذاکره با تعدادی از زندانیانی که قبلا دوران بازداشت خود را در این بند به سر برده بودند، مشخص شد برخی از روابط مربوط به نحوه برخورد با زندانیان از جمله ممنوعیت استفاده از چشم‌‏بند در بند 209 که در اختیار وزارت اطلاعات است، رعایت نمی‌‏شود، از این رو هیات تصمیم دارد در وقت مقتضی وزیر اطلاعات را به مجلس فراخوانده و از او در این زمینه توضیح بخواهد”. [اکبر اعلمی]

این لیست، طولانیست. حال بگذاریم به نوشته کیهان “اعصاب آمریکا و انگلیس برهم بریزد” و یا چون: “نوار اعترافات آنان موجود است ما نباید نگران باشیم که آنها مصاحبه‌هایی متفاوت از آنچه در ایران انجام داده‌اند صورت دهند و نباید از جنجال رسانه‌ها هراس داشته باشیم. “[ جواد جهانگیرزاده، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس] اما این اعتراف گیری های رنگ باخته و این چشم بندها به چه کار می آید؟