فیلم روز♦ سینمای ایران

نویسنده
کامبیز رحیمی

فیلم گیس بریده ساخته جمشید حیدری در تهران به نمایش عمومی درآمده است. نگاهی داریم به این فیلم.

ورای شکی نا معقول

گیس بریده

filmrci1.jpg

تهیه کننده و کارگردان: جمشید حیدری- مدیر فیلمبرداری: حسین ملکی- تدوین:کاوه ایمانی - بازیگران:محمد رضا شریفی نیا، گلشیفته فراهانی، سارا خوئینی ها.

خلاصه داستان: پدر مریم که مردی سنتی است به دخترش مریم شک می کند. از دیگر سو مدتی است که مریم نامه هایی مشکوک دریافت می کند. او در مدرسه و منزل تحت فشار و کتک های پدرش است. از همین رو منزل را ترک کرده و به منزل معلمش پناه می برد. معلم به او کمک می کند تا از پدر شکایت کند. پدر به زندان می افتد و در آنجا متحول می شود.

جمشید حیدری سینما را در سال 57 شروع کرد. حاصل فیلمسازی در آن سال ها هم تولید چند فیلم بود که قرابتی با سینمای روستایی دوران پیش از انقلاب داشت. حیدری دائم از این شاخه به آن شاخه پرید و آنگونه که باید نتوانست در فیلمسازی به توفیق برسد. او پس از ساختن فیلم حماسه قهرمانان در اواسط دهه هفتاد مدتی از سینما کناره گیری کرد و فیلمی نساخت. اما پس از حدود ده سال تصمیم گرفت فیلم گیس بریده را جلوی دوربین ببرد. فیلمنامه گیس بریده را حسن انصاریان نوشته است.

حیدری هم فکر کرده باید تمام حرف هایی را که احتمالا در این سال هایی که فیلم نساخته نزده را یک جا بیان کند. داستان اصلی فیلم همین چند کلمه است. پدری به دخترش شک بی مورد دارد و با خشونت سعی دارد دختر را به راه بیاورد. اما نکته ای که در این میان اتفاق می افتد کلی حادثه سرهم بندی شده است که در لا به لای داستان اصلی قرار داده شده و هیچ کمک بنیادینی به درام اثر نمی کند. فیلمنامه چنان سرهم بندی شده که گویی فیلمنامه نویس تنها در یک شب آن را نوشته است. اگر بخاهیم گام به گام ساختار نوشتاری و بصری فیلم را مورد برسسی قرار دهیم باید با نام آن شروع کنیم. گیس بریده در فرهنگ عامه واژه ای ناپسند به شمار می آید که برای نام یک فیلم به هیچ وجه مناسب نیست. از دیگر سو این نام هیچ حسن تناسبی با درونمایه فیلم برقرار نمی کند. چون مریم گناهی مرتکب نشده تا با این عنوان مورد عتاب قرار گیرد. از این نکته که بگذریم فیلم از منظر بصری هیچ تعریف متمرکزی از زوایای دوربین و جنس دکوپاژ کارگردان ارائه نمی دهد. فیلم از تعدادی فصل از هم گسیخته تشکیل شده که هریک ساز خود را می زند. برخی از این فصول بسیار تخت هستند که بیشتر ما را یاد مجموعه های تلوزیونی می اندازد. در این شکل فیلمساز دوربین را روی یک سه پایه می کارد و چندین دقیقه پلان می گیرد. در برخی از فصول دیگر زمانیکه مادرمریم با دایی او یعنی برادر خودش صحبت می کند دوربین دائم می چرخد و این درحالیست که قرینه این تصویر یعنی در دفتر کار دایی دوربین کاملا ثابت است. زمانیکه کارگردان در طراحی دکوپاژ خود برای نمایش مضمون مورد نظرش تا این حد آشفته است، چگونه می توان از بیننده انتظار داشت که با تمرکز به تماشای فیلم بنشیند؟

فیلم در معرفی بصری لوکیشن ها نیز تصویر درستی از جغرافیای محیط پیش روی تماشاگر قرار نمی دهد. فصل ها به جای اینکه با مستر شات(نمای معرف) گشایش یابند، عموما با نماهای بسته شروع می شود و به این ترتیب ذهن بیننده در یافتن جغرافیای محل سردرگم می شود.

این آشفتگی در تدوین هم خود را به رخ می کشد. به طور مثال در یکی از صحنه های فیلم پدر به مریم حمله ور می شود. این فصل برای خود مقدمه ای داشته که بسیار کلاسیک و معمول است. اما ناگهان زمانی که پدر مشغول خفه کردن مریم می شود ما وارد فضای ذهنی مریم در دوران کودکی اش می شویم و نماهایی بدون منطق را می بینیم. یا زمانیکه مک گافین داستان یعنی سیدی های حاوی نامه های حمید به مریم یافت می شود باز هم نمای مناسبی نداریم که بدانیم این سیدی از کجا روی زمین افتاده یا اصولا چه زمانی این اتفاق افتاده است.

filmrci2.jpg

مسئله نامه ها تعلیقی بود که نویسنده و کارگردان می توانستند با تمرکز بر آن ذهن مخاطب را به بازی بگیرند. اما این اتفاق نمی افتد. تنها در نماهای اولیه نامه ها مطرح می شوند وبه حال خود رها می شوتد تا ادامه و بعد این موضوع به ظاهر پر اهمیت که وقع چندانی در کلیت فیلم بر آن قائل نشده اند، تمام گره های فیلم را می گشاید.

ازدیگر سو به راستی چرا مریم زمانیکه از منزل خارج می شود ما تا این حد او را آواره می بینیم؟ او نزد معلمش می رود و می شنود که او مادرش را به دکتر برده است. این اتفاق قاعدتا چند ساعتی بیشتر نمی پاید. اما همین سبب می شود مریم در کوچه ها آواره شود. با چند دختر خیابانی رو به رو می شود، در منزل دوستش و دایی اش هم تحویلش نمی گیرند و دست آخر به منزل معلم می رود. نکته بعد در اینجاست که معلم هم بر حسب اتفاق سرنوشتی همچون مریم داشته است. از همین رو فیلمساز تمام پیرنگ داستان خود را بر منوال همین اتفاق ها می چیند. این اتفاق گرایی هم سبب شده کار داستانی مشوش داشته باشد.

نکته بعد جنس شخصیت پردازی خود پدر مریم است. خانواده مادر مریم اصیل هستند، اما خانواده پدر مشتی قداره بند لمپن. مادر مریم چطور با این مرد آشنا شده و اصولا حسن تناسب این ازدواج در چیست؟ می دانم می توان برای آن دلایل ریزو درشت دراماتیک جور کرد. اما چرا ما اینها را نمی بینیم.

این داستان را همینگونه می توان ادامه داد و از فصل به فصل فیلم ایراد گرفت. اما پاسخ مشخصی برای این همه پرسش وجود ندارد. اگر دلیل را جویا شویم فیلمساز می گوید، زمان نداشتیم….. باید تا پروانه ساخت باطل نشده بود اقدام می کردیم و چه و چه……..

گلشیفته فراهانی در طول کارنامه اش نشان داده برای انتخاب هایش دلایل محکمی دارد. اما گیس بریده برای هیچ بازیگری نمی تواند جذاب باشد به جز انگیزه های مالی. دولت هم چون این فیلم ها از نظرسیاسی بدون خطر هستند خیلی زود مجوز نمایششان را صادر می کند. از نظر اجتماعی هم آنقدر ضعیف اند که هیچ جایی جهت پرسش گری در ذهن بیننده باقی نمی گزارد.