بابک احمدی
رشد کمی و کیفی جنبش زنان ایران، که برای کسب برابری حقوق اجتماعی و سیاسی و به رسمیت شناخته شدن شخصیت و هویت آنان ادامه یافته و ما شاهد جلوه های چشمگیری از آن هستیم، نه فقط فعالان این جنبش، بلکه شماری قابل توجه از استادان و نویسندگانی را که به هر دلیل شرکت مستقیم در این جنبش ندارند ناگزیر از اندیشیدن به عمق و خواست های این جنبش و به ویژه جنبه های اجتماعی و فرهنگی آن کرده است.
جنبش زنان ایران که حرکتی دموکراتیک، غیر خشن، قانونی و درعین حال دارای خواست های مترقی و پویای درونی تحول خواه و موجه “آگاهی امکانپذیر” در اقشارتحت فشار جامعه است، در مبارزات دمکراتیک مردم ایران در دهه های اخیر مقامی والا و با ارزش دارد. پیروزی این جنبش ـ حتی در سطح ساده ترین و عادی ترین خواست های اش ـ درس مهمی برای نیروهای دمکرات و خواهان رشد نهادهای جامعه مدنی و گسترش حقوق خویش خواهد بود. همین نکته دلیل مهم تری است که شماری از روشنفکران و اهل فرهنگ را متوجه واقعیت این جنبش، حدود آن و شکل گسترش آن کرده است.
با اطمینان می توان گفت که چنین آگاهی اجتماعی و منش مبارزاتی (و در عین حال متکی به شیوه های غیر خشن و مدنی) در تاریخ حرکت های مساوات طلبانه زنان ایران مدرن (از عصر مشروطه تاکنون) بی سابقه و در کل پیکار دمکراتیک ایرانیان کم سابقه بوده است. آشکارا ما این موقعیت را مدیون گسترش آموزش، توسعه ادراک سیاسی، گسترش خودآگاهی اقشار ستم دیده (که بخش مهمی از آن خود نتیجه انقلاب و پیامدهای آن است) و مهم تر از همه مدیون شرکت واقعی انبوه زنان در فراشد کار، تولید اجتماعی و نقش مهم آنان در زندگی اقتصادی (از بخش تولید تا بخش خدمات) هستیم.
در بحران اقتصادی عظیمی که مردم ایران با آن روبرو هستند و بخش بزرگی از آنان هیچ مسئولیتی در پیدایش آن ندارند و تنها از عواقب دردبار و فاجعه آمیز آن آسیب می بینند، زنان به طور ناگزیر از پشت دیوارهای بلند و درهای بسته ای که به واقع زندانی فضای درون آن بودند (فضایی که با روپوشی از ایده های مدافع خانواده وحرمت مقام زن و…تزیین می شد، اما در واقع هیچ جز زندان نبود) به فضای زندگی راستین اجتماعی، یعنی فضای کار، کوشش و خدمت کشیده شده اند. منطق خشک و بی رحمی که همگان را در دستگاه عظیم تولید سرمایه داری درگیر می کند، درعین حال به طور واقعی و مادی نهادهای کهن اجتماعی را که سد و مانع رشد مناسبات تولید بودند درهم کوبیده و برای ایدئولوژی های مدافع آن نهادهای ویران شده، چیزی جز حرمت ظاهری و پوچی و بطالت باطنی و واقعی باقی نگذاشته است.
نمی توان از زنان انتظار داشت که به دشوارترین کارها در زندگی اجتماعی تن بدهند، در کارخانه ها، معادن و ادارات مشغول به کار شوند، ساعت های طولانی از زندگی روزانه خود را صرف فراشد «کار اجتماعی لازم» بکنند (و در عین حال مهار زندگی اخلاقی خانواده و نیز کار بی مزد در خانه را هم انجام دهند) اما دارای حق و حقوق برابر با مردان نباشند.
نمی شود مردانی که ناگزیر از کار و فعالیت زنان خود بهره مادی می برند (زیرا در شرایط اقتصادی کنونی کشور ما، کارحتی سخت و مشقت بار یک نفر کفاف گذران زندگی خانوار را نمی دهد) و از سوی دیگر مدیون (به معنای دقیق کلمه مدیون) اخلاق، شرافت، نیروی آموزش دهنده، عاطفه و بصیرت زنانه همسران خود در زندگی خانوادگی و خاصه تربیت کودگان و نسل آینده هستند، به پشتوانه دستگاه های عقیدتی کهن که دیگر هیچ همخوانی با زندگی مدرن ندارند، خود را “آقا”، “سرور”، “بزرگ” و “تصمیم گیرنده”، به قول خودشان “فعال مایشاء” بدانند.
22 خرداد به ما آموزش داد که زنان جامعه دیگر تحمل ندارند که “ضعیفه” شمرده شوند و “کمینه” نام گیرند. برای ابتدایی ترین حقوق انسانی خود محتاج اجازه ی مردان باشند. چرا باید برای مسافرت از مردی اجازه گیرند. یا برای گزینش راه و روش زندگی خود، و آینده خود، به استبداد مردسالارانه تن بدهند؟ چرا باید آنان اسیر وبرده باقی بمانند، مورد ضرب و شتم فیزیکی قرار بگیرند و به خواست های بر حق خود نرسند، وقتی جامعه گذران امور و زندگی را مدیون ظرفیت های بارز زنانه آنان است؟ چرا باید در حقوق ابتدایی (مرتبط با زندگی مادی چون ارث و…) نیازمند “رحمت” مردان باشند؟
22 خرداد نشان داد که لایه های پیشرویی از زنان (هم درس خوانده، هم زحمت کش) در میان ما (در همین محله ها، همین شهرها، همین حاشیه های فقیر نشین شهرها) وجود دارند، می اندیشند، مبارزه می کنند، و زندگی بهتری را همخوان با شان انسانی خود به تصور در می آورند، آرزو می کنند و برای تحقق آن مبارزه می کنند و هزینه های سنگین آن را می پردازند.
جنبش زنان ما ( که من افتخار همراهی با آنرا دارم) و مبارزات گوناگون آنان از جمله کمپین یک میلیون امضا برای دگرگون کردن قوانین تبعیض آمیز نشان داد که زنان می توانند تصور خود از آینده بهتر رابه مبارزات امروز پیوند بزنند. نشان داد که در برابر بی فکری کسانی که مسئولیت ها را میان خود تقسیم کرده اند (و بر سر منافع مادی ناشی از آن مقام ها باهم جنگ و دعوا دارند) در برابر بی فکری کسانی که هنوز در پی قانونی کردن وضعیت فرودست زنان هستند (هرگز کسانی را که سهیممه بندی جنسیتی دانشگاه ها را پیش کشیدند و برای ”قانونی کردن” آن کوشیدند از یاد نمی بریم و نمی بخشیم) باری در برابر این واپس ماندگی فرهنگی، زنانی هم هستند و مقاومت می کنند که دمکراسی ایران مدیون کار، تلاش و پیکار آن هاست. آن ها به ما نشان دادند که چگونه می توان با شکیبایی و قدرت منطق و عقل در برابر ظلم، نابرابری، تبعیض و خشونت مقاومت کرد.
برای من به عنوان مردی که در این جامعه بار آمده ام و همواره شاهد نابرابری زن و مرد بوده ام یک نکته جای شک ندارد: پیکار برای دمکراسی در ایران از مسیر مبارزات زنان برای برابری و آزادی می گذرد. کسانی که از عدالت اجتماعی یاد می کنند، نمی توانند به بهانه های “طبقاتی” از این مبارزه کنار بکشند و باز ادعای برابرطلبی و مساوات کنند. کسانی که از “شان انسان” در رساله های اخلاقی یاد می کنند، در برابر “سهمیه بندی جنسیتی آموزش عالی” چه کرده اند؟ کسانی که به نام آرمان شهر خیالی آینده از مبارزه امروز دوری می کنند، چه می گویند؟ فیلسوف نمایانی که از دشمنی با سرمایه داری دم می زنند اما همین جنبش زنده، واقعی و زیر فشار را (جنبشی که در همین چندسال اخیر بسیاری از فعالان آن با رنج زندان و تحقیر و توهین روبرو شده اند) “حرکت سرمایه داری برای بقای خود” می خوانند، آیا در برابر “ساده ترین” رویداد زندگی روزانه در این شهر (دستگیری ناحق دختری جوان، کتک خوردن زنی به دست شوهرش تا سر حدمرگ، سوزاندن دختر جوانی به دست پدرش و چند دوست او در بیابان) در برابر چهره و نگاه غمگین و معصوم دخترکی از خانه رانده شده که صفت “خیابانی” به او داده اند چه می گویند؟ حضرات در اتاق های دربسته خود، گریخته از دشواری زیستن در این جامعه، در کتاب ها آرمان شهر خود را بجویند. من شاهدم که نسیمی از آن آرمان شهر در آن بعد از ظهر درمحوطه جلوی سر در دانشگاه تهران و سال بعد از آن در 22 خرداد در میدان هفت تیر وزیدن گرفت وقتی دست دختر جوانی در کوچه ای، پارکی، سالن انتظار سینمایی دراز می شو:
”این را امضا می کنید؟”
”امضا می کنم. نامه آزادی را امضا می کنم.
منبع: مدرسه فمینیستی