و آنان به کدامین گناه حذف شدند؟ ناطق نوری که گفته می شود تئوری تشکیل دولت ملی را پیشنهاد، هاشمی رفسنجانی در تئوریزه کردن آن کمک و کرباسچی آن را تائید کرده تا امروز مرعشی آن را ضایع کند، گفت: “ بسیاری از نیروها را بعد از دوم خرداد به جرم ناطقی بودن حذف کردند.” البته من کاملا موافقم که تشکیل یک دولت وحدت ملی به دلایل زیر درست است( در اینجا نبوی جدی است.):
1) مطمئنم که هیچ نیرویی برای برانداختن حکومت حداقل تا یکی دو سال دیگر وجود ندارد.
2) اگر چنین نیرویی وجود داشت، در بهترین حالت یک انقلاب راه می انداخت مثل همین قبلی که راه انداختیم و گل زدیم به دروازه خودمان.
3) مطمئنم که نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور نمی توانند وضع ایران را تغییر دهند، بخاطر اینکه حاضر نیستند به ایران بروند، و تغییر ایران از ریموت کنترل از راه دور ممکن نیست.
4) در هیچ حالتی معتقد نیستم اصلاح طلبان بیرون نظام قادر به حل مشکلات کشور باشند. آنها درست است که سراغ خانه کدخدا را می گیرند، ولی کسی که توی ده راهش نمی دهند که نمی تواند خانه کدخدا برود، آن هم این کدخدایی که ما می بینیم.
5) ناراضی ترین آدمها از وضع کشور، مدیران حکومت موجودند، آشناترین آدمها به مشکلات کشور، کارشناسان حکومت موجودند، مدیرترین آدمهای ایرانی برای اداره وضع موجود، مدیرانی هستند که در این بیست سال مدیریت کرده اند، بی اعتقادترین آدمها به ولایت فقیه و جمهوری اسلامی، کارکنان وزارت اطلاعات و مدیران ارشد نظام اند، مهم ترین کسانی که می توانند روحانیون مازندران را کنترل کنند، روحانیون دیگر مازندرانند و الخ…..
6) مشکلات کشور ما از نظر من، نه مشکل زنان و تبعیض جنسی، نه مشکل آزادی مطبوعات، نه مشکل تغییر قانون اساسی، نه مشکل رفع تبعیض، نه مشکل حجاب، نه مشکل آزادی بیان و آزادی برگزاری انتخابات و اصولا هیچکدام از اینها نیست، ضمن اینکه همه اینها هم هست. ولی مشکلات اصلی کشور به نظر من، نداشتن امنیت اقتصادی، نداشتن سیاست انرژی، اتلاف انرژی و سرمایه، بزرگ بودن دولت، نبودن سیستم حزبی، توقف تولید اقتصادی، از دست دادن هژمونی در منطقه، قطع ارتباط ایرانیان درون و بیرون، سیاست غلط در قبال نیروی انسانی، کاهش سیطره برنامه بر دولت و مواردی از این دست است.
7) اصولا سیاسی بودن دولت شدیدا برای آینده ایران خطرناک است، دولت از حد وزیر به پائین نباید با تغییرات سیاسی و یا انتخابات تغییر کند. رئیس جمهور فقط باید حق تغییر وزرا را داشته باشد. اصلا کشوری که مردمش در عرض ایکی ثانیه قانون اساسی شان را جر می دهند و یک قانون اساسی دیگر می نویسند و حکومت عوض می کنند و توی دهن این دولت می زنند که نباید اینقدر تغییرات شان زیاد باشد.
به همین دلایلی که گفتم، اصولا من معتقدم بزرگترین شانس ما در حال حاضر یک دولت ائتلافی است، یک دولت که واقعا هر دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا و حتی ملی مذهبی و حزب اللهی دبش هم در آن حضور واقعی داشته باشند. برای همین هم معتقدم که:
اول: یک دولت ائتلافی در صورت سهمیه بندی درست از قدرت، باعث کاهش شکاف های دولت با ملت و افزایش ثبات می شود، مثلا کروبی، میرحسین موسوی، عسگراولادی، رضا خاتمی، سید محمد خاتمی، بهزاد نبوی، کرباسچی، جواد لاریجانی، مهاجرانی، حداد عادل در یک دولت قابل جمع اند.
دوم: کشور ما در حال حاضر تعداد زیادی رهبر دارد، ولی مردم فقط به یکی بدو بیراه می گویند. ما به جای وزیر دبیر حزب و به جای رئیس جمهور، رهبر داریم. به نظرم می رسد این روند را باید متوقف کنیم.
سوم: علت تنش در ایران دعوای قدرت، و علت دعوای قدرت سهم نداشتن گروههای اجتماعی در قدرت و علت سهم نداشتن گروههای اجتماعی در قدرت، انحصارطلبی تاریخی ایرانیان است. ما مجبوریم یک جا جلوی این بلاهت تاریخی را بگیریم. می دانم همه تان فکر می کنید من نوکر هاشمی رفسنجانی هستم، اما می خواهم بگویم من نه تنها نوکر هاشمی رفسنجانی، بلکه نوکر ناطق نوری هم هستم، به شرط اینکه مدارا داشته باشند و هر روز شروع نکنند به حذف دیگران.
چهارم: تلاش گروهی که دولت ائتلاف ملی را می خواهد تشکیل بدهد، تلاش بزرگی است. حتی مهم تر از افتادن قدرت به دست اصلاح طلبان است، اصلاح طلبان در نهایت 40 درصد پشتوانه اجتماعی را ممکن است داشته باشند( آمار مذکور بر اساس محاسبات بیضی و دایره عرض شد) دولتی پایدار است که بتواند هفتاد درصد نیروی اجتماعی را پشت سر خودش داشته باشد. (این محاسبه ربطی به دولت پانزده در صدی احمدی نژاد ندارد)
حالا همه اینهایی که گفتم درست و صحیح و زیبا و منطقی، منتهی اصل قضیه فراموش شد. اصل قضیه این بود که ناطق نوری گفت: “ بسیاری از نیروها را بعد از دوم خرداد به جرم ناطقی بودن حذف کردند.” البته فکر نکنم این طور باشد، تا جایی که من دیدم که این طور نبود، یعنی واقعا این شکلی که نبود. یعنی باید موارد زیر را بگویم که:
اولا: درست است عده ای خاتمی چی بودند و عده ای هاشمی چی بودند و عده ای احمدی نژادی هستند، ولی این دلیل نمی شود که آقای ناطق هم بگوید عده ای ناطقی بودند؟ نبودند؟ بودند؟
دوما: اصولا تا هفته قبل که آقای ناطق نگفته بود یک نظر خاصی دارد، بیست سالی بود که ما نمی دانستیم ایشان نظر خاصی هم دارد، همینطوری که نیست به آدم بگویند ناطقی، باید با بقیه فرق داشته باشد. یعنی یک عده باید به هم شبیه باشند و با بقیه فرق داشته باشند تا بشوند یک عده، وگرنه این طوری ها که نیست، یک طور دیگری است.
یک سلیمی نمین فروخته می شود
البته خبرش مدتی است لو رفته است، ولی با این وجود هنوز هم برای خرید وقت هست.
دانشگاه آزاد اعلام کرد: اول باید سلیمی نمین را می خریدیم.
مرکز مشاوره های تجاری گفت: بله، همیشه سعی کنید جنس ارزان و دم دست را بخرید و بعد پولتان را برای کالاهای گرانتر نگه دارید.
یک حسین درخشان گم شده است
طبیعی است که من طرفدار و کشته و مرده حسین درخشان نیستم، چه بسا که منتظر باشم که پایش را از زندان بیرون بگذارد و تکلیفش روشن بشود و همه چیزش بیاید سر جایش و آن وقت دوباره از اول دعوا. ولی حالا که به گفته خواهرش، آزاده درخشان، 39 روز است که پیدایش نیست و حق تلفن هم ندارد، رسما از او دفاع می کنم. هر کسی هم خواست به من زنگ بزند، تا اطلاع ثانوی من اصغرشون هستم و به عنوان اصغر درخشان با همه مصاحبه می کنم. ضمنا از حالا موارد زیر را تکذیب می کنیم:
الف) حسین درخشان خالی بند است، حتی اگر خودش آمد و قسم خورد که جاسوس اسرائیل بوده، قضیه از بیخ دروغ است. اسرائیل هرگز به آدمی که نیم ساعت نمی تواند جلوی دهانش را بگیرد به عنوان جاسوس اعتماد نمی کند.
ب) حسین درخشان عشق محبوبیت است، ممکن است فردا حسین درخشان وادار شود یا دوست داشته باشد اعتراف کند با سران و رهبران ضدانقلاب و عناصر منحطی مثل من و دوستان ما رابطه داشته و حرف مفت بزند، جهت اطلاع عرض شود که کل ماجرا از بیخ دروغ است، ما اصلا هر وقت درخشان می خواست بیاید طرف مان می رفتیم یک جای دیگر، اصلا ما را ندید که ما فریبش بدهیم و گولش بزنیم. هر وقت هم می خواست بیاید توی جلسات ما، چون تا یک زمانی از جمهوری اسلامی دفاع نمی کرد، ما به او مشکوک بودیم و از یک زمانی به شدت دفاع می کرد هیچ کس بهش اعتماد نداشت، به همین دلیل با رسیدن او حرف مان را قطع می کردیم، اگر می دانستیم خودمان را می زدیم به کوچه علی چپ نه به کوچه حسین راست. به همین دلیل هر چه می گوید دروغ است و اگر هم بگوید که فلان حرف را از ما شنیده همان حرفی بوده که برای رد گم کنی زدیم.
پ) حسین درخشان کلی برای ما خالی بست که قرار است برود به ایران و به وطن خدمت کند، ما هم به او گفتیم، نرو، می گیرند پدرت را در می آورند، گفت: برای چی پدرم را در بیاورند؟ من که مثل شما عنصر خودفروخته نیستم. ما به او گفتیم، خره، تا تو ثابت کنی خود فروخته نیستی شش ماه می مانی انفرادی، بعد اعتراف می کنی که نه تنها با ما بودی بلکه رهبر ما بودی. گفت، نه، من می روم به سراغ پرس تی وی، می روم به سراغ رحیم مشائی، می روم به سراغ احمدی نژاد که این همه از او دفاع کردم. بیا، حالا جمعش کن.
راستی من را بگو که خبر مرگم می خواستم هم خودم بروم به ایران، هم به ملت بگویم بروند به ایران. این نکبت ها وقتی به رفیقی که این همه دفاع شان را کرده و فحش شان را خورده و لعن و طعن شان را شنیده رحم نمی کنند، وای به حال ما. غلط کرده آقای احمدی نژاد که می گوید ایرانیان خارج از کشور برگردند. برگردند کجا؟ برگردند بروند اوین؟
ت) این رفقای احمدی نژاد و کلهر و مشائی وفای به عهد که می دانم ندارند، ولی سلسله القول شان چنان شدید است که هیچ چیزی را رعایت نمی کنند. آخر لامروت! لااقل یک تپه را سالم بگذارید که اگر کسی خواست هوا بخورد یا جیش داشت، خواست برود پشت تپه، امکانش باشد، آنجا را دیگر دوربین نگذارید اعتراف بگیرید.
محض رضای خدا این حسین درخشان را آزاد کنید. ما قول می دهیم مثل درخشان اینقدر ساده نباشیم و به حرف های شما اعتماد نکنیم، مطمئن باشید ما نمی آئیم وطن، همین جا در خدمت هستیم. دوری و دوستی!
افسردگان مادرزاد
آقا! آدم نیم ساعت بغل دست این ملی مذهبی ها می نشیند دچار افسردگی بعد از زایمان می شود، نه اینکه حالا خبری باشد، نه، نتیجه آزمایش منفی است، ولی کلا من فکر می کنم این برادران و خواهران( خیلی هم فرقی ندارند) ملی مذهبی، بعد از اینکه یک بار در سال 31 دچار نشاط و بار بعد در سال 39 نیم ساعت به مناسبت تاسیس نهضت آزادی شادی کردند، دیگر نشاطی در ایشان مشاهده نشد تا وقتی انقلاب اسلامی رخ داد و اندیشه های شهید شریعتی پر شد کف خیابان و مادرمان آمد جلوی چشم مان. اصولا من نمی دانم برای چی اکثرشان اسم دخترشان را می گذارند “ آزاده” بعد از سن هفت سالگی می زنند توی سرش که باید حتما روسری بکند سرش، البته نه اینکه فکر کنید من با ملی مذهبی ها مشکل دارم، اصلا مشکل ندارم، اتفاقا با یکی دو تا از آنها زندان بودم، در زندان خیلی با آنها خوش می گذرد، منتهی با آنها به میهمانی و سینما و گردش نروید، فقط به درد زندان می خورند. بعضی وقت ها عکس این دکتر ملکی را که از سوی امام خمینی به مدت نیم ساعت رئیس دانشگاه تهران بود و تا وقتی زنده ایم، باید حضورش را در صحنه سیاست مملکت تحمل کنیم، می بینم دچار افسردگی مفرط می شوم. تمام افتخار استاد این است که بخاطر دفاع از برگزاری مراسم مجاهدین و چریکهای فدائی خلق در دانشگاه تهران استعفا داد، آن وقت یک ماه قبل از واقعه سی تا استاد درست و حسابی دانشگاه را اخراج کرده بودند، عین خیال مبارک هم نبود. البته حرف ها کلی روی دلم مانده، این دفعه دیگر جای شوخی نیست، این موجودات آرزوی شان این است که کسانی مثل احمدی نژاد یا رجوی یا قذافی یا حافظ اسد رئیس جمهور باشد، تحمل آدم حسابی مثل خاتمی را ندارند. با خاتمی هم بخاطر سازشکاری اش مخالف نیستند، بلکه بخاطر نرمخویی و آزادمنشی اش مخالفند. سه سال است یکی مملکت را به محل عمومی تبدیل کرده، این آقایان فقط گیر می دهند به خاتمی، به قول مرحوم مصدق تنها کاری هم که بلدند این است که روسری بگذارند سر دختربچه ها. در هر حال تقی رحمانی گفت: “ دانشجویان نشاطی برای خلق دوم خردادی دیگر ندارند.” آگاهان تذکر دادند:
اولا: دانشجویان دوم خرداد را خلق نکردند، بلکه دوم خرداد دانشجویان را خلق کرد.
ثانیا: اگر دلت نمی خواهد اوضاع تغییر کند، چرا این قدر آیه یاس می خوانی که همه مریض شوند؟
ثالثا: نشاط کدوم شون بود؟
رفتی، برو، چرا آمدی؟
واقعا بعضی ها فکر می کنند ما با رفتن شان مشکل داریم. من که اصلا اینطور نیستم. من آرزو می کنم رحیم مشائی و کلیه اعضای دفترش سالی چهار بار بروند حج عمره، سالی یک بار بروند حج تمتع، سالی حداقل پنج بار بروند زیارت حضرت زینب در سوریه. آرزو می کنم رحیم مشائی و کلیه اعضای دفترش حداقل سالی ده بار هر بار به مدت دو هفته بروند کربلا و نجف و سامرا و کاظمین را حسابی زیارت کنند. واقعا از ته دلم می گویم که آرزو می کنم رحیم مشائی و کلیه اعضای دفترش و کلیه کابینه سالی شش بار هر بار برای سه هفته بروند دبی و حسابی بگردند و خرید کنند. اصلا آرزو می کنم کل اعضای دفتر رحیم مشائی و اعضای هیات دولت و احمدی نژاد همگی با هم بروند با هواپیما به طرف آمریکا و نزدیک جزایر فیجی بیفتند فرود بیایند در جزایر خوش آب و هوا مثل همان جزیره ای که هواپیمای “ لاست” در آنجا سقوط کرد، من نمی دانم چرا اشتباه می کنید، مشکل این نیست که چرا رحیم مشائی و اعضای دفترش هر سال می روند حج، مشکل این است که چرا برمی گردند… خب، بمانند همانجا، دولت هم برای شان پولی بفرستد، بخدا هزینه اش کمتر است.
رقابت حقیقی و مجازی
این میرحسین موسوی خوش تیپ بی سروصدا که سالهاست تصویرش را با برفک می بینیم ولی صدایش را نمی شنویم، امسال هم مثل عمو نوروز آمد و قبل از اینکه خاله پیرزن از خواب بیدار شود، رفت. مثل اینکه انتخابات تبدیل شده به کریسمس و میرحسین هم شده بابانوئل و هر سال فقط غیب و ظهور می کند. حالا اینها هیچ. خبر این است که “ هواداران میرحسین موسوی برای رقابت مجازی سایت تشکیل می دهند.” من فکر کنم می خواهند ما را بترسانند، وگرنه از این حرف ها نمی زدند.
اولا: میرحسین خودش برای رقابت نمی آید، هوادارانش بیایند؟
ثانیا: میرحسین برای رقابت حقیقی حوصله ندارد رئیس جمهور بشود، چه رسد برای رقابت مجازی.
اصلا به تو چه
آقا! من نمی فهمم تو این مملکت نهضت آزادی که دشمن هیات های موتلفه است، اعلام می کند که هیات های موتلفه در حال نابودی است، در حالی که آرزویش است که هیات های موتلفه نابود شود. نهضت آزادی هم هشدار می دهد که جمهوری اسلامی اگر به همین کارهایش ادامه دهد، نابود می شود، در حالی که هر شب اعضای نهضت آش پشت پای جمهوری اسلامی را می پزند. شریعتمداری هم هر روز اعلام می کند که اصلاح طلبان اگر رفتارشان را درست کنند، نابود می شوند، در حالی که آرزوی نابودی شان را دارد. اصولا این ملت عادت دارند درست در همان زمانی که دارند آرزوی نابودی کسی را می کنند، به او هشدار می دهند که مواظب خودش باشد. واسه چی؟ یک عضو طیف اصولگرایی رسما گفت: “ حمایت غرب از اصلاحات به ضرر اصلاح طلبان است.” خب، به قول ابوالفضل اردوخانی تو چه؟ لابد می پرسید ابوالفضل اردوخانی کیست؟ آدم مهمی است که بعدا خواهم گفت.