و بای ذنب حذفت؟

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

و آنان به کدامین گناه حذف شدند؟ ناطق نوری که گفته می شود تئوری تشکیل دولت ملی را ‏پیشنهاد، هاشمی رفسنجانی در تئوریزه کردن آن کمک و کرباسچی آن را تائید کرده تا امروز ‏مرعشی آن را ضایع کند، گفت: “ بسیاری از نیروها را بعد از دوم خرداد به جرم ناطقی بودن ‏حذف کردند.” البته من کاملا موافقم که تشکیل یک دولت وحدت ملی به دلایل زیر درست ‏است( در اینجا نبوی جدی است.):‏

‏1) مطمئنم که هیچ نیرویی برای برانداختن حکومت حداقل تا یکی دو سال دیگر وجود ندارد.‏

‏2) اگر چنین نیرویی وجود داشت، در بهترین حالت یک انقلاب راه می انداخت مثل همین ‏قبلی که راه انداختیم و گل زدیم به دروازه خودمان.‏

‏3) مطمئنم که نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور نمی توانند وضع ایران را تغییر دهند، ‏بخاطر اینکه حاضر نیستند به ایران بروند، و تغییر ایران از ریموت کنترل از راه دور ممکن ‏نیست.‏

‏4) در هیچ حالتی معتقد نیستم اصلاح طلبان بیرون نظام قادر به حل مشکلات کشور باشند. ‏آنها درست است که سراغ خانه کدخدا را می گیرند، ولی کسی که توی ده راهش نمی دهند که ‏نمی تواند خانه کدخدا برود، آن هم این کدخدایی که ما می بینیم. ‏

‏5) ناراضی ترین آدمها از وضع کشور، مدیران حکومت موجودند، آشناترین آدمها به ‏مشکلات کشور، کارشناسان حکومت موجودند، مدیرترین آدمهای ایرانی برای اداره وضع ‏موجود، مدیرانی هستند که در این بیست سال مدیریت کرده اند، بی اعتقادترین آدمها به ولایت ‏فقیه و جمهوری اسلامی، کارکنان وزارت اطلاعات و مدیران ارشد نظام اند، مهم ترین کسانی ‏که می توانند روحانیون مازندران را کنترل کنند، روحانیون دیگر مازندرانند و الخ…..‏

‏6) مشکلات کشور ما از نظر من، نه مشکل زنان و تبعیض جنسی، نه مشکل آزادی ‏مطبوعات، نه مشکل تغییر قانون اساسی، نه مشکل رفع تبعیض، نه مشکل حجاب، نه مشکل ‏آزادی بیان و آزادی برگزاری انتخابات و اصولا هیچکدام از اینها نیست، ضمن اینکه همه ‏اینها هم هست. ولی مشکلات اصلی کشور به نظر من، نداشتن امنیت اقتصادی، نداشتن ‏سیاست انرژی، اتلاف انرژی و سرمایه، بزرگ بودن دولت، نبودن سیستم حزبی، توقف تولید ‏اقتصادی، از دست دادن هژمونی در منطقه، قطع ارتباط ایرانیان درون و بیرون، سیاست غلط ‏در قبال نیروی انسانی، کاهش سیطره برنامه بر دولت و مواردی از این دست است.‏

‏7) اصولا سیاسی بودن دولت شدیدا برای آینده ایران خطرناک است، دولت از حد وزیر به ‏پائین نباید با تغییرات سیاسی و یا انتخابات تغییر کند. رئیس جمهور فقط باید حق تغییر وزرا ‏را داشته باشد. اصلا کشوری که مردمش در عرض ایکی ثانیه قانون اساسی شان را جر می ‏دهند و یک قانون اساسی دیگر می نویسند و حکومت عوض می کنند و توی دهن این دولت ‏می زنند که نباید اینقدر تغییرات شان زیاد باشد.‏

به همین دلایلی که گفتم، اصولا من معتقدم بزرگترین شانس ما در حال حاضر یک دولت ‏ائتلافی است، یک دولت که واقعا هر دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا و حتی ملی مذهبی و ‏حزب اللهی دبش هم در آن حضور واقعی داشته باشند. برای همین هم معتقدم که:‏

اول: یک دولت ائتلافی در صورت سهمیه بندی درست از قدرت، باعث کاهش شکاف های ‏دولت با ملت و افزایش ثبات می شود، مثلا کروبی، میرحسین موسوی، عسگراولادی، رضا ‏خاتمی، سید محمد خاتمی، بهزاد نبوی، کرباسچی، جواد لاریجانی، مهاجرانی، حداد عادل در ‏یک دولت قابل جمع اند.‏

دوم: کشور ما در حال حاضر تعداد زیادی رهبر دارد، ولی مردم فقط به یکی بدو بیراه می ‏گویند. ما به جای وزیر دبیر حزب و به جای رئیس جمهور، رهبر داریم. به نظرم می رسد ‏این روند را باید متوقف کنیم.‏

سوم: علت تنش در ایران دعوای قدرت، و علت دعوای قدرت سهم نداشتن گروههای اجتماعی ‏در قدرت و علت سهم نداشتن گروههای اجتماعی در قدرت، انحصارطلبی تاریخی ایرانیان ‏است. ما مجبوریم یک جا جلوی این بلاهت تاریخی را بگیریم. می دانم همه تان فکر می کنید ‏من نوکر هاشمی رفسنجانی هستم، اما می خواهم بگویم من نه تنها نوکر هاشمی رفسنجانی، ‏بلکه نوکر ناطق نوری هم هستم، به شرط اینکه مدارا داشته باشند و هر روز شروع نکنند به ‏حذف دیگران.‏

چهارم: تلاش گروهی که دولت ائتلاف ملی را می خواهد تشکیل بدهد، تلاش بزرگی است. ‏حتی مهم تر از افتادن قدرت به دست اصلاح طلبان است، اصلاح طلبان در نهایت 40 درصد ‏پشتوانه اجتماعی را ممکن است داشته باشند( آمار مذکور بر اساس محاسبات بیضی و دایره ‏عرض شد) دولتی پایدار است که بتواند هفتاد درصد نیروی اجتماعی را پشت سر خودش ‏داشته باشد. (این محاسبه ربطی به دولت پانزده در صدی احمدی نژاد ندارد) ‏

حالا همه اینهایی که گفتم درست و صحیح و زیبا و منطقی، منتهی اصل قضیه فراموش شد. ‏اصل قضیه این بود که ناطق نوری گفت: “ بسیاری از نیروها را بعد از دوم خرداد به جرم ‏ناطقی بودن حذف کردند.” البته فکر نکنم این طور باشد، تا جایی که من دیدم که این طور ‏نبود، یعنی واقعا این شکلی که نبود. یعنی باید موارد زیر را بگویم که:‏

اولا: درست است عده ای خاتمی چی بودند و عده ای هاشمی چی بودند و عده ای احمدی ‏نژادی هستند، ولی این دلیل نمی شود که آقای ناطق هم بگوید عده ای ناطقی بودند؟ نبودند؟ ‏بودند؟

دوما: اصولا تا هفته قبل که آقای ناطق نگفته بود یک نظر خاصی دارد، بیست سالی بود که ما ‏نمی دانستیم ایشان نظر خاصی هم دارد، همینطوری که نیست به آدم بگویند ناطقی، باید با بقیه ‏فرق داشته باشد. یعنی یک عده باید به هم شبیه باشند و با بقیه فرق داشته باشند تا بشوند یک ‏عده، وگرنه این طوری ها که نیست، یک طور دیگری است.‏

یک سلیمی نمین فروخته می شود

البته خبرش مدتی است لو رفته است، ولی با این وجود هنوز هم برای خرید وقت هست. ‏

دانشگاه آزاد اعلام کرد: اول باید سلیمی نمین را می خریدیم.‏

مرکز مشاوره های تجاری گفت: بله، همیشه سعی کنید جنس ارزان و دم دست را بخرید و بعد ‏پولتان را برای کالاهای گرانتر نگه دارید.‏

یک حسین درخشان گم شده است‏

طبیعی است که من طرفدار و کشته و مرده حسین درخشان نیستم، چه بسا که منتظر باشم که ‏پایش را از زندان بیرون بگذارد و تکلیفش روشن بشود و همه چیزش بیاید سر جایش و آن ‏وقت دوباره از اول دعوا. ولی حالا که به گفته خواهرش، آزاده درخشان، 39 روز است که ‏پیدایش نیست و حق تلفن هم ندارد، رسما از او دفاع می کنم. هر کسی هم خواست به من زنگ ‏بزند، تا اطلاع ثانوی من اصغرشون هستم و به عنوان اصغر درخشان با همه مصاحبه می ‏کنم. ضمنا از حالا موارد زیر را تکذیب می کنیم:‏

الف) حسین درخشان خالی بند است، حتی اگر خودش آمد و قسم خورد که جاسوس اسرائیل ‏بوده، قضیه از بیخ دروغ است. اسرائیل هرگز به آدمی که نیم ساعت نمی تواند جلوی دهانش ‏را بگیرد به عنوان جاسوس اعتماد نمی کند.‏

ب) حسین درخشان عشق محبوبیت است، ممکن است فردا حسین درخشان وادار شود یا ‏دوست داشته باشد اعتراف کند با سران و رهبران ضدانقلاب و عناصر منحطی مثل من و ‏دوستان ما رابطه داشته و حرف مفت بزند، جهت اطلاع عرض شود که کل ماجرا از بیخ ‏دروغ است، ما اصلا هر وقت درخشان می خواست بیاید طرف مان می رفتیم یک جای دیگر، ‏اصلا ما را ندید که ما فریبش بدهیم و گولش بزنیم. هر وقت هم می خواست بیاید توی جلسات ‏ما، چون تا یک زمانی از جمهوری اسلامی دفاع نمی کرد، ما به او مشکوک بودیم و از یک ‏زمانی به شدت دفاع می کرد هیچ کس بهش اعتماد نداشت، به همین دلیل با رسیدن او حرف ‏مان را قطع می کردیم، اگر می دانستیم خودمان را می زدیم به کوچه علی چپ نه به کوچه ‏حسین راست. به همین دلیل هر چه می گوید دروغ است و اگر هم بگوید که فلان حرف را از ‏ما شنیده همان حرفی بوده که برای رد گم کنی زدیم.‏

پ) حسین درخشان کلی برای ما خالی بست که قرار است برود به ایران و به وطن خدمت ‏کند، ما هم به او گفتیم، نرو، می گیرند پدرت را در می آورند، گفت: برای چی پدرم را در ‏بیاورند؟ من که مثل شما عنصر خودفروخته نیستم. ما به او گفتیم، خره، تا تو ثابت کنی خود ‏فروخته نیستی شش ماه می مانی انفرادی، بعد اعتراف می کنی که نه تنها با ما بودی بلکه ‏رهبر ما بودی. گفت، نه، من می روم به سراغ پرس تی وی، می روم به سراغ رحیم مشائی، ‏می روم به سراغ احمدی نژاد که این همه از او دفاع کردم. بیا، حالا جمعش کن.‏

راستی من را بگو که خبر مرگم می خواستم هم خودم بروم به ایران، هم به ملت بگویم بروند ‏به ایران. این نکبت ها وقتی به رفیقی که این همه دفاع شان را کرده و فحش شان را خورده و ‏لعن و طعن شان را شنیده رحم نمی کنند، وای به حال ما. غلط کرده آقای احمدی نژاد که می ‏گوید ایرانیان خارج از کشور برگردند. برگردند کجا؟ برگردند بروند اوین؟ ‏

ت) این رفقای احمدی نژاد و کلهر و مشائی وفای به عهد که می دانم ندارند، ولی سلسله القول ‏شان چنان شدید است که هیچ چیزی را رعایت نمی کنند. آخر لامروت! لااقل یک تپه را سالم ‏بگذارید که اگر کسی خواست هوا بخورد یا جیش داشت، خواست برود پشت تپه، امکانش ‏باشد، آنجا را دیگر دوربین نگذارید اعتراف بگیرید.‏

محض رضای خدا این حسین درخشان را آزاد کنید. ما قول می دهیم مثل درخشان اینقدر ساده ‏نباشیم و به حرف های شما اعتماد نکنیم، مطمئن باشید ما نمی آئیم وطن، همین جا در خدمت ‏هستیم. دوری و دوستی!‏

افسردگان مادرزاد

آقا! آدم نیم ساعت بغل دست این ملی مذهبی ها می نشیند دچار افسردگی بعد از زایمان می ‏شود، نه اینکه حالا خبری باشد، نه، نتیجه آزمایش منفی است، ولی کلا من فکر می کنم این ‏برادران و خواهران( خیلی هم فرقی ندارند) ملی مذهبی، بعد از اینکه یک بار در سال 31 ‏دچار نشاط و بار بعد در سال 39 نیم ساعت به مناسبت تاسیس نهضت آزادی شادی کردند، ‏دیگر نشاطی در ایشان مشاهده نشد تا وقتی انقلاب اسلامی رخ داد و اندیشه های شهید شریعتی ‏پر شد کف خیابان و مادرمان آمد جلوی چشم مان. اصولا من نمی دانم برای چی اکثرشان اسم ‏دخترشان را می گذارند “ آزاده” بعد از سن هفت سالگی می زنند توی سرش که باید حتما ‏روسری بکند سرش، البته نه اینکه فکر کنید من با ملی مذهبی ها مشکل دارم، اصلا مشکل ‏ندارم، اتفاقا با یکی دو تا از آنها زندان بودم، در زندان خیلی با آنها خوش می گذرد، منتهی با ‏آنها به میهمانی و سینما و گردش نروید، فقط به درد زندان می خورند. بعضی وقت ها عکس ‏این دکتر ملکی را که از سوی امام خمینی به مدت نیم ساعت رئیس دانشگاه تهران بود و تا ‏وقتی زنده ایم، باید حضورش را در صحنه سیاست مملکت تحمل کنیم، می بینم دچار افسردگی ‏مفرط می شوم. تمام افتخار استاد این است که بخاطر دفاع از برگزاری مراسم مجاهدین و ‏چریکهای فدائی خلق در دانشگاه تهران استعفا داد، آن وقت یک ماه قبل از واقعه سی تا استاد ‏درست و حسابی دانشگاه را اخراج کرده بودند، عین خیال مبارک هم نبود. البته حرف ها کلی ‏روی دلم مانده، این دفعه دیگر جای شوخی نیست، این موجودات آرزوی شان این است که ‏کسانی مثل احمدی نژاد یا رجوی یا قذافی یا حافظ اسد رئیس جمهور باشد، تحمل آدم حسابی ‏مثل خاتمی را ندارند. با خاتمی هم بخاطر سازشکاری اش مخالف نیستند، بلکه بخاطر ‏نرمخویی و آزادمنشی اش مخالفند. سه سال است یکی مملکت را به محل عمومی تبدیل کرده، ‏این آقایان فقط گیر می دهند به خاتمی، به قول مرحوم مصدق تنها کاری هم که بلدند این است ‏که روسری بگذارند سر دختربچه ها. در هر حال تقی رحمانی گفت: “ دانشجویان نشاطی ‏برای خلق دوم خردادی دیگر ندارند.” آگاهان تذکر دادند:‏

اولا: دانشجویان دوم خرداد را خلق نکردند، بلکه دوم خرداد دانشجویان را خلق کرد.‏

ثانیا: اگر دلت نمی خواهد اوضاع تغییر کند، چرا این قدر آیه یاس می خوانی که همه مریض ‏شوند؟

ثالثا: نشاط کدوم شون بود؟

رفتی، برو، چرا آمدی؟

واقعا بعضی ها فکر می کنند ما با رفتن شان مشکل داریم. من که اصلا اینطور نیستم. من ‏آرزو می کنم رحیم مشائی و کلیه اعضای دفترش سالی چهار بار بروند حج عمره، سالی یک ‏بار بروند حج تمتع، سالی حداقل پنج بار بروند زیارت حضرت زینب در سوریه. آرزو می ‏کنم رحیم مشائی و کلیه اعضای دفترش حداقل سالی ده بار هر بار به مدت دو هفته بروند ‏کربلا و نجف و سامرا و کاظمین را حسابی زیارت کنند. واقعا از ته دلم می گویم که آرزو می ‏کنم رحیم مشائی و کلیه اعضای دفترش و کلیه کابینه سالی شش بار هر بار برای سه هفته ‏بروند دبی و حسابی بگردند و خرید کنند. اصلا آرزو می کنم کل اعضای دفتر رحیم مشائی و ‏اعضای هیات دولت و احمدی نژاد همگی با هم بروند با هواپیما به طرف آمریکا و نزدیک ‏جزایر فیجی بیفتند فرود بیایند در جزایر خوش آب و هوا مثل همان جزیره ای که هواپیمای “ ‏لاست” در آنجا سقوط کرد، من نمی دانم چرا اشتباه می کنید، مشکل این نیست که چرا رحیم ‏مشائی و اعضای دفترش هر سال می روند حج، مشکل این است که چرا برمی گردند… خب، ‏بمانند همانجا، دولت هم برای شان پولی بفرستد، بخدا هزینه اش کمتر است.‏

رقابت حقیقی و مجازی

این میرحسین موسوی خوش تیپ بی سروصدا که سالهاست تصویرش را با برفک می بینیم ‏ولی صدایش را نمی شنویم، امسال هم مثل عمو نوروز آمد و قبل از اینکه خاله پیرزن از ‏خواب بیدار شود، رفت. مثل اینکه انتخابات تبدیل شده به کریسمس و میرحسین هم شده ‏بابانوئل و هر سال فقط غیب و ظهور می کند. حالا اینها هیچ. خبر این است که “ هواداران ‏میرحسین موسوی برای رقابت مجازی سایت تشکیل می دهند.” من فکر کنم می خواهند ما را ‏بترسانند، وگرنه از این حرف ها نمی زدند. ‏

اولا: میرحسین خودش برای رقابت نمی آید، هوادارانش بیایند؟

ثانیا: میرحسین برای رقابت حقیقی حوصله ندارد رئیس جمهور بشود، چه رسد برای رقابت ‏مجازی. ‏

اصلا به تو چه

آقا! من نمی فهمم تو این مملکت نهضت آزادی که دشمن هیات های موتلفه است، اعلام می کند ‏که هیات های موتلفه در حال نابودی است، در حالی که آرزویش است که هیات های موتلفه ‏نابود شود. نهضت آزادی هم هشدار می دهد که جمهوری اسلامی اگر به همین کارهایش ادامه ‏دهد، نابود می شود، در حالی که هر شب اعضای نهضت آش پشت پای جمهوری اسلامی را ‏می پزند. شریعتمداری هم هر روز اعلام می کند که اصلاح طلبان اگر رفتارشان را درست ‏کنند، نابود می شوند، در حالی که آرزوی نابودی شان را دارد. اصولا این ملت عادت دارند ‏درست در همان زمانی که دارند آرزوی نابودی کسی را می کنند، به او هشدار می دهند که ‏مواظب خودش باشد. واسه چی؟ یک عضو طیف اصولگرایی رسما گفت: “ حمایت غرب از ‏اصلاحات به ضرر اصلاح طلبان است.” خب، به قول ابوالفضل اردوخانی تو چه؟ لابد می ‏پرسید ابوالفضل اردوخانی کیست؟ آدم مهمی است که بعدا خواهم گفت.‏