دانش آموزانی که در انقلاب اسلامی سوختند

حسین علیزاده
حسین علیزاده

طرفه حکایتی است در خور تأمل که “انقلاب اسلامی” نام دبستانی دخترانه در کردستان بود که یک سال پیش از این، ۲۳ نونهال ایرانزمین را در کام آتش خود گرفتار آورد؛ آتشی مهیب که نه تنها دست و رخسار این کودکان معصوم را با بیش از ۶۰ درصد سوزاند که آتیه آنان را نیز تباه کرد، فقط به این دلیل ساده که در کشوری نشسته بر دریای نفت و معادن، مدرسه فاقد یک بخاری استاندارد بود.

اما، جانکاه تر اینکه در پی این حادثه دلخراش، خامنه ای، “رهبر انقلاب اسلامی” نه تنها مساعدتی در حق شان اعمال نکرد که هیچ، لام تا کامی پیام همدردی خشک و خالی نیز نفرستاد تا بلکه شریک غم میلیون های ایرانی باشد که در غم سوختن این نونهالان خراش بر جان هایشان کشیده شده بود. به راستی اگر کودکان لبنان و فلسطین نیز گرفتار در آتش خشم اسرائیل شده بودند، واکنش رهبر مسلمانان جهان! همین بود؟

از این رو، گزاف نیست گفته شود نونهالان ایران در نه در مدرسه ای به نام انقلاب اسلامی که در انقلابی به نام “انقلاب اسلامی” سوختند. آیا اگر یک بار و در حد یک کلام، رهبر انقلاب اسلامی در حوادث کوچک تر از این، زبان به اندوه گشوده بود که دلش از آتش سوزی در مدرسه ای به درد آمده، توجه مسئولان به رفع نقائصی این چنینی در مدارس جلب نمی شد؟

 

حوادث مشابه

حوادثی از این دست، یا واژگون شدن اتوبوس دانش آموزان و دانشجویان تقریباً به امری عادی در اخبار کشور تبدیل شده است. کافی است تعداد دفعاتی که آتش به سراپرده مدارس کشور افتاد را به یاد آریم که برای هیچ یک از این ها رهبر انقلاب اسلامی، اندک واکنشی نشان نداده است. به ویژه اگر در نظر داشته باشیم که تاکنون ۶ مورد آتش سوزی در مدارس ایران رخ داده که منجر به سوختگی بیش از ۵۰ دانش آموز شده و تکرار حادثه مشابه بنا به گفته کارشناسان همچنان از ضریب بالا برخوردار است.

آیا قابل توجه نیست که همگی این ۶ حادثه آتش سوزی در مدارس ایران، پس از انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است؟ این موارد عبارت بودند از:

 

خامنه ای مانع استیضاح وزیر شد

به رغم آنکه حادثه آتش سوزی در شین آباد جانکاه و جانفرسا بود ولی این حادثه به سرنوشتی سیاسی دچار شد و رهبر انقلاب اسلامی، مانع استیضاح وزیر آموزش و پرورش توسط مجلسیان شد.

بگذریم از اینکه احمدی نژاد به عنوان رییس دولت وقت اصلاً واکنشی به این حادثه جانخراش نشان نداد. او فردای روزی که زلزله ورزقان در مرداد ۱۳۹۱نیز اتفاق افتاد، شال و کلاه کرد و عازم سفر عربستان شده بود تا پس از یک حج استحبابی در اجلاس سازمان همکاری اسلامی در عربستان شرکت کند و مانع تعلیق عضویت سوریه در این سازمان گردد.

اما، حادثه شین آباد چنان دلخراش بود که ۲۰ نماینده مجلس هم قسم شدند حمیدرضا حاج بابایی، وزیر کار را استیضاح کند؛ کاری که باب میل رهبر انقلاب اسلامی نبود.

حادثه شین آباد تنها در فاصله ۶ ماه به پایان دوره دوم احمدی نژاد اتفاق افتاده بود و میل رهبر آن بود که این دولت هر طور که شده کار خود را پایان دهد حتی اگر پرده دری های احمدی نژاد و سوء مدیریت های او همچنان ادامه داشت.

آن روزها که احمدی نژاد یک روز با مجلس مرافعه راه می انداخت و روز دیگر با قوه قضائیه و برنامه بودجه سالانه را با ماه ها تاخیر و پر از محاسبات غلط به مجلس می فرستاد و به احکام قضایی تمکین نمی کرد، مجلس اصولگرا را هم بر آن داشته بود که وزیران احمدی نژاد را استیضاح و خود او را با “طرح سئوال” به مجلس بکشانند. (مراجعه شود به مقاله: سئوال از رییس دولت: “قضیه ای” دیگر برای “کِش” ندادن)

اما، چه فائده که رهبر انقلاب اسلامی یک به یک با پیغام و پسغام، مجلس را از این اقدامات باز می داشت. حتی هنگامی که پس از حادثه شین آباد 20 نماینده هم قسم شدند، وزیر آموزش و پرورش را استیضاح کنند خصوصاً اینکه وی با حضور در در مجلس با طعنه و کنایه به نمایندگان معترض گفته بود: “از الان تا قیامت بابت هر اتفاقی که در آموزش و پرورش می‌افتد عذرخواهی می‌کنم.”

در همان اوان سایت بازتاب خبری را به نقل از خامنه ای منعکس کرد که اگر استیضاح وزیر آموزش و پرورش رأی آورد، در 6 ماه باقی مانده به پایان عمر دولت دهم کسی حاضر نیست این مسئولیت را برعهده بگیرد! بنا به این گزارش، رهبر انقلاب اسلامی به نمایندگان یادآور شده بود که وزیر آموزش و پرورش عذر خواهی کرده و این عذرخواهی کافی است!