الکساندر آدلر
در زمانی که جرج بوش بسیار موشکافانه درحال بررسی استراتژی های امریکاست، بهتر است به او پیشنهاد کنیم نیم نگاهی نیز به راهکارهای کلاسیک قرن بیستم بیندازد؛ راهکارهایی که همواره به ایالات متحده کمک کرده اند تا در یافتن راه حل گوی سبقت را از رقبای خود برباید.
اگر قصد پرداختن به یک رویکرد کلی را داشته باشیم، سریعاً اقدامات هنری کیسینجر در ذهن تداعی می شود؛ شخصیتی روشنفکر که هنوز اندیشه های خاص خود را حفظ کرده؛ او اکنون در سن 83 سالگی راه کاخ سفید و”گوش شنوای” رییس جمهور را بازیافته است. هنری کیسینجر شخصیتی است که به طور حتم مهم ترین اقدامات را در زمان جنگ سرد در سال 1972 به انجام رسانده: او یک سردرگمی و اغتشاش نظامی را به یک پیروزی استراتژیک تبدیل کرد و آن سازش با چین و مصالحه با مائوتسه تونگ بود.
دلایل بسیاری وجود دارد که مقایسه چین آن دوران با ایران امروز را توجیه می کند. این دو کشور هر دو با تحمل مشکلات و رکودهای اقتصادی فراوان به منصه ظهور رسیدند. وجه اشتراک دیگر اینکه این دو هرگز نخواسته اند در پیشروی های مختلف، نیروهای ایدئولوژیک و تندروی خود را خنثی کنند. حتی دراین خصوص می توان نقش هایی را نیز تجسم کرد: رفسنجانی در نقش ژو ان-لای [Zhou En-Lai]، نخست وزیر سابق و رهبر حزب کمونیست چین؛ خامنه ای در نقش مائو، البته به شکلی کم رنگ تر و احمدی نژاد در نقش لین پیائو، فرمانده ارتش و رهبر سیاسی. ازطرف دیگر می توان همچنین اذعان داشت که این مقایسه، مقایسه ای منطقی نیست: چین در برابر خود رقیبی بسیار بزرگ داشت که برخی تصور می کردند در نهایت روابط خود را با آن ازسر خواهد گرفت. آن رقیب اتحاد جماهیر شوروی بود.
آن گروه سنی که پاکستان و بمب اتمی اش را خلق کرده، به عربستان سعودی و ثروت های نفتی اش انسجام بخشیده و بالاخره مصر و دانشگاه الأزهر آن را تأسیس کرده، مطمئناً قدرت خود را به شکلی کامل تثبیت کرده است. ولی با این حال می بینیم در برابر ایرانی که در عراق، لبنان و سوریه به قدرت برتر تبدیل شده، هیچ گونه فشاری اعمال نمی کند. اکنون می فهمیم که “بازی تعادل” بین پکن و مسکو که چندی پیش برای کیسینجر بسیار موفقیت آمیز تمام شد، دیگر به هیچ وجه بازی ممکن و ساده ای نیست. درحال حاضر، سه دولت بزرگ سنی از متحدان امریکا به حساب می آیند، حتی اگر ماهیت واقعی عقاید و افکار آنها نهادینه کردن چنین سازش هایی را [با کشورهای غربی] نپذیرد.
با این حال، امریکا سخت بتواند موضع خود را تغییر دهد، درست مانند زمانی که در ویتنام موضع نظامی اشتباهی را اتخاذ کرده بود. از همین رو، علیرغم امتیازات آشکاری که کیسینجر به واسطه دید باز و واقع گرایی خود در اختیار گرفته، ولی باز می بینیم نیازبه حمایت دارد؛ در اینجا منظور همان ایده های ژنرال خلاق ماکسول تیلور است که اصل “ضدحمله انعطاف پذیر” را ابداع نمود و در سال 1952 جانشین مک آرتور شد و فرماندهی عملیات امریکا در کره را برعهده گرفت.
به بیان دیگر، امریکا به یک رویکرد جدید نظامی نیاز دارد؛ رویکردی که “عقب نشینی” را به “ازهم پاشیدگی” تبدیل نکند و اهداف اصلی [کنترل عراق و ایجاد دموکراسی در آن] را که از سوی رامسفلد به نیروهای نظامی دیکته شده زیرپا نگذارد. بدین طریق می توان پیش بینی کرد که در مأموریت ارتش امریکا مبنی بر ایجاد ثبات در منطقه محدودیت هایی ایجاد و به ارتش عراق آزادی عمل قابل ملاحظه ای داده شود. امریکا با کاهش حلقه مداخله نیروهای خود و گشایش باب مذاکره با تهران که بی شک بر جهان تشیع در قلب خاورمیانه سلطه کامل دارد، می تواند راهی را برگزیند که بازنده این جنگ نباشد و درعین حال تخم نفاق و تفرقه را در بین رقبای خود بکارد.
این مسأله ازاین پس به سران ایرانی بستگی دارد که آیا چنین امتیازات کلانی [و البته نه همیشگی] را درعوض ایجاد ثبات در عراق می پذیرند یا خیر؛ مسلماً اینها امتیازاتی خواهند بود که در دراز مدت می توانند فواید بیشتری برای سران ایرانی به ارمغان بیاورند تا اینکه سریعاً به بمب اتمی “آماده برای استفاده” دست پیدا کنند. چنین گزینه ای خواهد توانست همبستگی و انسجام ناپایدار آیت الله های برسر قدرت را ازبین ببرد؛ انسجامی که علیرغم درآمدهای هنگفت نفتی سالهاست به دلیل فاصله موجود بین قدرت خارجی ایران و رکود اقتصادی داخلی این کشور تضعیف شده است.
ولی باید توجه داشته باشیم که برخلاف کره ژنرال تیلور، درحال حاضر هیچ رقیب نظامی مانند چین وجود ندارد. اکنون جنگ کلاسیک به یک جنگ ویرانگر تبدیل شده که باید آن را با تمهیدات و راهکارهای “ضدشورش” کنترل نمود. ازطرف دیگر باید بپذیریم که حتی اگر این تمهیدات قدری از مشکلات امریکا در عراق بکاهد، ولی باز موفقیت نهایی برای دولت واشنگتن اتخاذ یک راهکار کلی خواهد بود: جهان تسنن از پاکستان تا سودان [با گذر از عربستان سعودی] در تلاش است تا تعادل این”ائتلاف چینی” را برهم زند. اکنون ایالت متحده باید از ظهور یک قدرت چینی جدید جلوگیری کند؛ در این راه باید به یک مصالحه واقعی و قطعی با روسیه برسد و البته ائتلاف استراتژیک با هند را نیز فراموش نکند. بدین طریق می توان ورود مجدد ایران، به عنوان یک مؤتلف نا آرام را نیز به چارچوب این استراتژی کلی تصور کرد.
فراموش نکنیم: “بازی تعادل بین پکن و مسکو که برای کیسینجر بسیار موفقیت آمیز تمام شد، دیگر به هیچ وجه بازی ممکن و ساده ای نیست…”
منبع: فیگارو، 25 نوامبر 2006
مترجم: علی جواهرفروش