آقایان می گویند سانسور را قبول کنید
علی رضا جباری ( آذرنگ) نویسنده و مترجم و روزنامه نگار ساکن تهران است. عضو کانون نویسندگان ایران، عضو افتخاری کانون نویسندگان آلمان و برنده جایزه “هلمن هلت” در سال۱۳۸۴. او در سال ۱۳۸۲ در رابطه با فعالیت هایش علیه سانسور دستگیر و زندانی شد و ایزابل آلنده نویسنده شیلیایی با نوشتن نامه ای به رئیس جمهور وقت محمد خاتمی خواهان آزادی او شد. پای حرف های او نشسته ایم:
سالی دیگر از سفر همیشه هوشنگ گلشیری می گذرد.
من احترام زیادی برای آقای گلشیری، به عنوان یک نویسنده ی صاحب سبک و دارای ارزش ادبی بالا قائل هستم. ارزش و اهمیت آثار ادبی اعم از داستانها و مقالات گلشیری از نظر کسی پنهان نیست. آقای گلشیری همیشه پایبند کانون بود و در روابط درونی کانون واقعاً دمکرات بود. مثلاً با اینکه دوستانی نظیر به آذین بالاجبار از کانون جدا شده بودند، ولی اقای گلشیری همیشه می گفت قرار بگذاریم و برویم دیدن به آذین و همیشه هم خودش می رفت. در مورد خود من با وجود اینکه نگاهش و تفسیرش از مسائل اجتماعی با من متفاوت بود به فعالیت ادبی من و فعالیت هایی که در تکاپوی کانون داشتم ارج می گذاشت و همیشه با احترام با هم برخورد می کردیم. زحمات و تلاشهای او به عنوان یکی از پایه گذاران دوره سوم کانون نویسندگان فراموش شدنی نیست. تا پایان عمر یک لحظه از کانون دور نشد و در فعال نگاه داشتن کانون عامل بسیار مؤثری بود. در مبارزه با سانسور جدی و پیگیر بود و در آثار خودش هم هرگز تن به سانسور نداد.
چرا در در سالگرد فوت ایشان شاهد حرکت یا واکنشی در جامعه ادبی ایران نبودیم؟
در باره مراسم سالگرد آقای گلشیری هم هر سال خانم فرزانه طاهری و گروهی از دوستان در « بنیاد گلشیری» این کار را سامان می دادند. یعنی انتظار ما همیشه این بوده که آنان اغاز می کنند ولی سال گذشته این بنیاد به دلایلی که زیاد برای ما م
کانون نویسندگان هم هر گامی که برمی دارد، هر اقدامی که می کند با مخالفت هایی از سوی سیستم های امنیتی روبرو می شود، حد توانایی و حد امکانات کانون برای هر اقدامی را پایین آورده است. وقتی ما برنامه ریزی می کنیم که جلسه ای برگزار کنیم و نیم ساعت قبل از ان به ما اخطار می دهند که نکنید، واقعاً چند بار می شود این کار را تکرار کرد؟ که ما برنامه ریزی بکنیم، امکانات اجرای برنامه ای را فراهم بکنیم و ما را متوقف کنند؟ مثلاً قرار بود که ما در مورد ترجمه دو جلسه برگذار کنیم که هر دو جلسه با مانع مواجه شد. جلسه اول را که نیم ساعت قبل از اینکه تشکیل بشود، به ما اخطار دادند که باید این تعطیل بشود و ما به ناچار این کار را کردیم. الان هم ما یادمان های زیادی را در نظر داریم و مسائل زیادی را پیش بینی کرده ایم که به آنها بپردازیم و شاید شروع بشود در آینده نزدیک، ولی اینکه بتوانیم به شکل سیستماتیک به آنها بپردازیم، نمی دانم! حتا به ما پیغام داده اند که نمی توانیم مجمع عمومی آینده مان را برگزار کنیم. یعنی بعد از مجمع عمومی سال گذشته که برگزار کردیم به ما گفتند که ما نمی گذاریم مجمع عمومی بعدی را بگذارید.
به نظر شما چه چیز نهادهای امنیتی را در باره چنین فعالیت هایی که نه سیاسی و نه حتا به آن معنا اجتماعی هستند نگران می کند که مانع برگزاری جلساتی مثل شب ترجمه بشوند؟
من فکر می کنم یکی از مسائلی که کانون با آن روبروست همین نگرانی نهادهای امنیتی است از وقوع دوباره حرکتی مثل آن ده شب معروف در سال ۵۶ باشد. نگرانی از اینکه این حرکت و نظائر آن ادامه پیدا کنند و با تداوم خودشان حرکت های گسترده تری را در جامعه ایجاد کند. بنابراین اگر کوچکترین بویی ببرند از اینکه ما کاری می خواهیم بکنیم یا برنامه ای قرار است بگذاریم، بلافاصله به ما اخطار می دهند که نکنیم. علت عمده این کم کاری همین بازدارندگی هایی هست که از سوی نهادهای امنیتی در مورد کانون اعمال می شود.
آیا این کیفیت جدیدی است یا ادامه همان محدودیت ای همیشگی که تقریباً از بدو تأسیس برای کانون نویسندگان ایران بوده است؟
به این شکل می توانم بگویم که جدید است. بعد از سال ۷۶ یک گشایش نسبی ایجاد شد ولی پس از مدتی یک برگشت به عقبی صورت گرفت و این مرکز با مشکلات تازه تری مواجه شد که هنوز هم ادامه دارد.
آقای جباری فضایی که شما از محدودیت های اعمال شونده بر فعالیت های کانون تصویر می کنید می دانید که خلاف انتظاری است که پس از اغاز فعالیت دولت جدید بویژه پس از گشایش های نسبی در بعضی امور فرهنگی و هنری روی داد. پرسش این است که چشم انداز فعالیت های کانون در فضای سیاسی آتی چیست؟
به هر حال چشم اندازی که ما فعلاً می توانیم ترسیم بکنیم این است که همین شکل برخورد ادامه خواهد داشت و این شکل برخورد با کانون، در واقع شکل استراتژیک است. به این معنا که حتا نشست ها و جلساتی که شاید از جلسات کانون جنبه های مشخص تری داشته باشد برگزار می شود ولی کانون به معنای یک تشکل دموکرات و نماینده حرکتی که شاید یک کمی از دموکراسی ظاهری آنورتر است، چنین امکانی را ندارد! البته من فکر می کنم این بخاطر بردی است که فعالیت های کانون می تواند داشته باشد. به همین علت پیش بینی من این است که در آینده نسبتاً طولانی تری ما بتوانیم شاهد فضای آزادتری برای کانون باشیم. مگر اینکه یک تفاوت استراتژیکی، راهبردی در سیاست ها پیدا بشود که من امیدوار نیستم که در آینده نزدیک این تفاوت راهبردی حاصل بشود.
به این ترتیب شما امید یا بهتر بگویم امکان زیادی برای فعالیت های کانون نویسندگان ایران نمی بینید؟
ما به هر حال تا جایی که در توان مان هست تا جایی که بتوانیم، بیشترین وقتمان را برای فعالیت های کانون می گذاریم. یعنی هر کدام از ما هفته ای پنج، شش برنامه برای پیشبرد کارهای کانون در نظر می گیریم ولی به دلیل مشکلات و بازدارندگی ها آنطور که باید و شاید و آنطور که دلمان می خواهد موفق نشده ایم. ما هم در این هفت، هشت ماه فکر کردیم که دارد یک افق جدیدی پیدا می شود؛ ولی متأسفانه همینطور که جلوتر رفتیم این امید کمرنگ تر شد. حتا یکی دو برنامه هم همچنانکه دیدید برگزار کردیم. مثل برنامه خانم بهبهانی و آقای سپانلو و سعی مان این است که تا آنجایی که ممکن باشد، گامهایی به پیش برداریم.
و به عنوان نمونه از وضعیت کنونی فعالیت در جامعه ادبی و فرهنگی ایران، وضعیت شما به عنوان یک شاعر و مترجم منتقد چگونه است؟ شما سابقه زندان در سال ۸۳ شمسی را دارید و به دنبال فعالیتهای داخلی و خارجی زیادی، از جمله نامه خانم ایزابل آلنده از زندان آزاد شدید. امروز این محدودیت ها چه تأثیری بر فعالیت های شما در زمینه ترجمه، شعر و فعالیتهای مربوط به کانون می گذارند؟
من البته در مورد کار ترجمه با مشکل چندانی مواجه نبوده ام. چند کاری هم روی که دستم مانده است، خودم برای نشر نبرده ام چون می دانم که مجوز نمی دهند. چیزهایی را که برده ام معمولاً اجازه داده اند. فقط رمان « زنان و رمان» اثر رزالین مایس بود که یادم نیست پس از چهار یا هشت سال در زمان آقای خاتمی وقتی مجوز چاپ گرفت، بلافاصله هم آقای خاتمی معرفی اش کرد برای نهاد ریاست جمهوری که تعجب آور بود و همان وقت خانم لاهیجی گفت چه کار عجیبی! هشت سال کتاب را نگاه می دارند و بعد هم به عنوان برگزیده نهاد ریاست جمهوری معرفی اش می کنند.
ولی در مورد چاپ اشعارم یک کتاب شعرم قبلاً خمیر شده بود که هیچ، اما الان یک مجموعه شعر دارم که می دانم کمتر امکان دارد برای آن مجوز بدهند و نمی دانم که به کی و کجا بسپارم که با مانع سانسور برخورد نکند. یکی از مهمترین فعالیت های ما هم در کانون در مبارزه با سانسور است که بیشتر از همه ما را از این موضوع برحذر می دارند. یعنی مثلاً از ما می خواهند که اساسنامه را در بند مربوط به مبارزه با سانسور تغییر بدهید و مصادیق سانسور را هم کمتر کنید و یک استثنائاتی قائل بشوید. که ما این را نپذیرفته ایم و فکر می کنیم که اگر این را بپذیریم کانون دیگر کارکردی که باید را ندارد. ماهیت خودش را از دست می دهد و ماهیتی پیدا می کند که این آقایان می خواهند.