فیلم های روز سینمای جهان
شجاع The Brave One
کارگردان: نیل جوردن. فیلمنامه: رادریک تیلور، بروس ای. تیلور، سینتیا مورت بر اساس داستانی از رادریک و بروس تیلور. موسیقی: داریو ماریانللی. مدیر فیلمبرداری: فیلیپ روسلو. تدوین: تونی لاوسون. طراح صحنه: کریستی زئا. بازیگران: جودی فاستر[اریکا بین]، نیکی کات[کارآگاه ویتاله]، ترنس هاوارد[کارآگاه مرسر]، نوین اندروز[دیوید کیرمانی]، مری اشتینبرگ[کارول]، انه الویا[جوسای]، لویس دا سیلوا جونیور[لی]، بلیز فاستر[کش]، رافایل ساردینا[رید]، جین آدامز[نیکول]. ۱۱۹ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ آمریکا، استرالیا.
اریکا، گوینده موفق رادیو که در نیویورک زندگی می کند و در برنامه های خود این شهر را جایی فوق العاده تصویر می نماید، یک روز تبدیل به قربانی خشونت بی دلیل همین شهر می شود. چیزی که تا آن زمان از دید وی مخفی مانده بود. شبی با نامزدش دیوید هنگام پیاده روی مورد حمله اوباش خیابانی قرار می گیرند. زمانی که اریکا در بیمارستان-پس از اغمای طولانی- چشم می گشاید، عزیزترین چیز زندگی اش-یعنی نامزدش دیوید- را از دست داده است. اتفاقی که ابتدا آن را باور ندارد، ولی به اجبار می پذیرد. او که انگار همه چیز خود را از دست داده، تبدیل به کسی می شود که از زندگی در این شهر هراسناک است. ابتدا سلاحی برای محافظت از خود خریداری می کند. اما زمانی که اولین و دومین نفر را به قصددفاع از خود می کشد، اندک اندک در خود احساسی را کشف می کند که تا آن زمان از وجودش بی خبر بوده است. به زودی داستان قاتلی که در نقش مامور خود گمارده قانون دست به نابودی اوباش خیابانی می زند، به گوش پلیس نیز می رسد. کارآگاه شون مرسر که مامور رسیدگی به این پرونده است به زودی با کنار هم گذاشتن شواهد به جای مردی با یک اسلحه، خود را با زنی مسلح روبرو می بیند که با انگیزه ای مرکب از حس انتقام خواهی و عدالت جویی دست به شکار اوباش زده است….
چرا باید دید؟
یقین دارم فیلم دوستان و فیلم خواران گرفتار افسون دهه ۱۹۷۰ با خواندن این خلاصه داستان بلافاصله به یاد آرزوی مرگ[۱۹۷۴، مایکل وینر] با شرکت چارلز برانسون خواهند افتاد. اتفاقی که پر بیراه نیست، اما به شما اطمینان می دهم که شجاع چیزی فراتر از یک بازسازی زنانه از آن داستان است. در اولین نگاه جایگزینی جودی فاستر با چارلز برانسونی که انتظار هر نوع رفتار خشونت آمیزی از سوی وی غیر مترقبه نبود، شوکه آور است. نه فقط برای ما، بلکه برای خود اریکایی که از تبدیل شدن خود به شخصیتی دور از انتظار خود حیرت زده است. و آن چه شجاع را در مقایسه با آرزوی کشتن در مقامی بالاتر قرار می دهد، از همین نکته کوچک نشات می گیرد. چون کارگردان کارکشته ای چون نیل جوردن قصد ساختن یک فیلم اکشن به معنای رایج را ندارد. خشونت در فیلم او پالایش دهنده یا آرامش بخش نیست. بلکه راه به آشوب بیشتر می برد و از میانه فیلم هرگز آن دقایق افسون کننده و پر از آرامش سکانس اول فیلم تکرار نمی شود. خشونت حتی از نگاه جوردن آن چیزی نیست که وینر می دید. قربانی او بر خلاف وینر در تاریکی مورد حمله قرار می گیرد و تصاویری که به ما انتقال می یابد خالی از خون و خشونت آرزوی مرگ است. اما از مهابتی شگفت وامروزی برخوردار است که بر تاثیر گذاری آن می افزاید.[منظورم فیلمبرداری اوباش با هندی کم از کتک زدن اریکا و دیوید نیست! بلکه ساختار صحنه است]. مهم این است که اریکا با ترس آشنا می شود، چیزی که تا پیش از آن می پنداشت فقط به دیگران تعلق دارد. به انسان های ضعیف، ولی وقتی ترس به سراغ او می رود درک می کند که این چیز همواره در کنار او و در لایه های زیرین هر چیزی که او حتی دوست شان داشت، حضور داشته است.
نیل جوردن متولد ۱۹۵۰ سلیگوی ایرالند، از کارگردان های مشهور روزگار ماست. از اواخر دهه ۱۹۷۰ با فیلمنامه نویسی وارد سینما شده و از ۱۹۸۲ با فیلم فرشته کارگردانی را آغاز کرده است. با دومین فیلمش همنشین گرگ ها در ۱۹۸۴ موفق شد تا ۵ جایزه از جشنواره های مختلف گرفته و جایزه ای نیز از سوی مراسم ایونینگ استاندارد بریتیش فیلم به عنوان خوش آتیه ترین تازه وارد دریافت کند. همنشین گرگ ها فیلمی فانتزی و ترسناک بر اساس قصه های فلکلوریک بود و در گیشه نیز بااستقبال خوبی مواجه شد. دو سال بعد مونا لیزا جایزه صدف طلایی جشنواره والادولید و نامزدی گلدن گلاب و نخل طلای کن را برای جوردن به ارمغان آورد. ما فرشته نیستیمبا شرکت رابرت دنیرو و شون پن] در ۱۹۸۹ و معجره در ۱۹۹۱ نیز توانست انتظارات به وجود آمده از وی را برآورده کند، اما اولین شاهکار کارنامه اش چند سال بعد با نام The Crying Game به نمایش در آمد که برنده اسکار بهترین فیلمنامه و نامزد اسکار بهترین کارگردانی شد و ۷ جایزه از جشنواره های بین المللی کسب کرد. فیلم که به دوستی غریب میان یک سرباز داوطلب ارتش جمهوری خواه ایرالندی و یک سرباز اسیر انگلیسی می پرداخت، به شدت نظر منتقدان را جلب و تبدیل به یکی از فیلم های کالت بریتانیایی شد. مضمون همجنس خواهی موجود در بطن فیلم نیز بر جذابیت آن افزود و بازیگری توانا را نیز به جهانیان شناساند: استیفن رئا که تبدیل به یکی از بازیگران ثابت فیلم های جوردن نیز شد. پس از تجربه ناموفق مصاحبه با خون آشام، ماجرای انقلابی مشهور ایرلندی-مایکل کالینز- در ۱۹۹۶ شیر طلایی ونیز را برای جوردن به ارمغان آورد.دومین نقطه اوج چشمگیر کارنامه وی پایان یک رابطه عاشقانه در ۱۹۹۹ ساخته شد و بلافاصله از سوی منتقدان و مردم به عنوان یکی از بهترین اقتباس های سینمایی از کتاب های گراهام گرین وارد تاریخ سینما گردید. پایان یک رابطه عاشقانه اوج سبک جوردن بود، البته دیگر آثار او مانند پسر قصاب، در رویا و حتی صبحانه در پلوتو[۲۰۰۵] نیز بر کارنامه وی امتیازهایی افزودند. طبیعی است با چنین پیشینه ای توقع تماشاگر سخت گیر و منتقد علاقمند به کارنامه وی پس از دو سال انتظار برای تماشای تازه ترین فیلم وی بالا می رود. خوشبختانه جوردن-بر خلاف بسیاری!- قادر به پاسخ گویی به این انتظارات و فیلمش چیزی فراتر از یک قصه انتقام خواهی است. که اگر غیر از این بود، تعجب آور می بود. شجاع با وجود پرهیز از هیجان سازی های کاذب و رایج تا این لحظه ۳۰ میلیون دلار در آمریکا به دست آورده و نمایش آن ادامه خواهد یافت. فیلم از گروه بازیگری خوبی برخوردار است، جودی فاستر و ترنس هاوارد درک و تحلیل درستی از نقش های خود ارائه می دهد و نوین اندروز[بازیگر سریال Lost] نیز در نقش کوتاه دیوید، حضوری مثبت دارد. اگر مشتاق هستید تا بیگانه پنهان شده در درون خویش را کشف کنید، تماشای شجاع بهترین فرصت است!
ژانر: جنایی، درام، مهیج.
بیوفورت Beaufort
کارگردان: جوزف سدار. فیلمنامه: جوزف سدار بر اساس کتاب”Im Yesh Gan Eden” از ران لشام. موسیقی: ایشای آدار. مدیر فیلمبرداری: اُفر اینو. تدوین: زوهار ام. سلا. طراح صحنه: میگوئل مرکین. بازیگران: آلون ابوتبول[کیمچی]، الی آلتونیو[عُشری]، دانیل بروک[پاول]، عُشری کوهن[لیراز]، گال فرایدمن[بالیس]، نیوو کیمچی[آویشای]، اوحد کنولر[زیو]، ارتور پرزو[شپیتزر]، ایگال رسنیک[روبی]، ایتای شور[امیلیو]، ایتای تیران[کوریس]، ایتای تورگمان[زیتلاوی]، امی واینبرگ[آموکس فاران]، هانان یشایی[ناداو]، دنی زهاوی[مه یر]. ۱۲۵ و ۱۳۱ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ اسرائیل. برنده جایزه بهترین طراحی صحنه، فیلمبرداری، تدوین، صدابرداری و نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد/عُشری کوهن، بهترین طراحی لباس، کارگردانی، بهترین فیلم، موسیقی و فیمنامه از آکادمی فیلم اسرائیل، برنده خرس نقره ای بهترین کارگردانی و نامزد خرس طلای جشنواره برلین.
لیراز لیبرتی ۲۲ ساله، فرمانده گروهی از سربازان پست دیده بانی بیوفورت است. چند ماه بعد اسرائیل مناطق اشغالی لبنان را ترک خواهد کرد، اما قبل از آن لیراز و گروهش باید جاده ای را از مین ها پاکسازی کنند. زیو، سربازی که متخصص خنثی سازی مین است، پس از رسیدن به پایگاه و درک موقعیت از انجام ماموریت شانه خالی می کند. چون این کار را بسیار مخاطره آمیز می داند. ولی لیراز اصرار می کند و نتیجه این کار کشته شدن زیو است. لیراز و افرادش که زیر بمباران مداوم دشمن قرار دارند، روزهای سختی را می گذرانند. با دستوری مبنی بر بازگشت چند نفر از سربازان و سگ تعلیم دیده پایگاه، لیراز دچار سرخوردگی می شود. او شرایط موجود را با تمامی تعلمیاتی که قبلاً دیده، مغایر می یابد. اما به زودی دستوری مبنی برنابودی پایگاه و عقب نشینی از راه می رسد و لیراز باید مکانی را منفجر کند که در آن شاهد مرگ بسیاری از دوستان و همقطارانش در راه دفاع از آن بوده است. جایی که او شاهد فروپاشی جسمی و روحی سربازان خود بوده….
چرا باید دید؟
سینمای اسرائیل در کشور پدیده ای ممنوع و ناشناخته است. البته این سینما با وجود تعدادی فیلم درخشان و حضور کارگردان هایی چون آموس گیتای، در دیگر کشورها هم چیز شناخته شده ای نیست. فقط تعدادی منتقد صاحب کرسی در جشنواره ها و خوره های فیلم جدی آنها را می شناسند و بس!
پس جای شگفتی نیست اگر کسی نام جوزف سدار را نشنیده باشد و دو فیلم پیشین او را که به یاد بیاورد. حتی اگر هر دو فیلم در جشنواره های بین المللی مختلف توفیقی هم به دست آورده باشند. با این حال باید بگویم که جوزف سدار متولد ۱۹۶۸ نیویورک[مشهور به یوسی سدار] از خوش آتیه ترین کارگردان های سینمای اسرائیل و عبری زبان دنیاست. سدار اولین فیلمش Ha- Hesder را در سال ۲۰۰۰ ساخت. درامی درباره تروریسم که بنیادگرایی به مثابه سیاست را زیر ذره بین گذاشته بود. فیلم با وجود نگاه انتقادآمیز خود توانست در ۵ جایزه از آکادمی فیلم اسرائیل دریافت کند و نامزد جایزه صلح از انجمن فیلم های سیاسی آمریکا شود. دومین فیلم وی ۴ سال بعد با نام Medurat Hashevet/ آتش به نام در آمد. داستان نبرد شخصی یک بیوه زن جوان و مادر دو دختر برای پذیرفته شدن در یک کولونی تازه ساخته شده در کرانه باختری است که با متهم شدن یکی از دخترها به فریب پسری از اعضای حرکت جوانان یهودی پیچیده تر می شود. آتش نیز ۵ جایزه از آکادمی فیلم اسرائیل دریافت کرد و همزمان توانست جایزه ویژه جشنواره برلین و جایزه فیپرشی جشنواره شیکاگو را تصاحب کند. حال پس از گذشت سه سال از نمایش فیلم آتش، جوزف سدار با سومین فیلمی که نوشته و کارگردانی کرده بازگشته و موفق شده تا برای سومین بار توجه فیلم شناسان و ارباب رسانه ها را به خود جلب کند.
فیلم نام خود را از قلعه بیوفورت گرفته است. قلعه ای متعلق به قرن دوازدهم و دوره جنگ صلیبی که در طول قرن ها دست به دست، از کنترل ارتشی به ارتشی دیگر در امده است. جنگ های خونین در اطراف این قلعه رخ داده و یکی از آخرین آنها در سال ۱۹۸۲ بوده است. در این سال و اولین روز جنگ لبنان، پرچم اسرائیل بر فراز کوهستان به اهتزاز در آمد و بعدها مناقشاتی جدی برانگیخت. ولی ۱۸ سال به دنبال نضج گرفتن حرکت های مردمی، دولت اسرائیل تصمیم به ترک لبنان گرفت. فیلم بیوفورت بیهودگی این فتح و بیهوده تر از آن تلاش برای حفظ این موقعیت را به تصویر می کشد. هدف سدار به نقد کشیدن سیاست های نظامی دولت اسرائیل و فدا کردن جوانان بسیار به خاطر هیچ و پوچ است. صدایی که شنیده شدنش از این منطقه بسیار گوش نواز می نمایاند. چون در طول فیلم، همچون صحرای تاتارهای دینو بوتزانی دشمن دیده نمی شود. تنها نشانه های وجود دشمن از راه رسیدن مداوم گلوله های توپ و خمپاره از آسمان است و مین هایی که در اطراف شان کاشته شده است. سربازان اسرائیلی[به عنوان مثال زیو تازه وارد] در میان خندق هایی که خود یا پیشینیان شان کنده اند، سرگردان هستند و هراس شان نه از دشمن نامرئی، بلکه بیهودگی این جنگ است. سدار برای نشان دادن کسالت چنین جنگی کوشیده تا با استفاده از نماهای دور یا نشان دادن اتفاقات در خارج از کادر[مانند صحنه کشته شدن زیو هنگام پاکسازی معبر، کسی که عومیش نیز در همین منطقه در اوایل دهه ۱۹۸۰ کشته شده] و بدون استفاده از موسیقی مهیج تماشاگر را به میان شخصیت های فیلمش بکشاند. و موفق هم شده است. بیوفورت درامی قدرتمند و صلح دوستانه از کشوری است که خواه ناخواه بر اثر سیاست های رسانه ای کشورهای مسلمان از آن دیوی مهیب و خونخوار ساخته شده که انتظار رستگاری از آن نمی رود. تماشای بیوفورت نه یک امر هیجان آور است و نه مفرح، بلکه کاری ضروری است. و نه فقط برای فیلم دوستان و تماشاگران و منتقدان تشنه کشف سینمای کشورهای کمتر شناخته، بلکه همه انسان هایی که به صلح و انسانیت عشق می ورزند. آرزو می کنم فیلم بخت نمایش جهانی بسیار گسترده را بیابد.
ژانر: اکشن، درام، جنگی.
وطنم، وطنم My Country, My Country
کارگردان: لورا پویتراس. فیلمنامه: دیوید برانکاچیو. موسیقی: کاظم الساهر. مدیر فیلمبرداری: لورا پویتراس. تدوین: کتی بلک، دیوید برانکاچیو، لری گولدفاین، دیوید کرگر، ارز لوفر، لورا پویتراس، جودیت وولف. ۹۰ و ۹۵ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا. نام دیگر: موطنی، موطنی- ”P.O.V.” My Country, My Country. نامزد اسکار بهترین فیلم مستند بلند، نامزد جایزه بهترین فیلم مستند از مراسم روحیه مستقل، برنده جایزه سوژه بکر از جشنواره فیلم های مستند فول فریم، برنده جایزه حقوق بشر از جشنواره دوربان، بهترین فیلم مستند جشنواره فلاهرتیانای روسیه، برنده جایزه هنری همپتن.
شش ماه قبل از برگزاری انتخابات در عراق. نیمه دوم سال ۲۰۰۴ است و گروه هایی از سازمان ملل، نیروهای آمریکایی، استرالیایی و تعدادی از افراد محلی در حال آماده سازی مقدمات انتخاباتی هستند که باید در ۳۰ ژانویه ۲۰۰۵ انجام بگیرد. انتخابی که هیچ کس از برگزاری آن مطابق برنامه اطمینان ندارد. دکتر ریاض، مسلمانی سنی که در مرکز پزشکی ادهمیه کار می کند، قصد دارد تا از سوی حزب مسمانان سنی بغداد در این انتخابات شرکت کرده و به مجلس راه یابد. او مردی فعال و خیر است. در مسجد ابوحنیفه نماز می خواند و به ملاقات کسانی می رود که بی دلیل در زندان ابوغریب گرفتار شده اند. همسر و دخترانش شاد، شوخ و با نمک هستند و از نامزدی وی راضی به نظر می رسند. ولی آیا حزب وی در انتخابات شرکت خواهد کرد؟ آیا وی رای لازم را به دست خواهد آورد؟ و از همه مهم تر آیا خانواده او در امنیت هستند؟
چرا باید دید؟
لورا پویتراس از زنان شجاع فیلمساز زمانه ماست که مدت زمان زیادی از آغاز فعالیت وی در زمینه ساخت فیلم مستند نمی گذرد. او کارش را به عنوان دستیار تهیه کننده و تدوینگر سریال پرده تقسیم شده[۱۹۹۷] و فیلم مستند تبت آزاد در ۱۹۹۸ آغاز کرد. در سال ۲۰۰۳ با تهیه کنندگی، کارگردانی و فیلمبرداری جنگ پرچم ها نامزد دریافت جایزه واقعی تر از قصه از جشنواره روحیه مستقل و موفق به دریافت جوایزی از مراسم امی[اسکار تلویزیونی]،جشنواره فول فریم، پیبادی و جشنواره SXSW شد.
وطنم، وطنم دومین فیلم اوست که همچون جنگ پرچم ها به عنوان یکی از قسمت های سریال تلویزیونی مستند ”P.O.V.“ از شبکه PBS نیز به نمایش در آمده است. پویتراس دانش آموخته انستیتوی هنر سن فرانسیسکو است و پیش از شروع به فیلمسازی سرآشپزی بود. وطنم، وطنم دومین فیلم اوست که آن را با صرف هشت ماه در عراق ساخته و هدفش نمایش زندگی مردم عراق تحت اشغال نیروهای آمریکایی بود. او روی دکتر ریاض به عنوان شخصیت اصلی فیلم خود زوم کرده، پزشکی سنی و پدر شش فرزند که نامزد انتخاب مجلس شده است. او منتقد دولت صدام حسسن و اشغالگران بوده و بسیار مشتاق است که زمینه برای ایجاد حکومتی مبنی بردموکراسی در عراق فراهم شود. اما آن چه می بیند جز آشفتگی و آشوب چیزی نیست. اتاق انتظار مطب او هر روز از کسانی که از بیماری های روحی و جسمی رنج می برند، پر می شود. کسانی که گاه پولی برای سیر کردن شکم خود نیز ندارند و دکتر ریاض از کمک مالی به آنها نیز خودداری نمی کند. تمامی این انسان ها قربانی خشونت حکومت صدام و سپس نیروهای آمریکایی هستند. او به دیدار زندانیان ابوغریب می رود و ضمن رسیدگی به درد دل آنان، از انتقاد نسبت به حکومت پوشالی و دست نشانده کشورش نیز ابا ندارد. با او به داخل این زندان می رویم و نوجوانان ۱۰- ۹ ساله ای را می بینیم که که به اتهام خطرساز بودن اسیر نیروهای آمریکایی شده اند. نیروهایی که در یکی از صحنه های فیلم از دست فرو بردن رهگذری به گریبانش با هدف در آوردن شاید سیگاری… هراسان شده و او را به سین-جیم می کشند.
وطنم، وطنم روایتی دراماتیک از سفر شخصی دکتر ریاض درون منطقه اشغالی توسط ارتش آمریکاست که با روایت های مدیر استرالیایی یک شرکت خصوصی حفاظتی، خبرنگارن آمریکایی و کارمندان سازمان ملل که در صدد فراهم ساختن مقدمات انتخابات هستند، در هم تنیده شده است. از سوی دیگر فیلم نشان دهنده این واقعیت است که نمی شود دموکراسی را به دیگران تحمیل کرد و تا زمانی که خود این انسان ها ضرورت داشتن دموکراسی و تمرین آن را درنیابند، هر گونه تلاشی با ضایعات فراوان همراه خواهد بود. وطنم، وطنم به خاطر همین چشم انداز و شهامت کارگردانش برای کار در زیر آتش، فیلم جسورانه و مدرکی است از آنچه که بر ملت عراق می رود. فیلم پویتراس بخت زیادی برای کسب اسکار در سال جدید دارد و شایسته دیده شدن است. از نکات قابل توجه فیلم موسیقی و آواز آن است که توسط شاعر، آهنگساز و خواننده تبعیدی عراقی کاظم الساهر[کاظم جبار ابراهیم السامرائی- متولد ۱۹۶۱ موصل] ساخته شده است. الساهر هم اکنون بزرگ ترین خواننده پاپ جهان عرب به شمار می رود. نام فیلم نیز از آواز وی به همین نام گرفته شده است. [۱]
ژانر: مستند.
بدل/نوکر La Doublure
نویسنده و کارگردان: فرانسیس وبر. موسیقی: الکساندر دسپلیت. مدیر فیلمبرداری: روبر فراسه. تدوین: ژرژ کلوتز. طراح صحنه: دومینیک آندره. بازیگران: گاد الماله[فرانسوا پینون]، آلیس تاگلیونی[الینا سیمونسن]، دانیل اوتوی[پی یر لواسور]، کریستین اسکات تامس[کریستین لواسور]، ویرژینی له دویه]امیلی]، دنی بون[ریشار]. ۸۵ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ فرانسه، ایتالیا، بلژیک. نام دیگر: The Valet، Una Top model nel mio letto، La Boulette. نامزد جایزه سزار بهترنی بازیگر نفش مکمل مرد/دنی بون.
پینون پیشخدمتی پاریسی عشق اش از سوی امیلی- زنی که دوستش دارد- رد شده است. چون امیلی که قصد دارد یک کتابفروشی باز کند، وی را مرد ایده آل خود نمی داند. همزمان میلیاردری به نام لواسور- که عکاسی فضول از رابطه اش با سوپر مدلی به نام الینا عکس برداری کرده- درگیر شکایت همسرش شده و به دنبال گریزراهی جهت نداشتن ارتباط با مدل مشهور است. دست تصادف این دو نفر را سر راه هم قرار می دهد و لواسور از پیشخدمت و الینا می خواهد تا در ازای دریافت پول نقش عاشق و معشوق را بازی کند. چون در صورتی که تقاضای طلاق همسرش مورد قبول دادگاه قرار بگیرد، زندگی و آینده اش در مخاطره خواهد افتاد. اما موقعیت جدید به زودی برای پیشخدمت جوان و سوپرمدل از یک رابطه ساختگی فراتر می رود و همین امر باعث حسادت لواسور از سویی و زنی که اینک صاحب کتابفروشی شده، از طرف دیگر می شود. اما مشکل زمانی حادتر می شود که ریشار هم اتاقی پینون نیز عاشق امیلی شده و همسر لواسور نیز که حقیقت را دریافته، تصمیم به بازی کردن با وی می گیرد…
چرا باید دید؟
هم سن و سال های من باید بازیگر فرانسوی پیر ریشار را خوب به یاد داشته باشند، کمدینی با قیافه ای شبیه به هارپو مارکس که در دهه ۱۹۷۰ فیلم های بسیاری از وی در ایران به نمایش در آمد. یک از نقش هایی که باعث اشتهار ریشار در فرانسه و ایران شد، شخصیت ابلهی به نام فرانسوا پرن بود که در فیلم های بلوند قد بلند با لنگه کفش سیاه و بازگشت بلوند… بود که فیلمنامه آن توسط فرانسیس وبر نوشته شده بود. فرانسیس وبر متولد ۱۹۳۷ نویی سور سین از ۱۹۶۹ با نوشتن فیلمنامه وارد ساختار سینمای فرانسه شده است. شخصیت ابلهی که در سایه خرد تازه یافته[مثلاً بر اثر آشنایی با دختری زیبا و گرفتار دشن در عشق وی که منجر به بازیابی اعتماد به نفس اش می شود] از نشانه های کمدی های وی بود که یکی دو سال بعد نامش از فرانسوار پرن به فرانسوا پینون تغییر یافت و برای اولین بار ژاک برل در L’ Emmerdeur به سال ۱۹۷۳ آن را بازی کرد. وبر تا امروز چندین بار این شخصیت ها را با بازیگران مختلف مقابل تماشاگران بازگردانده[ژاک ویلر در ۱۹۸۹ با فیلم Le Dîner de cons –موفق ترین فیلم کارنامه اش-، دانیل اوتوی در ۲۰۰۱ با فیلم کمد و اینک گاد الماله در نوکر] است. وبر از کارگردان های خوش سابقه سینمای فرانسه است که کمدی های سبک و گاه سکسی، مفرح و شاد می سازد که اغلب در هر دو سوی اقیانوس مورد پسند و توجه قرار می گیرند.به عنوان مثال نامزدی اسکار برای فیلمنامه La Cage aux folles به کارگردانی ادوار مولینارو که بعدها مایک نیکولز آن را با نام قفس در هالیوود بازسازی می کند. و البته باعث می شود که خود وبر نیز به هالیوود راه یابد.
وبر سابقه خوبی در ساختن کمدی هایی دراد. که از فرط دقت به مکانیسمی دقیق شبیه هستند. نوکر نیز یکی از همان فیلم هاست که وعده یک ساعت و نیم خنده را به تماشاگرش می دهد. همین پیشینه سبب شده که تا این لحظه ۳ میلیون نفر فرانسوی به تماشای آن بروند که رقمی قابل توجه به شمار می آید. لایه های پر حادثه و مهیج فیلمنامه به سبک و سیاق کمدی های دیوانه وار آمریکایی در کنار تیم بازیگری مجرب از ویژگی های فیلم به شمار می رود. نوکر یک کمدی موقعیت سکسی فرانسوی است که می توان آن را بدون عذاب وجدان تماشا و سپس فراموش کرد!
ژانر: کمدی.
همراه The Walker
نویسنده و کارگردان: پل شرایدر. موسیقی: آن دادلی. مدیر فیلمبرداری: کریس سیگر. تدوین: جولین راد. طراح صحنه: جیمز مریفیلد. بازیگران: وودی هارلسون[کارتر پیچ سوم]، کریستین اسکات تامس[لین لاکنر]، لون باکال[ناتالی وان میتر]، ند بیتی[جک دلورین]، موریتز بلیبرتو[امک اوغلو]، مری بث هارت[کریسی مورگان]، لی لی تاملین[ابیگیل دلورین]، ویلم دافو[سناتور لری لاکنر]، جف فرانسیس[کارآگاه دیکسون]. ۱۰۸ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ آمریکا، انگلستان.
کارتر پیچ مردی مودب و سرشناس ترین همراه زنان طبقه بالای واشنگتن است. رابطه او با زنان ثروتمند شهر بسیار خوب و به دور از هر گونه رسوایی است. اما زمانی که معشوق یکی از مشتریان وی به قتل می رسد، همه چیز به هم می ریزد…
چرا باید دید؟
کمتر عاشق سینمایی پیدا می شود که پل شرایدر فیلمنامه نویس راننده تاکسی، یاکوزا، آخرین وسوسه مسیح، وسوسه و گاو خشمگین را نشناسد. یکی از بهترین فیلمنامه نویسان هالیوود که خود نیز از ۱۹۷۸ با ساختن Blue Collar شروع به کارگردان کرده و با دومین فیلمش Hardcore شهرتی معقول در انجام هر دو حرفه نویسندگی و کارگردانی یافته است. اولین نقطه اوج کارنامه او ژیگولوی آمریکایی[۱۹۸۰] است که برای او و کلیه عوامل فیلمش از جمله ریچارد گیر تازه کار شهرتی عالمگیر فراهم نموده و راه او را برای اسختن فیلم های شخصی تر چون میشیما باز کرده است. شرایدر متولد ۱۹۴۶ گراند راپیدز، میشیگان از درام نویسان ستایش شده، اما کم اقبال هالیوود است که با وجود نامزدی های فراوان برای دریافت جوایز معتبر هیچ گاه نتوانسته آنها را به چنگ آورد. اغلب آثار او درباره شخصیت هایی است که دچار استیصال شده و دنیای اطراف شان با حادثه ای از هم می پاشد. ژیگولوی آمریکایی بارزترین نمونه است که پس از چند دهه مورد ارجاع خود شرایدر ۶۰ ساله قرار گرفته است. همراه یا همدم و به قول ینگه دنیایی ها اسکورت، با تفاوت هایی جزیی همان ژیگولوی آمریکایی است که قرار بوده تا شکست قلمرو: پیش در آمدی بر جن گیر[۲۰۰۵] را جبران کند. حیطه ای آزموده شده که در حکم بیمه نامه ای معتبر است. ولی همراه با سرمایه ای معادل ۶ میلیون پاوند تولید شده، اما تا این لحظه موفق به گرفتن پاسخ مالی مناسبی در گیشه نشده است. این واقع با وجود داشتن همه فاکتورهای مثبت و بازی های خوب-به خصوص وودی هارلسون که در نقش کارتر پیچ می درخشد- حیرت انگیز است. شاید آمریکایی ها دیگر ژیگولوهای مودب را نمی پسندند!
همراه در بعضی دقایق از ژیگولوی آمریکایی پیشی می گیرد، چون داریا پیرنگ های فرعی سیاسی نیز هست و فقط قصه مردی با نیت خوب که اسیر خیانت و جنایت شده، نیست. شخصیت های فرعی پخته تر و به روزتری نیز دارد[مانند امک نیمه ترک نیمه آلمانی]، اما چیزی در یان میانه گم شده که برخی تماشاگران نیز آن را دریافته اند: فقدان جاه طلبی و بلندپروازی همیشگی شرایدر که سبب شده فیلم را به یک بزرگداشت از خود تبدیل کند. با این حال همراه به عنوان فیلمی تازه از یک استاد دیدنی است و همچنان امید به دین فیلمی بهتر و بزرگ تر از وی در آینده را زنده نگاه می دارد!
ژانر: درام.
عصر Evening
کارگردان: لایوش کولتای. فیلمنامه: سوزان مینوت، مایکل کانینگهام بر اساس داستانی از سوازن مینوت. موسیقی: جان ای.پی. کاچمارک. مدیر فیلمبرداری: گیولا پادوس. تدوین: آلیسون سی. جانسون. طراح صحنه: کرولاین هانانیا. بازیگران: کلر دنیس[آن جوان]، تونی کولت[نینا]، ونیسا ردگریو[آن گرانت لرد]، پاتریک ویلسون[هریس آردن]، هیو دانسی[بادی ویتنبورن]، ناتاشا ریچاردسون[کنستانس لرد]، مامی گامر[لیلا ویتنبورن جوان]، ایلین اتکینز[خانم براون]، مریل استریپ[لیلا ویتنبورن]، گلن کلوز[خانم ویتنبورن]. ۱۱۷ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ آمریکا.
آن گرانت لرد که در بستر افتاده و خود را رو به موت می داند، تصمیم می گیرد تا راز بزرگ زندگی اش را با دخترانش - کنستانس و نینا- در میان بگذارد: عشق هریس آردن که پنجاه سال قبل در یک تعطیلی آخر هفته قلب او را به تسخیر خود در آورد و هرگز نتوانست آن را فراموش کند. اما آن چه دور از انتظار هر سه نفر است، لحظات حیاتی داستان زندگی آن است که روی زندگی کنستانس و نینا نیز تاثیری عمیق خواهد گذاشت. رازهایی که سعی شده بود تا برای همیشه پنهان بماند….
چرا باید دید؟
یک سال و نیم قبل بود که اولین فیلم لایوش کولتای[بی سرنوشت] را در همین صفحات معرفی کردیم. فیلمبردار برجسته و تحسین شده مجارستانی که بسیاری از فیلم های ایشتوان سابو و این اواخر مالنا[جوزپه تورناتوره] را فیلمبرداری کرده است. بی سرنوشت درامی درباره جوانی یهودی در اثنای جنگ دوم جهانی بود و ادای احترامی به ریشه های قومی و مذهبی خود کولتای، اما دومین فیلم کولتای ۶۱ ساله فیلمی عاشقانه و نوستالژیک است که در قالب یک اثر منطقه نمی گنجد. عصر فیلمی زنانه است، نه فقط به خاطر این که شخصیت های اصلی آن را زنان تشکیل می دهند، بلکه چون خالق فیلم تحسین شده ساعت ها آنها را با ظرافت معمول خود پرداخته است. همچون ساعت ها، فیلم فعلی نیز درباره قدرت خاطره/گذشته و رشته های ناگسستنی میان مادر و فرزند، خانواده و عشق واقعی زندگی شان است.
عصر سفری در زمان است، رفتن به گذشته و بازگشت به آینده…. قصه آدم هایی که با وجود قدم برداشتن به سوی آینده دل در گرو گذشته دارند. ضرب المثلی ترکی هست که می گوید: هیچ روزی نمی تواند به خوبی روزهای گذشته باشد. عصر و کولتای نیز گویی در صدد القای همین موضوع هستند. گذشته هر چقدر که به راحتی امروز نبوده باشد، اما خاطره ساز تر و مفتون کننده تر است. بیچاره نسل فعلی که در آینده باید از امروزی که تبدیل به گذشته شان شده، سخن بگویند!
عصر سرشار از احساسات نیک است، در ستایش دوستی است و مهر، جسورانه و جذاب است و پر از بازی های زنانی از دو قاره و مکاتبی متفاوت که چکیده همه توانایی های آنهاست. ردگریو و مریل استریپ نشان می دهند که هنوز می توانند دل تماشاگر را با بازی خود بلرزانند و از تغییر آدمی در طول زمان سخن بگویند. عصر سوال هایی از شخصیت های و تماشاگرانش می پرسد و وادار می کند تا قبل از پاسخ درباره آنها بیندیشند. تماشاگر را تشویق می کند که نگاهی انتقادی به زندگی خود بیندازد، که در زمانه ما دستاورد کمی نیست[چیزی که از تربیت مجارستانی و چپ کولتای و از آموزه های گئورگ لوکاچ ریشه می گیرد] و مستی شرابی کهنه را دارد که برای برخی می تواند مردافکن باشد. مخصوصاً برای سینما دوستانی که درام های عاشقانه و فکر شده را می پسندد!
ژانر: درام، عاشقانه.
شاهدخت/پرنسس Princess
کارگردان: آندرس مورگن تالر. فیلمنامه: مته هنو، آندرس مورگن تالر. موسیقی: مدس براوئر، کاسپر کلاوزن. تدوین: میکل نیلسن. طراح صحنه: رونه فیسکر. بازیگران: کریستین تافدراپ[چارلی]، [فقط صدا]: تیوره لیندهارت]آگوست]، اشتین فیشر کریستینسن[کریستینا]، لیو کورفیکسن[لودری بیل]، میرا هیللی مولر هولاند[میا]، تاموی کنتر[پربن]، مارگرت کویتو[سونی]، پیتر فون هوف[شخصیت های مختلف]. ۹۰ و ۸۲ و ۷۸ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ دانمارک، آلمان. برنده جایزه هیئت داوران جوان جشنواره فلاندر، برنده جایزه نقره بهترین فیلم از جشنواره اشتیگز، نامزد جایزه بهترین فیلم از جشنواره آماندا، نامزد جایزه بهترین کارگردانی- بهترین فیلم- موسیقی و صدابرداری از جشنواره رابرت.
آگوست ۳۲ ساله بعد از مرگ خواهر محبوبش کریستینا، شغل خود-کشیش و مبلغ مذهب- را رها می کند. خواهرش کریستینا معروف ترین هنرپیشه فیلم های پورنوگرافی و مشهور به شاهدخت که بر اثر مصرف مواد مخدر فوت کرده، دختر ۵ ساله ای به نام میا ار خود به جای گذاشته است. آگوست که گرفتار اندوه و احساس گناه است، خود را ملزم به نگهداری از میا می داند. او تصمیم دارد تا انتقام خواهرش را بگیرد و تمامی فیلم ها و عکس های به جا مانده از شاهدخت-خواهرش- را نیز نابود کند. آگوست به زودی خود را در راهی پر مخاطره و خشونت می یابد، و همزمان باید از تنها چیز با ارزش زندگی خود-میای کوچک- نیز محافظت کند. چیزی که او را وادار به گرفتن تصمیمی مهلک می کند…
چرا باید دید؟
آرزوی مرگ + Hardcore+ انیمیشن= شاهدخت/پرنسس
از تصادف های غریب روزگار است که در طی یک هفته دو فیلم از دو گوشه دنیا ببینی که هر دو بر اساس فیلم دیگری[آرزوی مرگ] ساخته شده اند و همزمان آخرین ساخته کارگردان فیلم مورد ارجاع دیگر[Hardcore] پل شرایدر نیز به نمایش درآید. اما از این همه تصادف که بگذریم، به نکته جالب دیگری برخورد می کنیم که برتری هر دو فیلم جدید نسبت به نسخه های مورد ارجاع شان است. [شاملو هم می گفت: تقلید زمانی مجاز است که حاصل کار بر نسخه قبلی بچربد].
شاهدخت/پرنسس که فقط ۲۰ درصد آن به صورت زنده و باقیمانده آن به شکل انیمیشن ساخته شده، یکی از فیلم های خوب ۲۰۰۶ است که بخت پخش جهانی نصیب اش شده و می تواند نماینده و معرف سینمای یکی از کشورهای اسکاندیناوی باشد. کشوری که بسیاری از خوره های فیلم نیز از سینمای آن نمونه ای ندیده و کمتر شنیده اند. و از آن کمتر میزان شنیده ها درباره گستردگی فعالیت های مذهبی و تبلیغ مسیحیت در این کشورهاست که به بی دین ترین کشورهای دنیا معروف شده اند [شاید اگر شخصاً و از نزدیک چنین فعالیت هایی را در اسکاندیناوی نمی دیدم، من هم باور نمی کردم]. شاهدخت نمونه ای کامل برای به دست آوردن اطلاعات در زمینه همه این موارد است و از طلیعه های نضج گرفتن یک سینمای تازه در اسکاندیناوی، یعنی جایی که تا سال ها برگن از سوئد نمایندگی اش می کرد و مدت کوتاهی کوریسماکی از فنلاند و حال نوبت پر فلای و دیگران از دانمارک است.
اما سبک کار مورگن تالر در برخورد با سوژه اش بیشتر به انیمیشن های خشن و سکسی ژاپنی[مشهور به Anime] شباهت دارد، و این شباهت زمانی بیشتر می شود که قهرمانش نیز شمشیر به دست می گیرد تا انتقام خواهر ناکام را بستاند. شاهدخت نگاهی مبذهبی و اخلاق گرایانه نسبت به سوژه خود انتخاب کرده و نشان می دهد که تفکر مذهبی تندروانه حتی در لائیک ترین کشورها می تواند زنده باشد و شکلی عمل گرایانه نیز به خود بگیرد.
شاهدخت که با سرمایه ۸۶۰۰۰۰۰ کرون دانمارک[معادل ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار یورو] تولید شده، اولین فیلم بلند آندرس مورگن تالر متولد ۱۹۷۲ کوپنهاگ است. مورگن تالر تا پیش از ساختن شاهدخت دو فیلم کوتاه به نام های Tyr[۲۰۰۲] و آراکی: قتل یک عکاس ژاپنی[۲۰۰۳] ساخته که دومین فیلمش نمایشی موفق را از سر گذرانده و نامزد دریافت جایزه خرس طلای بهترین فیلم انیمیشن جشنواره برلین نیز بوده است. مورگن تالر در کشورش کارتونیستی مشهور است که طرح هایش در رزونامه سیاسی Kalzone چاپ می شود. از مورگن تالر تاکنون کتاب های کمیک استریپ متعددی نیز منتشر شده است.
ژانر: انیمیشن، اکشن، درام.
[۱] Kazem El Saher
“Oh My Country”
by Kadhum Al Sahir
Oh my country, may you have a happy morning.
Reunite everyone; heal your wounds.
I yearn to see you smile some day,
When will sadness set you free?
Sunnis, Shiites and Kurds,
Take them all under your wings.
You are their father; you are their mother,
Stay firm, no matter how your winds gust.
Jesus and Prophet Muhammad said,
Their unity is your weapon.
Love, peace, intellect and construction,
May God in the heavens bless your success, my country.
Oh my beloved Iraq; oh Iraq,
Oh my beloved, oh my beloved, oh my beloved Iraq.
تعدادی از ترانه های وی را می توانید در این نشانی بیابید:
[](http://)