نگاه

مهدی عبدالله زاده
مهدی عبدالله زاده

مروری بر اسامی فیلم های تجاری اکران شده در سال های اخیر

آینه ابتذال دولتی در سینمای امروز ایران

در ششمین سال روی کار آمدن دولت احمدی نژاد، سینمای ایران چنان حضیضی از ابتذال را تجربه می کند که تا پیش از این هیچگاه به خود ندیده بود. در این دوران سینمای متفاوتی که اندیشه محور و مستقل بود و شخصی-سینمای جمع و جور و کوچکی که فارغ از دغدغه گیشه و سود آوری به حیات خود ادامه می داد- رو به نیستی نهاد.

 اما این تنها هدف معاونت سینمایی وزارت ارشاد نبود که به عمل در آمد. به جز سینمای اندیشمند و مستقلی که راه خود را در جشنواره های خارجی و اکران های فرهنگی داخل کشور می یافت، سینمای تجاری نیز به دو دلیل در کانون توجه مدیران سینمایی قرار گرفته بود:

 نخست این که، با وجود بی خطر بودن محصولات سینمای بدنه یا تجاری، کارگردانان این نوع فیلم ها غالبا برای زدودن انگ بی مایگی خود و مبتذل بودن کارشان تلاش می کنند مباحثی جدی و اساسی و رگه هایی از تفکر را- هر چند در سطحی ترین و شعاری ترین شکل خود- به آثارشان اضافه کنند؛ روندی که در یک سطح مشخصی از تاثیر گذاری حداقلی، تماشاگر را دعوت به اندیشیدن می کند. و این دقیقا همان چیزی است که برای حکومت ایران به معنای خطر است. در نبود آثار مستقل و اندیشمندی که به خاطر توقیف و یا عدم اکران در دسترس مخاطب قرار نمی گیرند، فیلم های تجاری با اکران گسترده، تنها امکان موجود برای دعوت مخاطب برای اندیشیدن است. بنابر این از نظر وزارت ارشاد کنونی هر چه فیلم های تجاری مبتذل تر و بی معنا تر باشند خطر کمتری متوجه حکومت خواهد شد

دوم این که، تنزل ذائقه تماشاگر تا حد سریال های سخیف تلویزیونی، باعث می شود تا نزدیکی و تمایل تماشاگر به تلویزیون بیشتر از گذشته شود. تماشاگری که تا پیش از این در سالن های سینما به دنبال چیزی می گشت که در تلویزیون نمی توانست داشته باشد، حالا دیگر نکته تمایزی میان این دو نمی بیند مگر یک روند تفریح و پفک خوری مقابل پرده بزرگی که برایش تفاوت چندانی با یک تلویزون صفحه بزرگ ندارد.

 

سینمای شانه تخم مرغی و افزایش کمی تولیدات

به این ترتیب پایه های نوعی از ابتذال فرهنگی به تدریج در سینمای تجاری نهادینه شد؛ تا حدی که این سینما حتی در دوران اوج گیری فیلمفارسی نیز چنان ابتذالی به خود ندیده بود. فیلم هایی چون “ول کن دستمو”، “به روح پدرم” و “به همین خیال باش” یکی پس از دیگری از راه می رسیدند تا فارغ از هر گونه اندیشه، به نازل ترین موضوعات بپردازند و سطحی ترین درجه از احساسات بیننده را بر انگیزند. سکس، پول، ازدواج و روابط درون فامیلی چهار موضوعی اند که معمولا در این فیلم ها به طور پنهان و یا آشکار و فارغ از هرگونه کیفیت، دستمایه قرار می گیرند. رویکرد این فیلم ها معمولا طنزی سخیف است که یا از رویارویی عروس و مادر شوهر و دعوای باجناق ها و چشم و هم چشمی عروس و خواهر شوهر ریشه می گیرد یا از تبلور رویای ثروتمند شدن و یا از تصویر پر نقش و نگار، اما پر درد سر ازدواج. در این میان اشارات پنهان سکسی نیز نقشی اساسی را ایفا می کند.

 

نام های غیر متعارف، عناوین زرد

آن چه این چرخه ابتذال را کامل می کند، روند رو به رشد استفاده از نام هایی است که نازل ترین سطح از علائق تماشاگر را بر می انگیزد. این عناوین که گاه به تیتر مطبوعات زرد بیشتر شبیه اند تا نام یک فیلم، به گونه ای انتخاب می شوند تا به نوعی یکی از موضوعات مطرح شده در بالا را مورد تاکید و درشت نمایی قرار دهند. کارکرد همه آن ها نیز به وضوح جذب بیشتر مخاطب است.

اما نکته تاسف بار در اینجاست که بر اساس آمار فروش، این راهکار تا به این لحظه موفق و تاثیر گذار بوده است. این به آن معناست که تماشاگری که در دهه شصت و هفتاد پایش با نام های بزرگی چون مهرجویی، عیاری، کیمیایی و بیضایی به سالن های سینما کشیده می شد، تماشاگر پرشماری که در سرمای بهمن ماه در صف بلیط جشنواره فجر می ایستاد تا نخستین تماشاگر فیلمی از سینمای بزرگان باشد، حالا در میان انبوه حیرت آوری از تماشاگران ناآگاه و بی سلیقه گم شده است. “بابای اجباری”،” دامادی به نام صفر”، “حلقه های ازدواج” و “داماد خوش قدم” از ازدواج مجدد و عروس کشانی و بله برون دم می زنند، “خروس جنگی” و “به همین خیال باش” و “ول کن دستمو” از منازعات و مشاجرات طنز آمیز میان دو باجناق یا دو همسایه داستان می گویند. “ثروت خفته” و “دختر میلیونر” رویای یک شبه پولدار شدن را در ذهن تماشاگر می پروراند، “ماجراهای اینترنتی” تازه به دوران رسیده های کم سواد را وسوسه می کند و کار به جایی می رسد که ابراز احساسات و عواطف هم بدل به

اسم می شود و “من از تاریکی می ترسم”، “هرچی تو بخوای” و “امشب شب مهتابه” روی پرده می آید.

این، حکایت مضحک و تاسف بار سینمای ماست که از یک سو با فیلم های ارزشی ادامه می یابد، از سویی با فیلم های مستقل و اندیشمند در محاق توقیف لنگ لنگان روزگار می گذراند و از سوی دیگر با فیلم هایی چنین نازل و بی مایه می تازد. این کریه ترین و ضد فرهنگی ترین جلوه از سینمایی است که به یمن سیاست های فرهنگی دولت احمدی نژاد بر چهره پرافتخار هنر و تاریخ سینمای این مرز و بوم سایه افکنده است. تا به این جای کار، مسولان سینمایی کشور در تحقق اهداف شان برای نابودی سینما موفق بوده اند و سینماگران در وضعیت انفعالی به کار در این فضای مصیبت زده ادامه داده اند. اما آنچه مسلم است این که: سکوت سینماگران و تن دادن به خواسته ها و سیاست های معاونت سینمایی، در میان مدت و خیلی زود تر از آن چه تصورش را بکنند به پایان یافتن سینما در ایران خواهد انجامید و اکثر آنها مجبور خواهند شد حرفه تازه ای را پی بگیرند. کنون از ما گفتن، از آن ها نشنیدن و کماکان منفعل ماندن!

یک- جواد رضویان اخیرا در یک گفتگو به ضرورت گونه ای از فیلم ها که برای عرضه در فروشگاه های لوازم روزمره مناسب باشند و در سبد خانوار قرار گیرند و در جایی کنار شانه تخم مرغ به مشتری ارائه شوند اشاره کرده و این سینما را شانه تخم مرغی نام نهاده بود.