یک جام زهر ‏

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

نمایش تک پرده ای: جماران، سال 1367، داخلی

امام خمینی که در جماران در حال خواب است، یک دفعه از خواب بلند می شود. خواب بد ‏دیده است. روی تشک می نشیند و شروع می کنند به دعا خواندن. ‏

امام خمینی: خدایا! ما را از شر کفار و منافقین حفظ کن. خدایا! ما را از شر وسوسه خناسان ‏حفظ کن. خدایا! از مسلمین در هر کجای دنیا هستند محافظت بفرما. خدایا! نگذار شیطان رجیم ‏این ملت را فاسد کند….‏

‏( یک دفعه رعد و برق می زند، باد تندی می وزد و پنجره ها باز می شود و پرده با صدای باد ‏پیچ و تاب می خورد، صدای در می آید، تق تق تق!)‏

امام خمینی بلند می شود و در را باز می کند. مردی سرخ مو با پیراهن سرخ، موهای نارنجی ‏سیخ سیخ، عینک دودی ریبن، کلاه کابوی جیر قرمز، شلوار لی و کفش نایک قرمز پشت در ‏است. مرد نگاهی به امام خمینی می کند و لبخندی می زند.‏

امام خمینی: شما کی باشید؟

مرد موقرمز: من همون کسی هستم که شما داشتی نفرینش می کردی، هر روز هر روز کلی ‏فقط بخاطر نفرین های شما دارن ما رو عذاب می دن، اومدم خدمتت توضیحات بدم.‏

امام خمینی: ما اصلا شما را نمی شناسیم، چه برسد که نفرین کرده باشیم، شما کی باشین؟

مرد موقرمز: ما شیطان رجیم هستیم( سیگار برگی در می آورد) می شه یه سیگار دود کنیم؟

امام خمینی: خدا لعنتت کنه، ای شیطان رجیم! اینجا آمدی چکار؟ اینجا سیگار ممنوعه…‏

شیطان رجیم: اومدم معامله کنم، یه معامله خوب…. هم به نفع من، هم به نفع شما…( سیگارش ‏را له می کند و می اندازد دور.)‏

امام خمینی: در شرع اسلام معامله با کفار و منافقین اشکال دارد، تو که خود شیطانی( فکری ‏می کند) حالا چه معامله ای می خوای بکنی؟( چشم ها را تنگ می کند و به شیطان خیره می ‏شود) اگر چیزی که از من می خواهی حرام باشد، نمی کنم…. بگو از من چه می خواهی؟

شیطان رجیم: چیزی که من می خوام اینه که دیگه منو نفرین نکنی، چون هر روز شما ما رو ‏شصت بار نفرین می کنی و هر بار که نفرین می کنی یا روی سرمون قیرداغ می ریزن، یا ‏تیر می زنن به بازومون، یا نیم سوز حواله می کنن، خب دردمون می آد، شما دیگه ما رو ‏نفرین نکن…..‏

امام خمینی: لعنت بر شیطان…. ‏

شیطان رجیم: آخ!( دود از گوشهایش بیرون می زند) سوختم! ‏

امام خمینی: ( صدایش را پائین می آورد) لعنت بر شیطان رجیم! چه توقعاتی از آدم دارند! ‏حالا فرض کن ما شما را نفرین نکنیم، شما چی کار می کنی؟

شیطان رجیم: من هم یک روزنامه کیهان به شما می دهم…( شیطان از جیبش یک روزنامه ‏کیهان درمی آورد و به امام خمینی نشان می دهد.) بفرما!‏

امام خمینی روزنامه را پرت می کند آن طرف روی زمین: لعنت بر شیطان! کیهان می خوام ‏چکار؟

شیطان رجیم( دود از پاچه شلوارش بیرون می زند): آخ! وای! سوختم! ‏

امام خمینی: آخه شیطان ملعون! من کیهان می خواهم چه کنم؟ روزی صد تا نسخه کیهان می ‏آورند توی جماران، من نگاه نمی کنم، حالا با شیطان رجیم معامله کنم، آن هم بخاطر کیهان! ‏

شیطان رجیم: حاج آقا! شما این روزنامه رو نگاه کن، این فرق می کنه….‏

امام خمینی: چه فرقی می کنه؟ کیهان کیهانه! از وقتی هم این بچه، مهدی نصیری رفته است ‏آنجا بدتر هم شده، هیچ مطلب و خبری برای خواندن ندارد…..‏

شیطان رجیم: حاج آقا! ما بعد از سی هزار سال که از خدا عمر گرفتیم، هیچی نباشه دیگه ‏خودمون ختم روزگاریم، ممکنه سر ملت رو کلاه بگذاریم، ولی حرف مفت به شما نمی زنیم، ‏این روزنامه که داریم به شما می دیم یه چیز دیگه است!‏

امام خمینی: مثلا چی است این روزنامه؟ ( نگاهی به روزنامه می کند) روزنامه اگر حقیقت ‏در آن ننویسند روزی نامه است. ( کمی به روزنامه که روی زمین افتاده نگاه می کند) این چرا ‏رنگی است؟

شیطان رجیم( می خندد): حکایت همینه حاجی! نوکرتم! این کیهان تومنی هفتصنار با روزنامه ‏هایی که دیدی فرق می کنه( خم می شود و روزنامه را باز می کند و آن را به دست امام ‏خمینی می دهد) بفرما! حال کن! روزنومه کیهان مال بیست سال بعده، مال دی سال 1387، ‏بیست سال بعد، بگیرش تا به ما اینقدر نگی شیطان، این امت شما یک کارهایی می کنه که ‏دست ما رو از پشت می بنده، بعد هم می گه گول شیطان رو خوردم، بخدا اینها ما رو هم گول ‏می زنن…..‏

امام خمینی( به روزنامه خیره شده): روزنامه بیست سال بعد! عجب! این کیهان چرا رنگیه؟ ‏روزنامه اگر رنگی باشد می شود رنگین نامه….‏

شیطان رجیم: همه روزنامه ها بیست سال بعد رنگی می شه…..‏

امام خمینی: بیا ای ملعون، من چشمم خوب نمی بینه، بخون ببینم چی نوشته، اگر چیز به ‏دردبخوری که ما نفهمیم بیست سال دیگه چی می شه نخونی، نفرین ات می کنم روزی سیصد ‏بار. بعد هم بیرونت می کنم. بخون ببینم چی نوشته….‏

شیطان رجیم: نوشته بسیج دانشجویی باغ قلهک را برای اعتراض به غزه اشغال کرد….‏

امام خمینی: چی نوشته؟ حتما نوشته دانشجویان حمله کردند، بسیج هم حمایت کرد….‏

شیطان رجیم: نه، نوشته بسیج دانشجویی…. ‏

امام خمینی: مگر بسیج هم دانشجویی می شه، حالا برای چی حمله کردند به باغ؟

شیطان رجیم: این باغ قلهک مال انگلیسه، دانشجوها هم برای اعتراض به حمله اسرائیل به باغ ‏سفارت انگلیس حمله کردند و بعد هم بیرون رفتند…..‏

امام خمینی: خبرش دروغه، اولا که بسیج دانشجو نیست، دوما که کسی برای اعتراض به ‏اسرائیل غاصب به انگلیس خیانتکار حمله نمی کنه، سوما که اگر کسی بخواد حمله کنه، به ‏سفارت حمله می کنه نه به باغ…..‏

شیطان رجیم: ولی این خبرش رو نوشته…. ‏

امام خمینی: خبرش دروغه، اینجا چی نوشته؟ این صادق چیه وزیر کشور شده؟

شیطان رجیم: نوشته صادق محصولی وزیر کشور شد، نوشته این سردار 160 میلیارد پول ‏دارد و پولش را به عنوان پشتوانه نظام گذاشته است…. ‏

امام خمینی: چه دروغ هایی! سردار که میلیاردر نمی شه….‏

شیطان رجیم: چرا، شده، این هم عکسش…..‏

امام خمینی: این را کی گذاشته وزیر کشور بشود؟ حتما هاشمی و خامنه ای و موسوی اردبیلی ‏مردند که این شده وزیر کشور….؟ ‏

شیطان رجیم: نوشته ایشون مورد حمایت رئیس جمهور هستند…..‏

امام خمینی: پس مجلس که در راس امور است کجاست؟ چرا اونها برکنارش نمی کنند این ‏سردار میلیاردر را؟ ما که انقلاب نکردیم یک نفر میلیاردر وزیر کشور بشود….‏

شیطان رجیم: حاج آقا! مجلس بهش رای اعتماد داده و آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب هم ‏ایشون رو جانشین فرماندهی کل قوا در نیروی انتظامی کرده….‏

امام خمینی: کدام آیت الله خامنه ای؟ نکنه همین سید علی آقای خودمان؟ خب حتما مصلحتی ‏هست که حالا من سر نمی آورم، حتما اگر شیخ علی اکبر نمرده باشد هنوز رییس مجمع ‏تشخیص مصلحت است اگر هم رفیقش دچار اشتباه بشه او نمی گذاره … یعنی من این طوری ‏وصیت کردم . مگر این که بخواهند وصیت مرا نخوانده و نشنیده بگذارند و انقلاب دست ‏نااهلان بیفتد. خدا کند احمد زنده نباشد. ‏

شیطان رجیم: نه ایشان مردانده شده…‏

امام خمینی: حتما به دست منافقین که از کفار بدترند. پسر بزرگی هم که ندارد

شیطان:چرا دارد اتفاقا خیلی هم درس خوانده و متین است اما این دولتمردان جدید او را هم ‏ناسزا می گویند و بیت شما را میگویند لانه فسادست… تازه این که چیزی نیست کیهان نوشته ‏شیخ علی اکبر بخاطر زیرپا گذاشتن آرمان های انقلاب نباید در انتخابات بعدی شرکت کند….‏

امام خمینی( چشمهایش گشاد شده): شیخ علی اکبر خودمان را گفته؟ من می دانستم اینها اینقدر ‏کوتاهی می کنند تا مسعود رجوی و منافقین اداره مملکت را دست شان می گیرند و کیهان را ‏هم اداره می کنند…..‏

شیطان رجیم: اینجا نوشته مجاهدین خلق تحت حمایت آمریکا در عراق باقی می مانند و نوشته ‏حسین شریعتمداری هم سردبیر کیهان است، نه منافقین…‏

امام خمینی: یا ابوالفضل! آمریکا در عراق دیگه چیه؟ پس صدام کجاست؟ ‏

شیطان رجیم: صدام به وسیله آمریکایی ها در عراق اعدام شده…. منافقین هم از دست ایران به ‏آمریکایی ها پناهنده شدند و تحت حمایت آمریکا باقی می مانند

امام خمینی: یعنی صدام آمریکایی نیست، ولی منافقین آمریکایی هستند؟ ‏

شیطان رجیم: بله، آمریکایی ها صدام را برکنار و محاکمه و اعدام کردند….‏

امام خمینی: دست شان درد نکنه، اون ملعون را خوب شد اعدام کردند….‏

شیطان رجیم: نوشته منتظرالزیدی یک خبرنگار عراقی در آمریکا به رئیس جمهور آمریکا که ‏رفته بود بغداد کفش پرتاب کرد….‏

امام خمینی: بعض این عراقی ها آدمهای بی ادبی هستند، هر کسی برایشان هر کاری بکند، ‏آخرش کفش بهش پرت می کنند بهش. این خبرنگار عراقی بی ادب را باید شیعیان بگیرند و ‏ادب کنند که چرا به طرف کسی که صدام را که دشمن شیعه بود از بین برد، کفش پرت کرد؟

شیطان رجیم: نوشته دانشگاههای ایران می خواهد به خبرنگار عراقی بورس تحصیلی بدهد ‏که بیاید ایران درس بخواند…..‏

امام خمینی: این کفش پرت کرده به دشمن صدام که به ما موشک پرت می کرد، حالا این افراد ‏فاسد می خواهند به او بورس بدهد که بیاید دانشگاه درس بخواند؟ پس این وزیر ارشاد مملکت ‏که باید تبلیغات برای اسلام بکند، کجاست؟ ‏

شیطان رجیم: کیهان از قول وزیر ارشاد نوشته ما خواستار بازگشت به آرمان های اول انقلاب ‏هستیم…..‏

امام خمینی: گفته می خواهد به اول انقلاب برگردد؟ یعنی بیست سال چه غلطی کرده رفته جلو ‏که می خواهد دوباره برگردد به همان موقع که ما هستیم؟ پس این ائمه جمعه چکار می کنند در ‏ستاد نماز جمعه؟ ‏

شیطان رجیم: اینجا نوشته که حاج آقا گلستانی مسوول ستاد نماز جمعه تویسرکان که فیلم ‏روابط جنسی اش در همه جا پخش شده اعلام کرده که این خانم صیغه من بود و من محلل ‏بودم…..‏

امام خمینی( با شنیدن خبر در خودش فرو می رود، جامی را که روی میز است برمی دارد): ‏تو مطمئنی این ها را نوشته؟ یعنی فیلم جماعت را پخش کرده یا فیلم جماع؟

شیطان رجیم: من توی این قضیه دست نداشتم، بخدا ما اینقدرها هم وضع مون خراب نیست، ‏این کار رو حاج آقا گلستانی بدون هماهنگی با ما کرده، ما اصلا تقصیر نداریم……‏

امام خمینی: پس این دولت چکار می کند؟ یک نفری سخنگوی این دولت نیست که یک حرفی ‏برای ملت بزند که این کارها را نکند؟

شیطان رجیم: چرا حاج آقا! روزنامه بیست سال بعد کیهان نوشته که الهام، سخنگوی دولت ‏گفته که “ در دولت های شانزده سال گذشته حاکمان مرعوب و یا مجذوب دشمن بودند.” ‏

امام خمینی: شانزده سال گذشته یعنی از کی؟ ‏

شیطان رجیم: می شه از یک سال بعد

امام خمینی: یعنی از یک سال بعد حاکمان مملکت مرعوب و مجذوب دشمن می شوند؟ یعنی ‏چطور می شود؟ کی حاکم است که اینطور می شود؟

شیطان رجیم: شرمنده ام حاج آقا! منظورش اینه که شما یک سال دیگه مرحوم می شین، علی ‏آقا خامنه ای می شن رهبر انقلاب، اکبر آقای هاشمی می شه رئیس جمهور تا هشت سال، بعد ‏هم حاج آقا محمد خاتمی می شه رئیس جمهور تا هشت سال…..‏

امام خمینی: خب، این اکبر آقا که مثل پسر خودمان است، بهش مطمئنیم، این محمد آقای خاتمی ‏هم که پسر حاج آقا روح الله یزد است، بهش مطمئنیم، علی آقا هم مطمئن هست، او و شیخ علی ‏اکبر هیچ وقت با هم اختلاف نمی کنند. این شد شانزده سال، پس کی مجذوب دشمن بوده که ‏اینها توی دهنش نزدند؟

شیطان رجیم: منظورش این است که اینها خودشان مجذوب دشمن بودند

امام خمینی: آن وقت این اکبر و محمد و علی آقا مجذوب دشمن بودند، بعدش کی آمد که ‏مجذوب دشمن نبود؟ ‏

شیطان رجیم: اینجا نوشته که رئیس جمهور محمود احمدی نژاد بعد از ملکه الیزابت برای ‏مردم انگلیس به مناسبت میلاد مسیح پیام داد

امام خمینی: این احمدی نژاد چی کاره است؟

شیطان رجیم: رئیس جمهور

امام خمینی: رئیس جمهور ایران؟

شیطان رجیم: بله

امام خمینی: پس چرا برای مردم انگلیس پیام داده؟ آن هم بعد از ملکه انگلیس، و برای چی اگر ‏برای انگلیس پیام داده رفتند سفارتش را گرفتند؟

شیطان رجیم: من خبری ندارم…..‏

امام خمینی: این احمدی نژاد عکس ندارد؟‏

شیطان عکس احمدی نژاد را به امام خمینی که عینکش را گذاشته نشان می دهد: اینه….‏

امام خمینی( به دقت نگاهش می کند، رو به شیطان): مطمئنی؟

شیطان: بله، خودشه…..‏

امام خمینی جام را در دستش می گیرد: سخنگوی این آقا گفته که دولت های قبلی مرعوب ‏دشمن بودند و خودش هم وزیرش میلیاردر است و آن روحانی هم فیلم لخت بازی کرده؟…..‏

شیطان رجیم: حاج آقا! بخدا ما در این موارد مقصر نیستیم…..‏

امام خمینی جام را در دستش می گیرد، روزنامه را به دست شیطان می دهد و می گوید: شما ‏برو، این روزنامه را هم ببر، یک جایی گم وگورش کن که کسی نفهمد، من هم دیگه شما را ‏نفرین نمی کنم، فقط برو و مواظب باش احمد این طرف ها نیاید…..‏

شیطان می گوید: چشم، خداحافظ…..‏

شیطان می رود، امام خمینی سرش را پائین می اندازد. روی میز یک قطعنامه افتاده است، آن ‏را امضا می کند، بعد جام زهر را سر می کشد.‏