به نظر بوهای بدی می آید، نه خیلی که فکر کنی دستگیر شد و رفت، ولی به نظرم شاید تصمیم گرفتند که دستگیرش کنند، فکر کنم کارشان را جلو می اندازند، پاشیم ساک مان را ببندیم، یک عالمه فیلم سینمایی دارم که نمی توانم ببرم تهران، می فروشم به نصف قیمت…. خبر دستگیری میرحسین موسوی تائید نشده هنوز، فعلا شایعه است، بهتر است دستگیر نشود. البته اگر خدای ناکرده دستگیر شد، مجبوریم کمی بیشتر فشار بیاوریم. یعنی از همین فردا.
این روزها خیلی دارم فکر می کنم که این رنگ سبز از کجای خدا و پیغمبر درآمده؟ اگر قرار است رنگ روحانیت را انتخاب کنیم، که باید همه جزو “ سیاه جامگان” بشویم و مثل دهها جنبش دینی و غیر دینی فاشیستی لباس سیاه بپوشیم. از طرفی ما که در مراسم دینی جشن های شادی و تولد و از این جور چیزها نداریم، همه اش عزاداری است، عزاداری هم سیاه است. در مقابل این تشیع “ سیاه” خدا بیامرزتش، دکتر علی شریعتی، آمد یک چیزی توی پاچه ملت کرد به اسم “ تشیع سرخ” و یعنی اینکه خین و خین ریزی از اوجب واجبات شیعه است و ده برو که داری. علم و کتل هم همیشه به رنگ مشکی و سیاه بود، از اینها گذشته رنگ اسلامی که برای مساجد هم تعریف شده، رنگ آبی است. یا در حقیقت آبی فیروزه ای یا گاهی لاجوردی.
در وسط این جعبه مداد رنگی می ماند یک رنگ سبز که در طول تاریخ شیعه گاهی اوقات فقط کسانی که خیلی “ یواش” بودند، یا مثلا “ شیعه لایت” بودند، از این رنگ استفاده می کردند. شالی می بستند و همین. حالا ممکن است در تمام جهان رنگ سبز تبدیل به جانشینی برای رنگ قرمز پرچم کمونیستی شده باشد و کلا سبزهای اروپا همان سرخ های سابق باشند، ولی سبز ما آن شکلی نیست. البته در تمام اروپا هم سبز رنگ صلح و دموکراسی نیست، بلکه در یک کشوری مثل ایتالیا سبز رنگ راستگرایی و اندیشه های تندروانه و یحتمل شووینیستی است.
حالا اینها را بگذاریم کنار، می خواهیم چه کنیم با این همه تعریف و توصیف که دو ریال هم نمی ارزد. اینها را ول کنیم و برویم بچسبیم به ادامه جنبش سبز. فعلا شهر در امن و امان است. مثل همیشه که وقتی مردم وارد صحنه درگیری می شوند، دولتی ها تا یک ماه افسردگی بعد از زایمان می گیرند، فعلا کیهان و فارس و رجانیوز و سایر سایت های وابسته به خداوند و دولت متعال، سق شان را با سبز برداشته اند و تقریبا از ده تا مطلبی که می نویسند، سیزده تاش در مذمت جنبش سبز است. این نشانه خوبی است، بهتر است با دقت همین کار را انجام دهند، تا ما مشرف شویم و رهنمودهای خودمان را درباره آینده جنبش سبز بدهیم.
فشار بده عزیزم که زندگی قشنگه
ببینید! ما یک داستان داریم که دو طرف دارد، یک طرف دولت و حکومت است که باید برود، یک طرف هم ملت است که باید بیاید. دولتی ها بیست سی درصد حامی دارند، مردم هم هفتاد هشتاد درصد حامی دارند. هر چه جلوتر برویم و فشار وارده از سوی جنبش سبز به حکومت بیشتر شود، آنها زرتی ریختگی پیدا می کنند و عمه و خاله و عمو و اصغر آرنولدشان پناهنده می شود به فرنگستان، یا می آیند طرف مردم، یا از قدرت کناره می گیرند. از طرف دیگر هر چه مبارزه طولانی شود، هزینه اش کاهش پیدا می کند و در نتیجه تعداد افرادی که به حکومت فشار می اورند بیشتر می شوند، در نتیجه یک روزی می رسد که تعادل نیروها یک به یک می شود، در حقیقت قدرت مردم و حکومت برابر می شود، در آن حالت حکومت یا پای میز مذاکره می نشیند و قدرت را واگذار می کند، یا به کشتار و فشار بر مردم می افزاید. در حالت دوم، معمولا دولت دائم سرنوشت خودش را سخت تر و هزینه ملت را بیشتر می کند، اما در هیچ حالتی امکان ندارد که جلوی سقوطش گرفته شود. به همین دلایل بسیار اساسی که بعدا جزئیات آن را شاید هم نگفتیم، ما فعلا در مرحله فشار آوردن به دولت و حکومت هستیم. مهم ترین کار ما برای پیروزی جنبش فقط و فقط فشار اوردن بر حکومت است. و ماه محرم بهترین ماه برای فشار آوردن بر حکومت است:
اول، ماه محرم در سی سال گذشته بتدریج از یک مراسم دینی و عزاداری ایدئولوژیک تبدیل به یک مراسم آئینی شده، یعنی افرادی که در آن شرکت می کنند، ممکن است اعتقاداتی به دین و خدا و پیغمبر داشته باشند، اما محرم را به صورت آئین نگاه می کنند، ضمن اینکه محرم تبدیل به یک مراسم غیردولتی شده است، مردم نذری می دهند، برای خودشان تکیه می زنند، علم و کتل مربوط به محل خودشان را دارند. خوش تیپ ها اعم از پسر و دختر با لباس های ویژه کارناوال محرم در مراسم حاضر می شوند و عده ای تماشاچی و عده ای شرکت کننده در مراسم اند، این مراسم از بالاترین نقاط شمال تهران، تا پائین ترین نقاط جنوب روستاهای کشور وجود دارد. به نظرم بستن تکیه های سبز در همه شهرها و شهرستانها نه تنها لازم که واجب است.
دوم، با توجه به آیه شریفه “ هنر نزد ایرانیان است و بس” ما ایرانیان در هر حال این توانایی را داریم که از شعارهای سیاسی تا ترانه های رایج، تا استفاده از آمار در شعار، تا تغییر دادن نوحه های عاشورا این تغییرات را بدهیم. بنابراین یکی از کارهای شعرای جنبش سبز، سرودن نوحه های سبز برای خواندن در مراسم عاشوراست، یادمان نرود که براساس اتفاقاتی که در ماههای گذشته افتاده است، ما هم کشته داده ایم، هم اسیر دادیم، هم مورد حمله قرار گرفتیم، و از همه مهم تر اینکه ما موجوداتی مظلوم و تحت فشار هستیم و آنها دقیقا در موضع ظالمین هستند. مساله مظلومیت هم مساله ای نیست که به این راحتی بشود ولش کرد. این ملت 1400 سال قبل یک لشگری ریخته به سر یک گروه معدود از طرفداران حقیقت و آنها را کشته اند و اسیر کرده اند و ملت ما 1400 سال است ول شان نمی کنند، حالا که فعلا آب افتاده دست جنبش سبز و حالا حالاها پروژه داریم.
سوم، ممکن است کسانی نگرانی داشته باشند که حضور در مراسم عاشورا ممکن است باعث سوء استفاده دولت شود، یعنی آنها از حضور ما در مراسم عاشورا استفاده کنند و تصویر ما را به عنوان حامیان دولت نشان دهند. واقعیت این است که صدا و سیما چون عدالت و بی طرفی خودش را از دست داده، کسی دیگر به تبلیغات تلویزیونی توجه نمی کند، بخصوص وقتی که خودتان یک تصویری را دیده باشید، وقتی من با چشم خودم واقعیتی را دیدم طبیعی است که آن واقعیت را با چشم تلویزیون نمی بینم. ضمن اینکه رسانه های جهانی و رسانه های مستقل در حقیقت تصویر اصلی را می دهند. در این چند ماه عملا رسانه های مردمی است که راوی واقعیات حوادث ایران است.
چهارم، مهم ترین خصوصیت ایام محرم این است که ما ده روز در اختیار داریم، ده روز و ده شب که زمان مناسب برای عقب نشاندن کامل دولت است، یادمان نرود که فاصله میان اعتراضات مردمی بیش از آنکه برای تجدید قوای مردم باشد، وسیله ای برای تجدید قوای پلیس است، پلیس به محض اینکه مجبور شد سه روز پشت سر هم در خیابان بایستد دچار فرسودگی می شود و این فرسودگی نظم و قدرت نیروی پلیس را به هم می ریزد. و وقتی این اتفاق رخ بدهد، عملا نیروی مردم است که شاهد تنش های درونی پلیس خواهد بود، بخصوص اینکه ما با پلیس بی نظم و مزدور رو برو هستیم که اعتقادی به کارش ندارد.
پنجم: یکی از مهم ترین ویژگیهای مراسم سبز محرم، درک بسیاری از مفاهیم و عادات و خرده فرهنگ های ناشی از زندگی مردم داخل در این سی سال، توسط ایرانیان بیرون کشور است. بسیاری از ایرانیان خارج از کشور که به جنبش سبز هم علاقه دارند، نمی توانند بفهمند که چطور ممکن است، پسری علم و کتل به دستش بگیرد و سینه زنی و زنجیر زنی هم حتی بکند، اما این مراسم نه تنها هیچ باور ایدئولوژیک در او ایجاد نکند، بلکه صرفا ناشی از یک رفتار آئینی باشد. محرم سالهاست که به آئین تبدیل شده، همان چیزی که چهارصد سال گذشته بوده است و به همین دلیل بهترین پناهگاه برای جنبش سبز است. احتمالا بعضی از دوستان خرده خواهند گرفت که حضور در مراسم محرم باعث افزایش گرایش دینی در جنبش سبز می شود. از نظر من این موضوع ترسناکی نیست، مردمی که داخل ایران زندگی می کنند بهترین کسانی هستند که قدرت درک لائیسیته و سکولاریزم را دارند، کسی که در جامعه دینی زندگی نمی کند، نمی تواند به درک سکولاریزم نائل شود.
کارناوال محرم
برای من خیلی جای تعجب بود، وقتی تصویر آتش زدن عکس آیت الله خمینی را دیدم. آتش زدن عکس احمدی نژاد و خامنه ای برایم طبیعی بود، اما بیش از آن را نمی توانستم بفهمم. یعنی چه ربطی دارد؟ بخصوص اینکه این کار آنقدر ناشیانه انجام شده بود، که انگار یک هفته قبل از شانزده آذر، در یک جایی بیرون ایران، یا در ساختمان نیروی انتظامی، با یک فندک خراب و فقط بقصد فیلمبرداری صورت گرفته باشد. در همین راستا موارد زیر لازم الذکر است:
اول، چرا تصویر عکس آتش گرفته آیت الله خمینی از صدا و سیما مکررا پخش شد، ولی آتش زدن عکس خامنه ای و احمدی نژاد که واقعیت داشت پخش نمی شود.
دوم، این عکس معلوم نیست در کجا آتش زده شده، دست دو دستیار فیلمبردار در صحنه دیده می شود، و دیگر خبری از چیزی نیست.
سوم، وقتی محافظه کاران با فرزند و نوه و نتیجه و آثار امام دشمنی بیشتری دارند، طبیعی است که آنها عکس امام خمینی را آتش بزنند، نه سبزها که شعار می دادند “ حرف ما یک کلام، نخست وزیر امام.”
چهارم، در طول ماههای گذشته، بارها و بارها اقداماتی صورت گرفت که بطور طبیعی باید علما و طلاب و بسیجیان جر می خوردند و کفن می پوشیدند و اعتراض کنان به خیابان می آمدند، از جمله در مورد ملاقات وزیر دولت احمدی نژاد با وزیر اسرائیلی، یا مثلا هتک حرمت به مراجع، یا مثلا پخش سرود شاهنشاهی در مراسم استقبال از احمدی نژاد یا هر کدام از اینها، یا حتی آتش زدن عکس خامنه ای در روز سیزده آبان، ولی هیچ اتفاقی نیافتاد، همین که اولین تصویر روز شانزده آذر، که در آن هیچ فردی حضور ندارد، و معلوم نیست چه زمانی اتفاق افتاده، تصویر آتش زدن عکس خمینی است و بلافاصله هم اعتراضات صورت می گیرد، معلوم می شود، داستان کارناوال محرم است. در همین راستا آیت الله شیخ جعفر شجونی سارق اموال شمس پهلوی در کرج اعلام کرد: “ آقا لب تر کند تا ما خرخره بجویم.” در همین راستا هالیوود اعلام کرد آماده ساختن قسمت دوم سکوت بره ها ست.
سبز فقط سبز علی، ننگ به سبز مخملی
شعر شناس یعنی آیت الله خامنه ای، رمان شناس یعنی آیت الله خامنه ای، فارسی شناس یعنی آیت الله خامنه ای، دشمن شناس یعنی آیت الله خامنه ای، فیلم شناس یعنی آیت الله خامنه ای، آشنا با زبان ترکی یعنی آیت الله خامنه ای، ایران شناس یعنی آیت الله خامنه ای، توطئه شناس یعنی آیت الله خامنه ای، متخصص آنتروپولوژی فرهنگی یعنی آیت الله خامنه ای، کارشناس ارولوژی یعنی آیت الله خامنه ای، متخصص زبان اوستایی یعنی آیت الله خامنه ای، آشنا با رباعیات یعنی آیت الله خامنه ای، متخصص تعمیر میکروفون یعنی آیت الله خامنه ای، بهترین ارتوپد متولد مشهد یعنی آیت الله خامنه ای، مقاله شناس یعنی آیت الله خامنه ای، کارشناس جلال آل احمد یعنی آیت الله خامنه ای، طنز شناس یعنی آیت الله خامنه ای، متخصص امپرسیونیسم یعنی آیت الله خامنه ای، کارشناس تاریخ اسلام شناس یعنی آیت الله خامنه ای، تیرانداز چپ دست یعنی آیت الله خامنه ای، و رنگ شناس یعنی آیت الله خامنه ای. فقط همین آخری مانده بود، در یکی از شعارها خواندم که “ سبز فقط سبز علی، ننگ به سبز مخملی” منظورش هم از علی حضرت علی نبود، چون عکس خامنه ای را نصب کرده بود. به نظرم طرف تخت گاز از هاوانا رد شده و دارد به پیونگ یانگ می رسد.