متحدین امریکا یا هر قدرت جهانی دیگر بر پایه حقوق بین الملل و عرف و اخلاق بین الملل دارای این حق و اختیار نیستند که ناگهان بر نیروی دریائی امریکا مسلط بشوند و نام خلیج فارس را به خلیج عربی تغییر بدهند. برخی عوامل نزدیک به نیروی دریائی امریکا به گزارشگر بی بی سی در توضیح تصمیم اخیر این نیرو که به موجب آن مقرر شده است در مکاتبات خود به جای خلیج فارس بنویسند خلیج عربی، گفته است : این تصمیم از آن رو گرفته شده که متحدین امریکا در منطقه عموما در محاوره و مکاتبات رسمی، خلیج عربی را به کار می برند و ما در هماهنگی با این متحدین نام خلیج فارس را کنار گذاشته و به جای آن خلیج عربی به کار می بریم.
آیا جغرافیای جهان را به همین سادگی می شود تغییر داد؟ آیا اگر ایران به هر دلیل منطقی یا غیر منطقی متحد امریکا نیست، ارتش امریکا حق دارد با تغییر نامهای جغرافیائی، ایران را تنبیه کند؟ این تنبیه که از طرفی تشویق دولتهای عربی منطقه است، گامی است با هدف تشنج زدائی یا تشنج آفرینی؟ تامین منافع ملی امریکا هدف آن است یا تضعیف منافع ملی ایران؟ به فرض که با این حرکت حساب نشده سیاست خارجی ایران را هدف گرفته اند، آیا توجه دارند که این موضوع مقوله ای ملی است و اعتراض به آن به دولت ایران محدود نمی شود؟ شاید برنامه سازهای سیاست خارجی در ایران، نه تنها خشمگین نشوند، که آن را نشانه ای بر حقانیت خود در تقابل دائمی با امریکا تعریف کنند. اما این مداخله در جغرافیای جهان به زیان غرور ملی ایرانیان است، همه کسانی را که شناسنامه ایرانی دارند یا تبارشان ایرانی است بر می انگیزد تا امریکا را صرفنظر از این که دولت ایران متحد آن است یا نیست، در جای دشمن تاریخ و جغرافیای خود سرزنش کنند. این شائبه پررنگ است که چه بسا برای ادای احترام به برخی سران دولت های عربی که اسناد منتشره در سایت ویکی لیکس، نشان می دهد امریکا را ترغیب به حمله نظامی به ایران کرده اند، دارند وارد دستکاری جغرافیای ایران به نفع اعراب می شوند. اقدامی که حتی ایرانیانی که هنوز نطفه شان بسته نشده، بر آن خواهند تاخت.
تاکید بر عربی بودن خلیج به همین آسانی نیست. ایرانیان از هر دسته و گروه چندان به آن مشغول می شوند که یادشان می رود خطاهای سیاسی دولت متبوع شان را نقد کنند. ملت ها احساسات و غروری دارند که به سادگی از آن نمی گذرند. شاید درمحافل خصوصی این که مثلا مردم ایران حریف دولت شان نمی شوند تا متحد امریکا در منطقه بشود، دلیل کافی بر این گونه دستکاری هاست. اما روانشناسی ملی چیز دیگری می گوید. درست است که اکثریت ایرانیان تغییر نام خلیج فارس توسط نیروی دریائی امریکا را در جای یکی از نتایج زیانبار رفتار دولت ایران در مجموعه جهانی نقد می کنند ، و درست است که کثیری از ایرانیان هنوز زخم شرکت در جنبش اعتراضی بر ضد نتایج انتخابات 22 خرداد 1388 را بر جسم و جان خود دارند، ولی تجاوز و تعدی به نامهای جغرافیائی بی گمان مقدمه ای است بر تجاوز به تمامیت ارضی ایران که قابل فهم و نگران کننده است. از آن بیش این که در ارکان حکومتی امریکا نسبت به موضوع دوگانگی سلیقه و سیاست وجود دارد بر اهمیت آن می افزاید و به ایرانیان فرصت می دهد تا کار از کار نگذشته از این تفاوت نظر بهره برداری کنند. همین واقعیت که در مکاتبات کاخ سفید نام خلیج همان خلیج فارس است و وزارت امور خارجه امریکا با وجود ورود شفاهی به ضرورت این تغییر نام، اخیرا اعلام کرد که در مکاتبات رسمی همچنان به خلیج فارس پایبند است، نشانه ای است بر اختلاف نظر و در چالش بودن دیدگاههای میانه رو و افراطی در حکومت امریکا نسبت به ایران. حال پرسش این است که از این چالش چگونه می توان بهره برد و چگونه می توان دولت امریکا را متقاعد کرد که این تغییر نام با منافع ملی امریکا در منطقه همسوئی ندارد و به آن صدمه می زند. ایرانیان یا ایرانی تبارهائی که طرف لابی دولت امریکا شده اند و می توانند بر تصمیمات این دولت تا حدودی تاثیر گذار بشوند، در این دوران حساس که با دخالت غیر متعارف نیروی دریائی امریکا در تغییر نام خلیج فارس، غرور ملی و سرزمینی ایرانیان صدمه خورده، لازم است میانه روها و افراطیون را در حکومت امریکا با این پیامد نابسود برای منافع ملی امریکا آشنا کنند. شاید بتوان به این اقدام تا هنوز رسمیت نیافته پایان بخشید ونگذاشت تشنج در روابط امریکا با دولت محمود احمدی نژاد به تشنج در روابط مردم ایران با دولت امریکا تبدیل بشود. این جا به جائی بحران، مردم را بدون آنکه اراده کنند به میدان نبردی می کشاند که در نهایت به نفع افراطیون حاکم در ایران و به زیان منافع ملی امریکاست. مگر آنکه تابع این نظر ناپخته و توهم توطئه بشویم که نفع امریکا در صورت ماندگاری افراطیون بر حاکمیت در ایران تعریف می شود. نویسنده تابع این نظر نیست.
اینده این تصمیمات پر تناقض در ساز و کار منطقه روشن نیست. انتشار اسناد ی در سایت ویکی لیکس بحران روابط ایران و اعراب را تشدید کرده، هرچند احمدی نژاد با تردستی از کنار آن به صورت ظاهر گذشته است. اما خوب پیداست که موضوع از این حرفها جدی تر است و اگر معجزه مذاکره کار نکند، برادران مسلمان شیعه و سنی نظم کنونی را در هم می ریزند. با هم گلاویز می شوند و تغییر نام خلیج فارس گویا یکی از تست هائی است که دارد روی بیمار (منطقه) تمرین می شود و اگر ایرانیان با برخوردهای فرهنگی از طریق نهادهای جهانی مرتبط با جغرافیای منطقه وارد چالش آرام و جمعی و متقاعد کننده نشوند، مجموعه ای به نام ایران با جغرافیای امروزی به خطر می افتد و ایرانی باقی نمی ماند که بخواهیم در آن نظمی دیگر برقرارکنیم.
راستی که تاریخ در برابر ایرانیان امروز چه اندازه وظیفه و تکلیف تلنبار کرده. از طرفی معلوم نیست تا چندی دیگر با کدام بضاعت مالی نان شب خود را تامین کنند. از طرفی به انواع مبارزات فراخوانده می شوند. این آخرین وظیفه که با تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی، آن هم به اراده نیروی دریائی امریکا در برابر ایرانیان گذاشته شده و دشنه ای ست آلوده به خطرات تجزیه، از همه دشوارتر است. ملتی در محاصره انواع خطرات داخلی وستمگری نیروهای پلیسی و نگران باریدن بمب و موشک بر آشیانه خود، ناگهان فراخوانده شد به رویاروئی با اراده سیاسی قدرتی که برای خانه و کاشانه اش به سلیقه خود نامگزاری می کند. انصاف کجاست و ایرانیان چه باید بکنند تا حقوق ابتدائی شان از سوی دولت متبوع و حقوق جغرافیائی شان از سوی قدرت های جهانی محترم شناخته بشود؟ چه اندازه انرژی مورد نیاز است و چه اندازه قدرت روانی برای حفظ تعادل در عرصه های متفاوت مبارزه و چه اندازه آمادگی برای تحمل شوک های پی در پی جهانی و بی وقت؟