ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین پس از دو هفته نمایش از مرز 200 میلیون دلار در اکران آمریکا گذشت و می رود که تبدیل به یکی از پدیده های امسال هالیوود شود. نام کارگردان 62 ساله آن امروز تبدیل به یک مارک تجاری/هنری معتبر شده که هنوز لقب های متعددی همچون کودک نابغه هالیوود یا سرگرمی ساز کبیر را یدک می کشد. اما با وجود اینکه او هنوز خود را پسربچه ای در مغازه آب نبات فروشی می داند، از شیفتگی اش نسبت به موج نو، فرانسوا تروفو، ساخت فیلم هایی جدی تر همچون فهرست شیندلر، سینمای اروپا و سینمای دهه های قبل کم نشده است…
گفت و گو با استیون اسپیلبرگ
مثل یک پسربچه در مغازه آب نبات فروشی
این احساس را ندارید که با قسمت چهارم ایندیاناجونز مرحله جدیدی در کارنامه تان را شروع می کنید که بازگشتی است به ریشه های تان در سینمای مردم پسند و مفرح که دیر زمانی است هالیوود آن را عرضه می کند؟
حق دارید. به عنوان سینماگر، فکر می کنم که بی وقفه باید به ریشه ها برگشت. برای این فیلم تمام تلاشم را کردم تا تجربه های آخرم را به قسمت جدید ایندیانا جونز منتقل نکنم. جدیت را برای این فیلم که سوختش از عدم جدیت تغذیه می شود، نمی خواستم. در ضمن همین طور نمی خواستم که ادای دینی به خودم باشد و یا که چشمکی ( تمجیدی) به خودم. این چهارمین قسمت از ماجراهای ایندیانا جونز است و هدف من نزدیکی بیشتر تا حد امکان به آنچه که در 1980 بودم، است. وقتی اولین قسمت را می ساختم خودم را مجبور کردم تا آنچه را که تا آن زمان آموخته بودم، فراموش کنم.
می بایست که با گذشته مواجه شده باشید…
بله… فراموش کردن عادت های خوبم و باز یافتن عادت های( خنده )!
با این فیلم تاریک ترین بخش کارنامه سینمایی تان را ترک کردید….
بله اما این اتفاق امکان داشت زودتر از اینها بیفتد. به اندازه کافی فیلم نامه های متنوع دریافت می کردم اما بیشتر به سمتی کشیده شدم که برایم تیره و ناشناخته بود.
با این وجود ایندیانا جونز 4 تمایلی آشکار است برای بازگشت به سبک قدیمی سینما: فیلمبرداری و تدوین دیجیتالی نیستند، جلوه های دیجیتالی کمی در فیلم هست.
سعی بر بازگشت به فضای قسمت های قبلی نبود، بلکه هدف بیشتر رسیدن به لحن و شکل مجموعه در کلیت خود بود. و این کار ساده ای نبود. می بایست قسمت های قبلی را دوباره می دیدم تا آن حد که در فضای آنها قرار بگیرم، مدیر فیلمبرداری سابقم داگلاس اسلوکومب، اکنون نابینا ست. از مدیر فیلمبرداری جدیدم یانوش کامینسکی خواستم تا دوباره این فیلم ها را ببیند و غرور و آبروی هنریش را زیر پا بگذارید. خواسته ام این بود که او از هر تلاشی برای تغییر دست بکشد. به او گفتم فقط می خواهم از نوری که داگلاس اسلوکومب به دست آورده بود، پیروی کنی.
آیا فیلم های تان را به مانند تجاربی عاطفی تلقی می کنید؟
همه آنها این طور هستند و مخصوصا این یکی. به معنایی ماشین شخصی بازگشت زمان خودم را به عاریت گرفتم. با افرادی دوباره کار کردم که به مدت هجده سال با آنها کار نکرده بودم مثل کارن آلن یا هریسون فورد. با هم دوستانی صمیمی ماندیم اما به مدت هجده سال، یعنی بعد از آخرین جنگ صلیبی با هریسون فورد کارنکرده بودم. یادم می آید روزی که کارن برای اولین تمرین هایش با هریسون فورد آمد. بی درنگ همدیگر را بغل کردند و ازمدت فیلمبرداری قسمت های قبلی گفتند. به لحاظ احساسی آنقدر متاثر کننده بود که ترجیح دادم صحنه فیلمبرداری را ترک کنم. مانند نگاه کردن به یک فیلم خانوادگی بود برای این که به هم بگویم دست آخر این قدرها هم عوض نشده ایم…
می شود از این فیلم به عنوان گردهمایی خانواده سخن گفت؟
بله، دقیقاً اینطوری به نظر می رسد. من بعد از پایان هر فیلم خانواده پر جمعیتی پیدا می کنم…. اما به خصوص خانواده ایندیاناجونز غنی است، چرا که ما موفق شدیم به ژانری دوباره جان ببخشیم که کمی جایگاهش را ازدست داده بود.
تا چه اندازه ای، محبوبیت عظیم اسطوره ایندیانا جونز بر تصمیم تان برای ساخت و کارگردانی این قسمت تاثیر گذاشت؟
بی تردید بدون تاثیر نبوده است، اما فقط این نبود. در ضمن فکر می کنم که اگر از این مجموعه اسطوره ای ساخته شده است، این امر در دهه هشتاد اتفاق نیفتاده است و بعد از پایان مجموعه و پخش تلویزیونی یا نسخه ویدیویی آن صورت گرفته است. با این احوال ذائقه تماشاگران عنصر محرک اصلی برای شروع ساخت چهارمین قسمت بود. به شما قول می دهم که پنج سال دیگر از من خواهند پرسید کی ادامه ئی.تی را خواهم ساخت. افرادی بی وقفه در مدت هجده سال ازمن می پرسیدند که کی ادامه ایندیانا جونز را خواهم ساخت. پس برای این است که این فیلم تنها یادی از جوانی برای هریسون فورد، جورج لوکاس- تهیه کننده فیلم- و من نیست. پاسخی است به تقاضای واقعی تماشاگران.
اما نمای پایانی ایندیاناجونز و آخرین جنگ صلیبی، همه چیز یک نمای جمع بندی و اتمام مجموعه را داشت!
بله یک نمای بی نقص. مانند آن که خودم کنار باشم و پرده را ببندم! همیشه دلم می خواست این طوری باشد. اما با وجود گذر سال ها، از شدت تقاضا برای ساخت ادامه مجموعه کاسته نشد. جورج لوکاس و هریسون فورد به من زنگ می زدند و می گفتند که هرجا دنیا که می روند مرتب از آنها در این مورد پرسیده می شود. در این موقع بود که طرح چهارمین قسمت به میان آمد. در ضمن فکر می کنم که اولین بار در طول کارنامه ام است که قبل از هر چیز به تقاضای تماشاگران پاسخ می دهم. تماشاگران این مجموعه را بهتر از خود من می شناسند و خیلی از آنها بیشتر از من این فیلم ها را دیده اند! خلاصه ایندیانا جونز را بهتر از من می شناسند، پس چالش من نزدیک کردن فیلم به خواسته های آنها بود.
چند ماه پیش جورج لوکاس اعلام کرد که منتقدین از ایندیاناجونز 4 متنفر خواهند شد و هواداران از آن سرخورده…..
به شما توضیح می دهم: جورج موقع نمایش تهدید شبح…( قسمت دوم از سری جدید جنگ ستارگان ) لحظات دشواری را سپری می کرد. منتقدین و هواداران راضی نبودند. فکر می کنم برای همین بود که در حرف هایش موضعی دفاعی داشت. در این مورد خیلی با هم فرق می کنیم. به نظر من تماشاگران از فیلم راضی خواهند بود. در مورد منتقدین….
شما همواره شم تجاری خوبی داشته اید. شما موفقیت جنگ ستارگان را پیش بینی کردید در حالی که هیچ کس حتی لوکاس به آن اطمینان نداشت.
نه، فقط من کمی بیشتر به فیلم هایی که من و لوکاس می سازیم، اطمینان دارم. اما دوباره این را می گویم، او ایندیاناجونز 4 را خیلی دوست دارد. درمورد خودم، تنها می خواهم شاهد لذت کسانی باشم که این فیلم را دوست دارند. می خواهم آن ها را سرگرم کنم، و کمی هم به فکر آینده بیندازم.
ایندیانا جونز در کارنامه تان معرف چیست؟
قطعاً او معرف تخیلات نهایی من از قهرمان بی هراس و خوش تیپ است ! او تقریبا تمام امتیازات یک ابله را دارد، یک قهرمان. با ایندیاناجونز کمی خود را مانند عروسک گردان یک مرد آرمانی حس می کنم، یک قهرمان رویایی. او چکیده کامل تمام چیزهایی است که در قهرمانان مرا مسحور خود می کند.
مثل همفری بوگارت یا ارول فلین…
وگ ری کوپر و کلارک گیبل.
کمی از شما نیز دراو هست ؟
( لحظه ای سکوت می کنند وبه دنبال کلمات می گردد)….. ایندیاناجونز قله خودنمایی و ضعف های من است. تمایلم به قهرمان، قهرمانی که همیشه در ته دلم دوست داشتم می بودم. و تنها راهی که می توانستم به او تا حد امکان نزدیک شوم، کارگردان او شدن بود!
این از کودکی ناشی می شود ؟
کاملاً. همه جا، در تلویزیون، سینما و درون کتاب ها برای خودم یک قهرمان داشتم. به عالم خیال بافی پناه می بردم و خودم را به شکل… همه کودکیم به باور شخصیتی گذشت که در من نیست. و امروز این موضوع را هم چنان به لطف حرفه کارگردانی دنبال می کنم.
رابطه هریسون فورد با شخصیت چگونه بود؟
هریسون فورد به شخصیت بسیار کمک کرده است و مشخصاً به لحاظ طنازی و لوندی که در فیلمنامه چنین بارز نبود.
مثل شوخی هایی چون مرد شمشیر به دست که به راحتی با شلیک یک گلوله کشته می شود…
نه کاملاً. این موضوع یک بحث دائمی بین ماست که این صحنه توسط او خلق شده یا من. زمان فیلمبرداری او بیماربود و یک صحنه حسابی نبرد داشت. این فکر را داشتیم که او از درگیرشدن در یک صحنه طولانی اجتناب خواهد کرد و می خواهد سریع برای استراحت به هتل برگردد. این یکی از افسانه های متعدد در مورد ایندیانا جونز است !
چندین بار اعلام کرده اید که ایندیاناجونز و معبد مرگ فیلمی نیست که دوست دارید. با این وجود، همزمان شوخی مورد علاقه تان در این فیلم است ( صحنه سالن نیزه ها). این اواخر آن را دوباره دیده اید؟
بله، بامزه است و در ضمن مطمئنا پرسودترین قسمت این مجموعه برای من بوده است. این شانس را داشتم که با کیت کپشاو سر این فیلم ملاقات کنم، که بعدا همسرم شد… بدون این فیلم این جایی که هستم، نبودم. آن را دوباره دیدم و شاید نسبت به آن کمتر سخت گیر شده باشم. اما عاشق این فیلم نیستم. قسمت اول آن را خیلی دوست دارم. لحظه های طنز با حضور کیت و صحنه تعقیب با واگن در انتهای فیلم. اما قلباً با این فیلم یک مشکل دارم خیلی تیره و سیاه است. جورج لوکاس به من اجازه گفتن این را داده است که: تقصیر اوست !
به چهل سالگی کارنامه تان نزدیک می شوید و به نظرهم چنان رو به آینده دارید…. این شیوه کاری شماست؟
وقتی صحبت بچه ها باشد به گذشته فکر می کنم… من یک آدم احساسی هستم، اما نه در قبال کارم. خیلی سخت است بتوانید من را برای دیدن یکی از فیلم های قدیمی ام که از تلویزیون پخش می شود قانع کنید. شاید یکی دوتایی باشد که مایل به دوباره دیدن شان باشم، ولی نه بیشتر….
به توانایی شروع هم زمان چندین طرح شهرت دارید وساخت پشت سرهم چندین فیلم، مانند حالا که اول ایندیاناجونز و سپس تن تن، لینلکن و شیکاگو و… برای حفظ تمایل تان به کار باید حق انتخاب داشته باشید ؟
نه. این نیست. من فقط مانند یک بچه هستم در مغازه آب نبات فروشی. همه آن ها را دوست دارم حتی اگر بدانم که موجب دل دردم می شوند(خنده). می خواهم همه آن ها را بسازم اگرچه می دانم نهایتاً دو تا از ده طرح به سرانجام می رسد. برای ساختن یک فیلم باید بیاموزم، حس کنم و سپس ساخت آن را شروع کنم. شاید کارخانه ای از طرح است. چیزهایی که می توانم آنها رابسازم. همه طرح هایی که ما آنها را دریم ورکز می پروریم تا کارگردان های دیگر آنها را بسازند. خیلی دوست دارم بتوانم در جلسه ای درمورد ترانسفورمرها شرکت کنم در حالی که می دانم آن را نخواهم ساخت و سپس در جلسه ای درمورد لینلکن شرکت کنم که این یکی حتماً از فیلم های آینده ام خواهد بود.
اما در مورد فهرست شیندلر مدت ها تردید داشتید که آن را به کارگردان دیگری بسپارید…
با سیدنی پولاک ومارتین اسکورسیزی تماس گرفتم اما آخر آنها پیشنهادم را رد کردند، مانند سه کارگردان دیگر که نام آن ها را نمی برم. طرح فهرست شیندلر مرا بهت زده می ساخت. ترسم ساختن فیلمی شرم آور در مورد هولوکاست بود. ده سالی درحول و حوش این فیلم چرخیدم. واین یکی از فیلم هایی است که به خاطر فرزندان خودم دست به ساختنش زدم.
آیا برای همیشه کارنامه سینمایی شما به قبل و بعد از فهرست شیندلر تقسیم خواهد شد؟
این فیلم عمیقاً مرا تغییر داد، همینطور تمام کسانی که در ساختنش دست داشتند. همانی آدم هایی نبودیم که قبل از شروع فیلم برداری بودیم. این موضوع شیوه مرا از درک و آموختن سینما تغییر داد. اولین باری بود که یکی از فیلم های من چنین بازتاب سیاسی در سراسر دنیا داشت. ئی.تی یک تاثیر عاطفی عظیم روی تماشاگران داشت. فهرست شیندلر موجب یک خودآگاهی شد و سیستم آموزشی آمریکا را به طرح مبحث هولوکاست در برنامه آموزشی خود سوق داد. هرگز تصور چنین بازتابی را نداشتم.
این فیلم زیباترین خاطره تان از سینما خواهد بود؟
قطعاً و به نظرم این بهترین فیلمی است که ساخته ام. همه بر این عقیده نیستند اما این چیزی است که فکر می کنم. دوست دارم روزی بتوانم این قدر با دل و جانی فیلم دیگری بسازم.
تغییرات سینما را چگونه ارزیابی می کنید؟ فیلم ها و الگوها مصرفی سینما بی وقفه درحال تغییر هستند….
خوب است که سینما در حال تغییر باشد. باید که بلند پرواز باشد و خطر کند. اما دیجیتال انقلابی اساسی است. تا آن اندازه که 75% فیلم ها به این شیوه ساخته خواهند شد. همه به جزء فیلم های من! می ماند شیوه مصرفی سینما. من فیلم را روی مانیتور کوچک نگاه نمی کنم. سینمای آرمانی من همچنان دیدن یک فیلم بر روی پرده عریض در سالن تاریک است. اما ما نمی توانیم جلوی این انقلاب را بگیریم.
شما یک عاشق سینمای قدیمی خواهید ماند ؟
بله. هیچ چیز بهتر از دیدن یک فیلم نیست که شما را با خود می برد. یکی از نعمات پروردگار است!
…. فیلم های محبوب تان برآمده از سیستم تهیه کنندگی مستقل است. آیا تهیه این گونه فیلم ها درهالیوود امروز ضروری است ؟
بله، اما همه چیز را باید در شرایط ویژه خودش نگاه کرد. سرمایه گذاری در سینمای مستقل آمریکا توسط کمپانی های بزرگ فیلمسازی و سازمان های موازی شان صورت می گیرد. این کاری است که با دریم ورکز کمی آن را انجام می دهیم. ما مستقل ترین در مقایسه با کمپانی های بزرگ فیلم سازی هستیم.
دوست داشتید فرانسوی بودید تا در نزد ما (مصاحبه توسط سینه لایو که مجله ای فرانسوی است صورت گرفته) فیلم می ساختید ؟
خیلی دوست داشتم که جزو موج نو بودم! بزرگترین آرزو های من این بود که ای کاش می توانستم برای تروفو سرصحنه فیلم هایش قهوه درست کنم.
این کار را موقع ساختن برخورد نزدیک از نوع سوم انجام ندادید؟
نه من و فرانسوا با هم چای می خوردیم! تجربه ام با فرانسوا تروفو لحظه ای فوق العاده در زندگیم باقی خواهد ماند. این نقش را بعد از دیدن کودک وحشی مخصوص او نوشتم. فکر می کنم که او نمایانگر معصومیت انسانی باشد که می بایست با یک هوش ورا زمینی ارتباط برقرار سازد. او غیرسیاسی، فمنیست و صبور بود.
دوست دارید مرتب با بازیگران فرانسوی کار کنید. چرا ؟
من افرادی مثل ماتیو آمارلیک و ماتیو کاسوویتز وهمین طور تروفو را دوست دارم. نه فقط به خاطر اینکه فرانسوی هستند، بلکه به خاطر آنکه استعداد دارند و یک عشق واقعی به هنرشان. با بازیگران فرانسوی کاری را می توانم انجام بدهم که به نظر ناممکن می آید با بازیگران دیگر بتوانم انجام بدهم: حرف زدن در مورد سینما!
شایع است که ژاک دوترون را برای ایندیاناجونز در نظر گرفته بودید…
صحیح است. اما او نقش را رد کرد( خنده )!
هالیوود زمان بسیاری صبر کرد تا بالاخره در 1994 برای فهرست شیندلر، جایزه اسکار بهترین کارگردانی را به شما اعطا کرد. آیا این به نحوی برروی شما و کارتان تاثیر گذاشت ؟
نه، قدیم ها می دانستم که هنوز وقت دارم. اسکارها اوج صنعت سینمایی هالیوود هستند. لحظه ای بی همتا است. امروز، نمونه ماریون کویتار را در نظر بگیرید…. امروز به چه چیزی بیشتری افتخار می کند و کدام چیز برایش بیشتر اهمیت دارد؟ جایزه سزارش یا اسکار؟
می توانید درباره تن تن برای ما حرف بزنید ؟
یک هفته است آن را شروع کرده ام، در سپتامبر فیلمبرداری شروع می شود. برای وفاداری بیشتر و بهتر به دنیای تصویری هرژه (مولف سری کتاب مصور ماجراهای تن تن ) فیلم به صورت موشن کپچر(شخصیت های واقعی در زمینه نقاشی متحرک )ساخته خواهد شد. من و همراه پیتر جکسون سه فیلم تهیه خواهیم کرد و هرکدام مان یکی از آن ها را کارگردانی خواهیم کرد.
شما همیشه دوست دار تن تن بودید؟
بیست سالی می شود که این طرح را در ذهنم دارم. از وجود تن تن به لطف یک نقد در مورد ایندیا جونز و آخرین جنگ صلیبی آگاه شدم که در آن یک روزنامه نگار شخصیت ایندیاناجونز را با تن تن مقایسه کرده بود. نه جورج و نه من نمی دانستیم که او کیست پس در مورد این شخصیت شروع کردم به تحقیقات و تمام مجموعه آن را خواندم. در سال 1983 با هرژه تماس گرفتم. قرار بود همدیگر را ببینیم که چند روز قبل از قرارمان در گذشت : بیست سالی می شود…..
بعد از گذشت این همه سال باز هم موقع نمایش یک فیلم، همان قدر فشار احساس می کنید ؟
نه، اصلاً. فشار موقعی است که به خانه برمی گردم وبه بچه هایم می رسم و تکلیف ها و آموزش شان. این یک فشار واقعی است !