دین باوران با روحانیت مشکل داشته اند

نویسنده

shariatisalgard492.jpg

شادی علیزاده

سی سال پس از درگذشت علی شریعتی در انگلیس، جمعی با حضور مسعود بهنود- روزنامه نگار و پژوهشگر- عنایت اتحاد- کارشناس مسائل سیاسی ایران- و مجید تفرشی- محقق تاریخ معاصر ایران- در میزگردی در کانون توحید، جایی که تشییع جنازه شریعتی از همان جا برگزار شد، گرد هم آمدند تا در برنامه ای تحت عنوان “شریعتی، سی سال بعد”، کارنامه این جنجالی ترین تئوریسین انقلاب اسلامی را بررسی کنند.

در ابتدای برنامه، خانم فاطمه شمس گزیده ای از زندگی شریعتی را قرائت کرد و پس از آن، عنایت اتحاد با بغضی در گلو سخنرانی اش را آغاز کرد. اتحاد از دیدارهای خود و شریعتی گفت و وقایع مرگ او در را ساوتمپتون به تفصیل تشریح کرد.اتحاد ضمن اشاره به مهمترین کتاب های شریعتی، آثار او را به سه دسته اجتماعیات، اسلامیات و کویریات تقسیم کرد.او به سخنرانی “چگونه ماندن” شریعتی اشاره کرد که با حضور خامنه ای و مطهری برگزار شده است.اتحاد گفت:” در کتاب گفت و گوهای تنهایی، دانشجویی از دکتر می پرسد، بهترین اثر شما کدام است؟ دکتر ابتدا مثل همیشه شوخی می کند و بعد می گوید اگر برای خودم باشد، کویر است و اگر برای مردم، درس های اسلام شناسی. دانشجو می پرسد چرا بین آنها فرق می گذارید و جواب می شنود که کویر جای سختی است، آب نیست و آفتابش سوزان است، آن را برای خودم می خواهم. در جواب اینکه به کدام مکتب تعلق دارید، می گوید من آثارم روشن است، بخصوص که عقیده به القاب روشنفکرانه ندارم. من مسلمانم و اسلامم، اسلام ابوذر.” اتحاد گفت که به ناحق او را مارکسیست اسلامی می نامند.

بهنود اما ترجیح داد به جای بحث مناقشه برانگیز مظلومیت شریعتی، از شرایط دهه شصت بگوید. اما در عین حال توضیح داد که دکتر شریعتی همان وضع و حالی را داشت در دهه پنجاه شمسی که امروز دکتر سروش با آن روبرو هستند، فشارها، محرومیت از تدریس در دانشگاه ها و کینه توزی ها. وی بعد با این جمله آغاز کرد که: “در دهه شصت میلادی، در دنیا چه خبر بود که یک جوان مشهدی وقتی به پاریس رفت، آتش انقلابی و آرمان خواهی به جانش افتاد وآن را با خود به ایران آورد.”

بهنود ضمن اشاره به وقایع دهه شصت نظیر قتل کندی، برکناری خروشچف، انقلاب فرهنگی چین و اوج گیری جنگ ویتنام، که به گفته وی هر کدامشان برای نسلی کافی بود گفت آرمان خواهی و عدالت خواهی و شورش علیه ارزش های جهان که حکومت با بی عدالتی در پی تثبیت آن بودند، ارام از نسل جوان گرفته بود. نسلی که الگوهای بزرگ داشت، سارتر و براتراند راسل در قله بودند و هزاران چون آن ها در سراسر جهان، شعله را زنده نگاه می داشتند. آرمان خواهی و عدالت جوئی ذاتی نسل دهه شصت بود و این اتش در وجود شریعتی که از دل فرهنگ تشیع آمده بود تبدیل شد به یک ایدئولوژی که خود آن راتشییع سرخ می نامید، در مقابل تشیع صفوی. این شور که در جهان چه گوارائی می رفت در دل دکتر تبدیل به ابوذر شد، تبدیل به ساخت ایدئولوژی انقلاب شیعه.”

بهنود همین فضا را در دهه چهل ایران واشکافی کرد؛ این که چطور “شعر فقط شعری بود که اتش انقلابی داشت و اهمیتی نداشت که بگوئید فلان ً شعر شاملو ترجمه شعر لورکاست. باشد جوان دوست داشت از پنجره چون به خیابان نظر می کند خون را به سنگفرش ببیند، به سنگفرش. اما اگر کنکاش کنید در آن روزگار کسی کسی سراغی از شاعر بزرگ شهریار نمی گرفت چون شور انقلابی نداشت. همین طور از نادرپور. و کسی را هم جرات انتقاد از ال احمد و شاملو و دیگرانی که ارمانخواهی و اعتراض را بیان می کردند نبود” بعد از بهنود که سخن خود را بی داوری درباره شریعتی با شعری گشود و با شعری بست، دکتر مجید تفرشی سومین سخنران بود.

مجید تفرشی گفت در حرف زدن درباره شریعتی سعی خواهد کرد “بین عقل و دلش تعادل برقرار کند، هرچند در مورد شریعتی این بسیار سخت است، چون من نیز زمانی شیفته وی بودم”. به گفته وی داوری کردن درباره کسانی که به چنین جایگاهی دست یافته باشند سخت است. چنان که سخن گفتن درباره نحوه درگذشت وی. او گفت: “شریعتی اولین کسی بود- یا لاقل اولین کسی که ما می شناسیم- که سعی کرد علوم انسانی را با اندیشه های اسلامی تطبیق دهد. انطباق تمدن غربی و آموزه های دموکراسی با آموزه های دینی و شیعی را شریعتی برای ایرانیان به ارمغان آورد.”

تفرشی مخالفان شریعتی را به چند دسته تقسیم کرد:“محققین دانشگاهی که شریعتی را دارای وزن و ارزش آکادمیک نمی دانند و از جمله پایان نامه و مدارک دانشگاهی اش را کم اررزش می دانند، دیگر جریان های چپ و طرفداران سلطنت و ملی های سکولار.”

وقتی نوبت به پرسش و پاسخ رسید، سخن بسیار بود. از جمله در باب شایعاتی که درباره کشته شدن شریعتی به دست ساواک وجود دارد. اقای عنایت اتحاد که از ساعتی بعد از درگذشت دکتر شریعتی بر بالین وی حاضر بود توضیح داد که دکتر شریعتی به خاطر موقعیت امنیتی نامناسبی که در ایران داشت مخفیانه به اروپا آمد و صادق قطب‌زاده ما را خبر کرد. پس از چند روز آقای ناصر میناچی به لندن آمدند و از من خواستند که با ایشان به ساثمپتون برویم، چراکه دکتر شریعتی با کشتی به انگلیس آمده بود و در منزل یکی از خویشاوندان همسرش به طور موقت ساکن شده بود. روز شنبه بود و توفان عجیبی لندن را فرا گرفته بود، به همین دلیل هم قرار سفر به صبح فردا -یکشنبه 29 خرداد- موکول شد. اما صبح آقای میناچی تلفن کرد و قبل از اینکه چیزی از واقعه بگویند از صدایش دانستم چه شده است … به سرعت خود را به محل حادثه رساندیم. جنازه را به سردخانه برده بودند، گویا نیمه شب دکتر بیدار می‌شود و به قصد صدا زدن دیگران در را باز می‌کند و همان‌جا زمین می‌خورد. آثار ضربه و خون بر روی دیوار و فرش هم نمایان بود. بعد از بررسی جسد در سردخانه، ما درخواست کالبدشکافی دادیم و پزشکان مخالفت کردند، چون معتقد بودند حتی در صورت ایجاد سکته، کالبدشکافی چیزی را نشان نخواهد داد.

به توضیح اتحاد به سرعت وکیلی گرفته می شود تا مانع از آن شود که سفارت ایران برای بردن جنازه دست به کار شود. به دوستان نیز اطلاع داده شد که از کشور های مختلف به نخست وزیر و پارلمان تلگراف بزنند که اگر اتفاقی برای جنازه بیفتد مقصر شما خواهید بود. موج سفرها از نقاط مختلف جهان به لندن شروع شد. خانوادة دکتر در ایران تحت فشار قرار داشتند که جنازه به ایران منتقل شود، در حالی‌که عده‌ای معتقد بودند در صورت انتقال جسد به ایران ساواک از این حادثه به نفع خود بهره‌ برداری خواهد کرد. بعد از حضور همسر دکتر و دخترشان مونا در لندن، جنازه در مسجد وایت‌چاپل لندن توسط دکتر سروش و دکتر شبستری غسل داده شد. و آن شب در همین محل بزرگ ترین تظاهرات ایرانیان برپا گشت. ازگوشه هایدپارک (اسپیکرز کرنر) تا همین جا. از افرادی که در جریان تشییع جنازه دکتر نقش بسیار فعالی داشتند آقایان دکتر ابراهیم یزدی، صادق قطب‌زاده، دکتر حسن حبیبی، صادق طباطبایی، دکتر کمال خرازی بودند.

روایت آقای اتحاد با شرح بردن جنازه به سوریه که با کمک امام موسی صدر ممکن شد پایان گرفت.


بحث پرهوادار دیگر جمع با سخنرانان بر سر اختلاف شریعتی با روحانیت بود. برخی شریعتی را مخالفت روحانیت رسمی و بعضی وی را کاملا همراه و همرای روحانیت می گفتد. هر کدام نشانه هائی داشتند. از آن ها که سخنرانی معروف دکتر شریعتی را ذکر کردند که ایت الله خامنه ای، و چند روحانی دیگر هم شنونده آن بودند. و عده ای هم طعنه ها و دشمنی های مکتوب علیه وی را مثل می زدند. مسعود بهنود توضیح داد که شریعتی یک دین باور بود و در محیط مذهبی بزرگ شده و نمی توانست ذاتی ضد روحانی باشد اما در عین حال کدام نواندیش دینی است که از روحانیون سختی ندیده و دشنام نشنیده باشد. کافی است از آخرین تعبیرهائی که ایت الله مطهری درباره وی به کار برده استفاده کنید. تندست. اما در عین حال جمله پای هیچ قرارداد استعماری امضای یک روحانی نیست، هم از اوست.

در همین جا بود که با وجود آن که ساعت به نیمه شب نزدیک می شد یکی از حضار پرسید ایا درست است که ایت الله مطهری آن شب در لندن بود و به تشییع جنازه دکتر نیامد. اتحاد شرح داد که بله اصلا چنین آمدنی ممکن نبود، اما اقای شبستری که رسیدند کار به سامان شد.

بحث درباره میزان صحت شایعه کشته شدن دکتر شریعتی به دست ساواک همچنان ادامه داشت در کوچه ای که سی سال پیش در چنین شبی هزاران نفر در آن بودند با جنازه کسی که به دورانش سخنرانی از وی مجدوب کننده تر نبود.

از جمله کسان که بابی برای تفکر درباره شریعتی در این جلسه گشود دکتر عطالله مهاجرانی بود که به عنوان در جلسه حضور داشت و در بخش پرسش و پاسخ در تکمیل اشاره ای که بهنود به شریعتی و سروش کرده و تفاوت آن دو، گفت که شریعتی ابوذر الگویش بود و دکتر سروش سلمان است.