قطعنامه، منوی غذا، دیسکو تهران

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

یک، قطعنامه هسته ای منوی غذا نیست: عده ای از عزیزان درون حکومت از جمله فرماندهان سپاه هنوز معنی توافقنامه را نمی دانند، این برادران فکر می کنند توافقنامه وین مثل منوی غذاست که شما می توانید کباب کوبیده اش را انتخاب کنید، ولی قورمه سبزی را بیخیال شوی. مثل همین برادر جعفری، فرمانده سپاه که گفته است: “ما تحت هیچ شرایطی از بنیه دفاعی و موشکی مان پائین نخواهیم آمد.” این برادر فکر می کند قرار است در چند ماه آینده توافق شود، هنوز متوجه نیست که توافق انجام شده، شتر مرد، حاجی خلاص. البته یک برادر دیگر در سپاه گفته که “ما ضمن حمایت از تیم مذاکره کننده هسته ای اعلام می کنیم که این حمایت به معنی پذیرش همه شروط طرف مقابل در مذاکرات نخواهد بود.” آدم نمی فهمد که این برادر که همه توافقنامه را قبول ندارد، از چه چیز تیم مذاکره هسته ای حمایت می کند؟ از تسلط شان به زبان انگلیسی؟ از اینکه صبح ها اول وقت بیدار می شدند و ناخن هایشان را کوتاه می کردند و دست شان را با صابون می شستند، از اینکه صبح ها اول وقت نمازشان را می خواندند. از چی حمایت می کنی برادر؟

دو، قطعنامه دیسکو برای رقص خیابانی نیست: من فکر کنم این برادران مستقر در اقصی نقاط جمهوری اسلامی هر روز صبح که از خواب بیدار می شوند اول از خودشان بعد از رئیس شان می پرسند: « یعنی الآن ما برنده شدیم یا بازنده؟» بعد تا می خواهند خوشحال شوند، بسیجی درون شان داد می زند که بیخودی خوشحال نباش ای فاسد مزدور. بعد هم که غمگین می شوند، صدا و سیمای درون شان شروع می کند به تبلیغات و سرود قهرمانان، نام آوران، دلاوران پخش می کند و در دیسکوی درونشان قر می دهند. اما استاد حقیقت پور در راستای گشت ارشاد درونش گفته “توافقنامه بهانه رقص خیابانی نیست.“، البته علم الهدی هم به نقل از گشت ارشاد درونش گفته: “پس از توافق مدتی عیاش هرزگی کردند.” منظور از هرزگی هم که واضح و مبرهن است، اصولا هر وقت مردم خوشحال باشند، و احساس کنند جنگ اتفاق نمی افتد و احتمال حمله نظامی از بین می رود، با زن و بچه شان می روند توی خیابان و چهار تا بوق می زنند و دو تا سلفی می گیرند و برف پاک کن شان را تکان می دهند، این می شود عیاشی و هرزگی. حالا این گشت ارشاد درون علم الهدی اگر از آن تو بیرون بیاید، می خواهد چه غلطی بکند، بگذار بماند همان تو. عجب جانداران غیر قابل فهمی هستند.

سه، توافق بیشرمانه و مکان رهبری: من نمی دانم این متن توافقنامه را با خط میخی نوشتند، با خط هیروگلیف نوشتند، با زبان اسپرانتو نوشتند، چطوری نوشتند که این علمای اعلام نمی توانند آن را بخوانند. لامروت ها مثل بچه های گروه الف و ب کتاب کودکان هستند که زیر هفت سال دارند و حتما باید داستان را با عکس برایشان منتشر کنند. بعد وقتی توافقنامه ای را با نام « برجام» منتشر می کنند، که یک ماه طول می کشد تا موحدی کرمانی بتواند اسمش را حفظ کند، طبیعی است که طرف هر چه قطعنامه را دستش می گیرد و نگاه می کند، نمی فهمد، بعد سروتهش می کند، باز نمی فهمد، بعد مترجم می آورد که متن را ترجمه کنند، مترجم می گوید که « حاج آقا! چی رو ترجمه کنم؟ این که فارسی است.» همین می شود که علمای اسلام به جای اینکه توافقنامه را بخوانند، برادران سپاه نظرشان را بطور خلاصه و قابل فهم برای گروه سنی الف و ب، شامل نوسوادان و مهدکودک ها و مراجع و مجتهدین در بولتن ها می نویسند و همین می شود که آقای موحدی کرمانی گفته است: « در بولتن ها نوشته اند خط قرمزهای رهبری در مذاکرات نقض شده است.» حالا اینکه چرا وقتی خطوط قرمز رهبری در توافقنامه نقض شده، خود رهبری حالیش نشده و الآن یک هفته است نیشش تا بناگوش گشاده است و چنان خوشحال است که از هفده متری لوزتینش در معرض دیدار عمومی است و روت کانال دندانش قابل تشخیص است، چیزی علیه توافقنامه نگفته معلوم نیست، فقط احتمال داده می شود که اولا: رهبری احساس فریب خوردگی می کند، ولی خجالت می کشد که بگوید توی تاریکی کسی ماچش کرده، دوم اینکه رهبری خوشحال است، ولی برای اینکه دوست دختر درونش هی به بقیه حال ندهد، خشن و بی اعتنا و مغرور باقی مانده، یا یک چیزهای دیگری که بر همگان واضح و مبرهن نیست.

چهار: قطعنامه در دست احداث است: البته رهبری یک حرف بسیار مهم زده که آدم آرزو می کند کاش نزده بود، یا حداقل ما زنده نبودیم و این حرف را نمی شنیدیم. گفته که « سیاست ایران در مقابل آمریکا تغییر نمی کند.» بعضی ها فکر می کنند معنی این جمله آن است که سیاست ایران در مقابل آمریکا به همان تندی است که وقتی آمریکا به عراق و افغانستان حمله کرد، ایران با آمریکا همکاری کرد. یعنی سیاست ایران دربرابر آمریکا این بود که پرچمش را آتش می زد ولی با آن همکاری نظامی می کرد. یا مثلا آدم فکر می کند سیاست ایران با آمریکا کلا سیاست « قهر قهر تا روز قیامت» است که یعنی « تو اون ور جوب من این ور جوب، فحش بده فحش بستون.» آن وقت این یعنی چی که ایران دو سال است دارد با آمریکا مذاکره می کند و توافق می کند و حال می دهد و خنده کنان عکس می گیرد. اصلا مگر ایران در قبال آمریکا سیاست مشخصی داشته که تغییر بکند یا نکند. صبح رهبری اخم می کند، ظهر ظریف می خندد، عصر نقدی فرمانده بسیج احتمال حمله نظامی به نیویورک می دهد، شب هاشمی پیش بینی بازگشائی سفارت آمریکا را می کند. بابا سیاست چی؟ اصلا دیجیتالش کجا بود؟