بحران هویت ‏

حسن اسدی زیدآبادی
حسن اسدی زیدآبادی

شکست پروژه اصلاحات سیاسی در ایران در میان کارگزاران اصلی آن یعنی احزاب و گروه‌های اصلاح طلبی ‏که در مقاطعی بخش‌هایی از قدرست سیاسی را نیز به دست گرفتند زمینه‌ای شد برای تفرق و گاه سوءتفاهم‌های ‏عمیقی که برای فهم صحیح بسیاری از رفتارهای سیاسی این جریانات به ویژه پس از پایان کار مجلس ششم، عدم ‏توجه به آنها ممکن است یک ناظر بی‌خبر را گمراه کند. با این همه آیا همه تفاوت تحلیل‌ها و عملکردها در همین ‏مسایل شخصی خلاصه می‌شود؟ بی گمان خیر. ‏

این شکست خواه ناخواه فعالان اصلاح طلب را با این پرسش مواجه کرد که “علت چه بود؟” و البته همین سوال ‏واحد با پاسخ‌های متفاوتی روبرو شد. ‏

شاید مدتی پیشتر از افول شور اصلاحات این ایده در میان طیف‌هایی از اصلاح طلبان شکل گرفت که برای حل ‏مشکل و پیشبرد امور به نوعی ائتلاف با جناح رقیب لازم باشد، اما این طرح در هنگام حضور اطلاح طلبان در ‏قدرت آنچنان برجسته نشد و شیوع و گسترش آن را می‌توان به عصر پس از اخراج از حاکمیت نسبت داد. ‏

البته شاید بتوان گفت که عدم‌پیگیری چنین طرحی در زمان به دست داشتن قدرت در واقع خود یکی از عوامل ‏شکست قطعی بوده‌ است، اما به نظر می‌رسد اعتقاد به چنین نزدیکی و ائتلافی کوتاه زمانی پس از رد پیشنهاد ‏‏”خروج از حاکمیت”‌ و ابتلا به امر “اخراج از حاکمیت”‌ و در شرایط قبضه قدرت از سوی جناح رقیب، مطلقا ‏پذیرش نابودی و محو هویتی بود، چرا که دیگر “وجه” چنین معامله‌ای در نظر اقتدارگرایان کاملا منتفی شده و ‏الزام و اضطراری برای پذیرش چنین ائتلافی پیش روی آنها قرار نداشت. ‏

با این وجود این استراتژی از آن پس در مقاطع مختلف از سوی اصلاح طلبان آزموده شده و طبعا هر بار با ‏ناکامی مواجه شد. از پروژه حمایت دیرهنگام از هاشمی رفسنجانی گرفته تا دراز کردن دست دوستی به سوی ‏موتلفه اسلامی و ریختن طرح همکاری با ناطق نوری و… که جملگی کوچکترین نتیجه‌ای جز از دست رفتن ‏اعتماد عمومی و پایگاه اجتماعی در بر نداشتند. ‏

این روزها اما حمایت گروه‌های مختلفی از ائتلاف اصلاح طلبان از میرحسین موسوی نشان از تداوم اعتقاد به این ‏ایده دارد. آنها از این طریق از شخصیتی حمایت کرده‌اند که دستکم نیمی از جامعه روحانیت مبارز و جامعه ‏مدرسین حوزه علمیه قم از آن حمایت کرده و به طور روزانه تیتر یک روزنامه‌ای مانند جمهوری اسلامی را به ‏خود اختصاص داده است. آنها امروز با تعدادی از چهره‌های سرشناس لیست آبادگران در انتخابات مجلس هفتم ‏همکاری ستادی می‌کنند که تا چند سال پیش در سایت رسمی خود آنها را نه نماینده مجلس بلکه “راهیافته”‌خطاب ‏می‌کردند. ‏

قصد نگارنده البته این نیست که با یادآوری گذشته رهیافت‌های امروزی اصلاح طلبان را به زیر سوال کشاند چرا ‏که این حق برای هر گروهی شناخته شده است که متفاوت از رویه پیشین خود عمل کند؛ اما نیت آن است که گفته ‏شود طبعا عواقب چنین رویگردانی و تغییر موضعی نیز بایستی پذیرفته شود. ‏

بی گمان اگر بخواهیم یکی از دستاوردهای دموکراتیک حاصل از درگیری‌های سیاسی دهه هفتاد و هشتاد را بر ‏بشماریم،‌ باید به رشد تنوع گرایشات سیاسی و البته تا حدی جاگیری آنها دربافت سیاسی جامعه اشاره کنیم. این امر ‏قطعا گامی در جهت توسعه سیاسی است، طی این سالها فضای سیاسی جامعه که پس از سرکوب‌های وسیع اوایل ‏پیروزی انقلاب در روحانیت مبارز و روحانیون مبارز (یت و یون) خلاصه می شد، تغییرات اساسی یافته و به ‏طور کلی چپ و راست هم تفاوت‌های ایدئولوژیک پیدا کرده‌اند و هم در درون خود جریانات مختلفی را پدید ‏آورده‌اند.‏

برای ملموس شدن موضوع شاید بد نباشد بیاد آوریم که پدیده سربرآورده از سوم تیر 84 به طور مشخص از سوی ‏هیچکدام از جریانات سیاسی قدیمی حمایت نشده و در واقع حکایت از تولد نوعی “نومحافظه‌کاری” داشت که حتی ‏به مرور محافظه‌کاران سنتی را نیز مطیع خود ساخته و به وجه غالب گفتمان اقتدارگرایان بدل شد.‏

طی روزهای اخیر یک پرسش واحد از سوی اصطلاحا تندروهای دو جناح خطاب به آقای میرحسین موسوی ‏مطرح شده است: “18 تیر کجا بودید؟”. طیفی که از آنها به نام تحول خواهان یا اصلاح طلبان رادیکال یاد می‌شود ‏با تکیه بر این وجه قضیه که در برابر آن حق کشی‌ها چرا اعتراض نکردید؟ و جناح اقتدارگرا و حزب‌اللهی با این ‏رویکرد که در برابر آن همه توهین و حرمت شکنی میرحسین موسوی چرا سکوت کرد؟ ‏

به گمان نگارنده این پرسش واحد، فارغ از هدف مطرح کنندگان آن از هر سویی، واجد یک پیام مشخص برای ‏کاندیدای “اصلاح طلب اصولگرا” است و آن هم اینکه نوع عملکرد ایشان پیش و پس از اعلام نامزدی به گونه‌ای ‏بوده که نشان از بی‌توجهی به ابعاد این توسعه سیاسی (حتی اگر توسعه را به معنی گسترش هم گرفته باشیم) و ‏نادیده گرفتن عوارض آن که لااقل در یک سوی بازی (یعنی اصولگرایانی که شاید آقای موسوی روی حمایت آنها ‏بیش از این حساب کرده بود) دست بالا را گرفته است، دارد. ‏

از سوی دیگر هواداران توسعه سیاسی که امروز از این کاندیدا حمایت می کنند بایستی توجه داشته باشند که هویت ‏سیاسی آنها که در مقاطعی گمنام‌ترین آنها را در هر انتخاباتی به پیروزی می‌رساند،‌ تا حد زیادی حاصل همین ‏روند توسعه سیاسی است، هویتی که با نادیده گرفتن آن پایگاه اجتماعی خود را نیز از دست داده و در شرایطی که ‏اقتدارگرایان مانند گذشته دست دوستی آنها را پس خواهند زد امکان رجوع به این پایگاه اجتماعی نیز بسیار دشوار ‏خواهد شد. ‏