نمایش “موهای بلوند” به نویسندگی وکارگردانی اصغر خلیلی که در چهارمین روز از جشنواره اجرا شد توجه بسیاری را به خود معطوف ساخت. هنرروز نگاهی دارد به این نمایش.
جای خالی انگیزه
“موهای بلوند” اجرائی به شیوه رئالیسم اجتماعی است با رگه هایی از ملودرام. وبه واقعیتی می پردازد که جامعه امروز به آن مبتلاست. واقعیتی که انکار ناپذیر است وخودموجب بروز مسائل ومشکلات دیگر می شود. درحال حاضر علت بیشتر نابسامانیهای خانوادگی وجدایی ها را اعتیاد می دانند. حال آنکه شاید این مسائل نخ نما شده است. شاید اعتیاد خود معلول علت یا علتهای دیگر است.
درهر صورت نویسنده سعی می کند که با رسوخ به شخصیت ها و شکافتن کنه علتها، موضوع راریشه یابی کند. درمواردی هم موفق می شود.
هرچند که ماموریت شوهر درشهرستان کمی لنگ می زند. درواقع یک ماموریت کاری آن هم درابتدای زندگی ودوری شوهر به مدت ده روز شاید برای همسر سخت به نظر بیاید، اما آنقدرها هم دست آویز قوی ومحکمی نیست که علت غایی یک ماجرا را که درنهایت به فاجعه وبیماری زن وشاید جدایی ختم شود، رقم بزند. دلیل محکم برای رهایی این دو از سوی خانواده هایشان آن هم درابتدای زندگی ومخصوصا اینکه داماد به ماموریت می رود وجود ندارد و درای بار دراماتیک نیست. پس دراینجا هم باز ضعف در انگیزه وعلت دراماتیک دیده می شود.
نویسنده سعی کرده است به دور از روشنفکر بازی، یک مشکل اجتماعی را به صحنه بکشد وبا انتخاب درست شیوه اجرایی، یعنی دو بازیگر برای یک شخصیت به کنه شخصیتها و مسائل مربوط به هر یک وزندگی مشترکشان نقبی بزند. البته نویسنده سعی کرده است با پیشینه ای که دخت راززندگی خانواده ای خود می گوید، زمینه هایی برای بیماری اوترتیب دهد، اما باید گفت که بیماری به مرور زمان خودرا نشان می دهد، به خصوص بیماری زن که نوعی مالیخولیا و یا شیزوفرنی است. او شخص دیگری را می بیند. فرهادی دیگر، آن فرهادی که خودش دررویاهایش می شناسد.
انتخابهای اولیه به لحاظ طراحی صحنه، استفاده از رنگ صورتی که نماد سرزندگی، عشق وتعادل است درصحنه های ابتدایی اثر به جا بود. اما بهتر بودهرقدرکه به انتها نزدیک می شویم، تغییراتی صورت پذیرد. نمایش ریتمی یکنواخت دارد. به خصوص در صحنه های ابتدایی می توان از عنصر ایجاز وتمهیدات دراماتیک استفاده کرد.
بازی بازیگران تا حدود زیادی پذیرفتنی است. بازیگر زن نمایش یعنی “شیوامکینیان” به مراتب چشمگیرتر است و حسهای درستی ارایه می دهد. اما همین حسی بودن او درجاهایی تاثیر نامطلوب برجای می گذارد.
بیمارانی که دچارافسردگی هستند، نوعی بی قراری دارند واین بی قراری هر لحظه فزونی می یابد. طراحی صحنه سوم بسیار خلاقانه وکابردی است. بهتر می بودکه از میزانسنهای تکراری که کمکی به لحاظ معنا ومفهوم نمی کند پرهیز می شد زیرا حرکات باید درارتباط با شخصیت پردازی وپرداخت کل متن باشد.