در ماهی که گذشت یکبار دیگر زمین زیر پای جمع زیادی از هموطنانمان لرزید، خسارات فراوان جانی و مالی را سبب شد و جمع زیادی از عزیزانمان را به سوگ وماتم نشاند، فاجعهای که بارها در گوشه و کنار این سرزمین رخداده وشاید تا آن زمان که عزمی ملی، ایمنسازی شهر و روستا را در یک برنامه جدی سراسری هدف قرار ندهد و سرمایهها و توان اجتماعی همگان را در این راه بکار نگیرد، باز هم تکرار شود و باز هم قربانی وخسارات بیشتری را به بار آورد. در این رابطه شاید چند تذکر کوتاه ضروری باشد:
۱- زمانی که حادثهای از این نوع در کشور رخ میدهد؛ بهطور طبیعی مردم حادثهدیده انتظار توجه مسوولان را دارند، اینکه برای مدیریت بحران پیش رو چه میکنند، دشواری شرایط آنها را چگونه درک میکنند و تا چه اندازه خود را در غم و اندوهی که بر سر آنها آوار شده، سهیم میدانند. در بحرانهای حوادث غیرمترقبه، زمانی که ابعاد ویرانگر حادثه به قدری سنگین و فاجعهآمیز است که تحمل آن از طاقت فردی فراتر میرود و امکانات شخصی پاسخگوی خسارتها نیست. این حکومتها و دولتها هستند که در نگاه مردم باید به عنوان پشتیبان و نقطه اتکا ظاهر شوند. مردم حادثهدیده حال فرزندانی را دارند که در شرایط بحرانی از پدر خانواده انتظار کمک دارند.
اصولا بخشی از منابع ملی و ثروتهای عمومی درهمه جا برای جبران خسارتها در حوادثی اینچنین اختصاص مییابد. در حقیقت این امر بخشی از وظایف متقابل دولت – ملت است که تعریف شده و معقول است. همانطور که حکومتها هم در مواقع نیاز به همین مردم متکی هستند: اگر کشوری مورد هجمه قدرتهای خارجی قرار بگیرد منتظر پشتیبانی مردم است. اگر به پشتیبانی سیاسی ورای مردم احتیاج داشته باشد متوقع هجوم مردم به صندوقهای رای است واگر برای برنامهها و مراسم ملی منتظر حضور عمومی مردم در میدانها و خیابانهاست مردم نیز در یک انتظار متقابل منتظر رسیدگی و احساس مسوولیت دولتمردان در بحرانها و حوادثی از این دست هستند. همان دولت و حکومتی که هر زمان احساس نیاز کند انتظار دارد ملت به میدان بیاید و از منافع ملی و کشور حمایت کنند. در شرایط بحرانی باید پشتیبانی برای مردمان حادثهدیده باشد.
۲- شاید اکنون زمان مناسبی باشد که بسیاری از مدیران اجرایی و حتی فعالان اجتماعی که به مناطق زلزلهزده سفر کردند از خود بپرسند به واقع با چه نیتی پیامهای تسلیت صادر و یا به مناطق زلزلهزده سفر کردند؟ پاسخ صادقانه این پرسش چیست؟ آیا هدف جلبنظر دوربینها و رسانههایی است که در این لحظات مشغول کارند و استفاده از فضایی که میتواند زمینهای مناسب برای تبلیغات شخصی و جناحی باشد یا برداشتن باری از دوش مردمانی که زلزله به آنی، هستیشان را نیست کرده است؟
شاید هنوز بسیاری به استفاده تبلیغاتی از شرایطی امیدوار باشند که مردمانی دردمند عنان صبر از کف دادهاند اما اینگونه نیست که بهخصوص در این عصر و فضای فهم سیاسی عمومی این بهرهبرداریها ممکن باشد مردم خیلی خوب میفهمند چه کسانی برای پشتیبانی از آنها در صحنه حاضر شدند، به دیدنشان میروند، دست یاری بهسویشان دراز میکنند و چه کسانی برای خالی نبودن عریضه و ابراز وجود و گرفتن عکسهای تبلیغاتی است که زحمت سفر به مناطق زلزلهزده را به خود میدهند. کسانی که در این صحنهها حاضر میشوند چه دولتی باشند و چه از شخصیتهای سیاسی و حتی از گروههای اجتماعی نباید از این فرصتها استفاده سیاسی و تبلیغاتی کنند که نتیجهاش جز بیاعتمادی بیشتر همان مردم نخواهد بود. بهخصوص نقش رسانهها در این ماجرا و چگونگی پرداختن به این رفت و آمدها بسیار مهم است.
زلزله آذربایجان نشان داد در بخشهایی از کشور که حساسیتهای ویژهای به دلیل مرزیبودن، ویژگیهای استثنایی زبانی، فرهنگی و قومیتی وجود دارد این حوادث میتواند مسالهسازتر و دارای پیامدهای گستردهتری باشد؛حتی قابل درک است اگر بهخاطر برخی نارساییهای معمول در اینگونه موارد سوءتفاهمهای جدی ایجاد شود چون زمینههای ذهنی شکلگیری این سوءتفاهمها در جامعه و حافظه مردم این مناطق وجود دارد که هر نوع کمبود و حرکتی که نقصانی تلقی شود را حمل بر ابعاد تبعیضآمیز کنند ولو آنکه اینطور نباشد. زلزله اخیر در شهرها و روستاهای آذربایجان خسارات سنگینی بر جای گذاشت اما با وجود اینکه خسارتها و تلفات جانی در مقایسه با زلزلهای مانند بم به مراتب کمتر بود اما این حادثه هم واکنشهای بیشتری را در بازه زمانی کوتاهتری در دنیا برانگیخت و هم پوشش رسانهای گستردهتری یافت و موجی از تبلیغات منفی و تخریبی علیه کشور به راه افتاد چراکه هم حساسیتها بیشتر بود هم انتظارات مردم از مسوولان بالاتر و هم اینکه در دنیای امروز که دنیای شهروند خبرنگاران است خبر رویدادها پیش از آنکه رسانههای رسمی کار خود را شروع کنند یا تصمیم بگیرند که خبری را مخابره کنند یا نکنند به مخاطبان رسیده است نه اینجا که فرسنگها دورتر در اقصی نقاط جهان. شاید مهمترین درسی که از این حادثه باید گرفت و از آن بیاعتنا عبور نکرد این باشد که مدیریت بحرانها در شهرهای مرزی یا امدادرسانی به شهرها و استانهایی با چنین شرایطی تنها رساندن پتو، چادر و بطریهای آب معدنی نیست، آنها به جز غذا، سرپناه و آب آشامیدنی به توجه سریع و خالصانه و بیمنت نیاز دارند که هم آلام روحی آنها را التیام بخشد و هم جبران خسارات وارده را تا حدی سبب شود و از ضایعات بعد از حادثه جلوگیری کند و فراتر از اینها ابعاد سیاسی و تبلیغاتی پس از آن را به حداقل برساند.
منبع: آسمان، چهارم شهریور