واهمه زوال قدرت
علیرضا کفایی
تصویری که این روزها از دین به جامعه بشری ارائه میشود نمایشی تلخ و پر از ابهام است که آثار آن فقط وحشت افزایی فراگیر در میان ملل و جوامع انسانی و ایجاد بدبینی نسبت به دینمداری نیست بلکه اهداف شوم دیگری را تعقیب میکند تا ضمن سست کردن پایههای خداباوری و دینورزی شیوه نوینی از رویکردهای اخلاقی و اجتماعی به بشریت تحمیل کرده و اجباری را در اندیشهها پدید آورد یا بهنوعی القاء کند تا هرکس به خرد خود بپذیرد که تحت سلطه قرار گیرد.
اگر زمانی استعمارگران برای استیلا یافتن به جنگ متوسل شده و بر ملتهای ضعیفتر مسلط میشدند اکنون بهاین نتیجه رسیدهاند تا ملتها را در وضعیتی قرار دهند که خود خواهان استعمارشدن شوند. آنان بنیان دین را هدف قرار داده و با راه انداختن جنگ میان ملل مسلمان و همچنین ایجاد وحشت از اسلام و مسلمانان در میان سایر ملل بهویژه اروپا توانستهاند تاحدی به مقصود خود نزدیک شوند.
پروژهای بسیار خطرناک و درعینحال حساب شده و براساس طرح و برنامه مبتنی بر مطالعات جامعهشناسانه و روانشناسانه درحال اجراست و مقدمه آن تئوری نفوذ است.
عدم توفیق آنان هم بهخاطر انسجام مبانی اعتقادی مکتب تشیع و دستورات لازمالاجرای مذهبی و نیز هشیاری ائمه شیعه و بزرگان دین است. اولین و اصلیترین سد راه نفوذ، قرآن کریم و تعالیم عالیه و همهجانبه کتاب آسمانی و الهی مسلمانان و معجزه بزرگ پیامبر خاتم(ص) و هشدارهای مکرر و روشنگرانه پیامبر رحمت است که متصل به منبع فوق بشری وحی الهی و اشراف کامل بر راه رستگاری و نجات بشر است.
قرآن کریم مکرر خطر نفوذ را یادآور میشود و بیدارباش میدهد. راه مقابله با نفوذ در تعبیر قرآنی قبل از هر چیز پالایش درونی و دوری از منکرات و ایمان و عمل صالح و مسئولیتشناسی درقبال یکدیگر و جامعه است. هرچند تز «تفرقه بینداز و حکومت کن» هنوز هم کارآیی دارد، اما قبل از آن باید نفوذ صورت گیرد و در بطن و متن جامعه در سطوح مختلف و در زمینههای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی، سیاسی، علمی و دانشگاهی و در میان نخبگان و مسئولان جا باز کند و عادی شود. نفوذ به خودی خود انجام نمیگیرد مقدماتی میخواهد و زمینههایی طلب میکند.
اول) ایجاد اطمینان در طرف مقابل؛ دوم) امید واهی دادن به زندگی بهتر و خلاصی از تنگناها؛ سوم) بالا بردن توقعات و ایجاد امید کاذب؛ چهارم) حریص کردن جامعه؛ پنجم) غلبه بر فضای سیاسی کشور؛ ششم) غبار آلود کردن جو اجتماعی، اخلاقی و سیاسی؛ هفتم) سیطره بر اندیشه حاکمیت؛ هشتم) سرمایهگذاری روی متعصبین و ایجاد بحثهای کلامی آنچه امروز در ایران درحال رخ دادن و نگرانکننده است، مسائل حاشیهای است که در تراز بالای جامعه بهخصوص میان نخبگان پدید آمده است. بدون توجه به اینکه جامعه در معرض خطر جدی است به کارزار بیهوده پرداختهاند. این کارزار بیهوده موجب غفلت از جوانان و آینده میشود. آنها یکدیگر را متهم میکنند و تا حد فحاشی و تهمت زدن پیش رفتهاند و از یکدیگر برائت میجویند. گروهی خاص که پیشتر مورد عتاب امام بودند امروزه یاران امام را مورد تهاجم قرار داده و با کنار نهادن اخلاق و ادب، حرمتی برای هیچکس قائل نیستند و بیمحابا بیت امام و نوه امام را شماتت میکنند. اشتباهی که سالهای قبل هم مرتکب شدند و به عمد و از روی انتقامگیری بدون درنظرگرفتن مصالح نظام و منافع ملی، بزرگان انقلاب و یاران امام و زجر کشیدگان اوایل انقلاب را که در میان موج ترورها و اوج تحریمها و شدت جنگ و ویرانی مدبرانه امور را مدیریت کردند و ملت را سرافرازانه از بحرانهای بزرگ رهاندند به انزوا انداختند. آنانی که از دولتهای پاکدست! و بحرانآفرین نهم و دهم حمایت کردند باید پاسخ ملت را بدهند. برخی هنوز هم از آن دولت حمایت میکنند. آنانی که مدلی از خشونت را تایید میکنند و مریدانشان براساس رأی و نظر آنها جامعه را بسوی ناامنی وترس میبرند، هیچ فکر کردهاند که خودشان میتوانند به مهره آمریکا برای نفوذ تبدیل شوند؟
تاسف از آن است که برخی کسانی که باید متولی امر هدایت جامعه باشند و براساس دستورات صریح دینی و الزامات منافع ملی و تلاش برای تثبیت نظام و تحقق بخشیدن به شعارها و اهداف انقلاب و امید دادن به مردم و نشاندادن چهره رحمانی از اسلام عزیز و پرهیز از خشونت در کلام و عمل و پرهیز از بحثهای بیحاصل و در فکر توده مردم باشند، متن جامعه را میدان مبارزه فرض کردهاند و هل من مبارز سر میدهند.
دراین میدان کارزاری که اخیرا و درحاشیه ثبتنام نامزدهای خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی در گرفته، عدهای مانند اواخر سده اول هجری که آیا جلد قرآن حادث است یا قدیم! به جان هم افتادهاند و با پروپاگاندایی براساس تبلیغات گوبلزی، دروغهای وقیحانه سیاسی را برای فریب افکار عمومی آغاز کردهاند تا با دادن اطلاعات جعلی و جهتدار افکار عمومی را علیه مخالفان فکری خود بسیج کنند، اما آیا تاکنون از این تبلیغات سیاسی دروغین طرفی بستهاند و نتیجه مثبتی جز نفرت روزافزون ملت و خستگی و نا امیدی مردم گرفتهاند؟ برچسب زدن بهمنظور برانگیختن وحشت یا تعصب مردم علیه یک گروه فکری مخالف حقیرانه و از روی استیصال انجام میگیرد که در آن خود را نیازمند به بحث استدلالی با مخالفان نمیبینند و اساسا هیچ استدلالی ندارند فلذا به دروغ و استهزا و هتاکی و فحاشی و کارتونسازی روی میآورند. خود را در پس شعارهای فریبنده و توخالی بهنام دین و مذهب پنهان میکنند و با آنکه به هیچ مبنای اخلاقی معتقد نیستند از ارزشهایی همچون شرافت، دین، بشردوستی، حقوقبشر، ارزشهای خانوادگی، آرمانهای بلند اسلامی و… … سخن میرانند.
آیا مشی آنان که بر یادگار امام، سید حسن خمینی میتازند یا آیتالله هاشمی را رأس فتنه میدانند و از تعابیر نامناسبی استفاده میکنند، نشان نمیدهد که در میان این عده تفکر آمریکا نفوذ کرده است؟ آیا آمریکا جز این میخواهد که عدهای در نظام اسلامی بر این روش طی طریق کنند؟ آیا آنچه از 88 بهاین سو ازسوی این جریان مرموز علیه پاکان و خادمان ملت صورتپذیرفته و در هر مجالی و در هر محفلی در شیپور جهل و جاهلیت دمیدند محققشدن نفوذ نبود؟
اعمال قدرتی که از سنخ قدرت تفکر نباشد به جزم اندیشی منجر میشود و جزم اندیشان بهدلیل ایدئولوژی معیوب از استدلال روی گردانند و به مهمل بافی و لاجرم استفاده ابزاری از دین روی میآورند و با مدد گرفتن از نیرنگهای سیاسی سعی میکنند همچنان بر پاشنه خود بچرخند.
اصل قصه، به کف آوردن و حفظ قدرت است که میخواهند بههر نحو ممکن و هر نوع خطری هم که مردم و نظام را تهدید کند حفظ شود و خود را در قدرت تثبیت کنند. هیاهوی اخیر بر سر ولایت فقیه و جایگاه رهبری و نظارت خبرگان و نظارت استصوابی شورای نگهبان و تفاسیری که ارائه میشود به مبانی فقهی و قانونی نظر ندارد بلکه پارهای از افراد، واهمه زوال قدرت دارند و با خودحقپنداری افراطی، افراطیون را تهییج و تحریک میکنند و به مدد مریدان خود و برچسب زدن به دیگران به شیوههای غیراخلاقی سعی میکنند همچنان وبال ملک و ملت باشند و از زوال قدرت خود جلوگیری کنند. اینان نمیخواهند سدی بر نفوذ باشند بلکه میخواهند سدی بر زوال قدرت خود شوند که البته آنچه رخ خواهد داد بدونتردید برخلاف تصورشان زوالشان خواهد بود.
جاروجنجال راه انداختن و برهم زدن مجالس و مراسم قانونی مخالفان بههمین منظورترتیب داده میشود و خود بهخوبی میدانند که مردم واقعیتها را میدانند اما در ویلی گرفتار آمدهاند و در باتلاقی فرو رفتهاند و هنگامه زمان آنچنان تنگی و تیرگی را بر آن مستولی ساخته است که چارهای جز دستوپا زدن و فریاد کشیدن ندارند و با نا امیدی برای نجات دست خود را نه بهسوی مردم که بهسوی ماشه دراز میکنند.
خوشبختانه اصلاحطلبان در همه مراحل گذر از بحران به منافع ملی نظر داشتند و جفاها را بر خودپذیرفتند و صبر پیشه کردند و سختیها را به جان خریدند تا راه نفوذ مسدود شود تا مردم در آسودگی باشند و مردم هم در همه مقاطع نشان دادند که قدردان و حامی اصلاحات و اصلاحطلبان هستند. مردم با همه تبلیغات و با همه مضایقی که بر آنها رفت همیشه در جبهه اصلاحات وفادار ماندند و تحتتاثیر پروپاگاندا و تبلیغات انحصاری تلویزیون میلی وتریبونهای رسمی قرار نگرفتند و درمقابل نفوذ سد محکمی بودند. اما محافظهکاران تندروی نوکیسه چون گدایان تازه معتبر شده که به مدد فریب غارتگر بیتالمال مسلمین بودند نمیتوانند از قدرتی که به زر و زور و تزویر بهدست آوردهاند دل بر کنند و چون این قدرت را در معرض خطر میبینند زمین و زمان را دشنام میدهند و اهل حق و جبهه اصلاحطلبان را میکروب و ویروس و… میخوانند. ملت هم بهاین تکرار هزلیات و لغزگوییها اهمیتی نداده و مصممند آنان را از این وضعیت به زیر بکشند! هیچ قدرتی براساس دروغ و ریا استوار نخواهد ماند و روزی فرو خواهد ریخت و باید به آن روز باور داشت و امید بست.