اقتدار یا نجابت

مسیح علی نژاد
مسیح علی نژاد

آقای سید حسن خمینی! سخنرانی ناتمام شما کار دروغ گویان را تمام کرد

قرار بود انقلاب فرزندانش را بخورد اما انقلاب ایران خیلی زود، ابتدا دست به کار خوردن نتیجه اش شد و سپس به خوردن نوه اش و این پایان ماجرا هم نیست.

در بیستمین سالگرد در گذشت بنیانگذار انقلاب اسلامی ، در کسوت یک صلح گرای بازمانده از خانواده روح الله خمینی، در شرایطی که همه اهداف و آرمان ها و شعارهای یک انقلاب را مصادره به مطلوب کرده اند، ناگزیر بودند تریبونی در اختیار شما قرار دهند تا کوس رسوایی یک حاکمیت بیش از این به گوش جهانیان نرسد.

مراسمی که چهره های ارشد نظام خود هم مانده بودند علی رغم حمله ها و هجمه های پنهانی شان و قایم شدن پشت حمله های پیاده نظام خویش، آیا در یک مراسم رسمی که معمولا ویترین جمهوری اسلامی محسوب می شود نیز، می باید منویات و درونیات خود را  آشکار سازند یا تن به نمایشی ساختگی در تقسیم تریبون رسمی جمهوری اسلامی دهند.  نتیجه آن شد که تقسیم تریبون را با تقسیم نیروهای سازماندهی شده خویش جبران کنند. به زعم خویش در منظر نگاه ناظران، انحصارطلبی نکردند، خودی و غیرخودی نکردند، مهمان ویژه از دایره ناخودی ها هم دعوت کردند.  میهمان ناخوانده  یا با اکره خوانده که شما بودید را بر جایگاه نشاندند و میزبانان خوانده که بسیجیان و هوادران یک دولت کودتا بودند را در جمعیت انبوه. برنامه این بود که شما لب به سخن نگشوده، با خواست و مطالبه «مردم همیشه در صحنه» ساکت شوید و به تعبیر حاکمیت، با اعتراضی خودجوش، تریبون را به کسانی که باز هم به تعبیر حاکمیت« دغدغه خط امام دارند، واگذار کنید ».

در تریبونی که، ادب غریب افتاد و اقتدار، قربانی امینت تضمینی حضرات شد، شاید بیراه باشد توقع اقتدار از کسی را داشتن که این روزها آماج خشم آقایان است. از فشارها و رنج هایی که این روزها شما به عنوان منتقد به تاراج رفتن نتیجه انتخابات خرداد سال گذشته، تحمل می کنید وقتی آگاه باشیم، بی شک آسان نیست توقع انقلابی دیگر از شما در خرداد ماه داشتن.

ما را انتظار آن نبود که در یک میهمانی تک میزبان که  همه سخنرانان اش، به غایبین این میهمانی با زبان زخم و تازیانه می تاختند، شما نیز زبان فاخر به دور اندازید و به سبک خودشان، پرده دری کنید. همه می دانند که این روزها اگر خویشاوند نسبی امام هم باشید، تضمینی وجود ندارد که با زبان رسای یک ملت بی رسانه، از حقوق از دست رفته همه ملت در یک مراسم خاص سخن بگویید و خانه تان را آتش نزنند. همه می دانند که در قاموس انحصارطلبان، حمله به آن بخشی از خانواده امام که به جای پشتیبانی از قدرت، همراهی با مردم را برگزیده اند، چقدر آسان است، همه می دانند اگر زهرا اشراقی در جایگاه نوه امام بگوید حجاب امری سلیقه ای است و نه اجباری، مجبورش می کنند تا در حاشیه بنشیند و ادعای خویشاوندی با امام را نکند، همه می دانند که نقد دهه اول انقلاب هم اگر  برای چند روز بیشتر در قدرت ماندن، کارگر آید، آقای دادستان که سهل است، بزرگتر از او نیز بد نمی دانند که صاحب این نقد مطلحت اندیشانه شوند ، همه می دانند که اگر بنا باشد کسی با نقد بزرگ خاندان خمینی به بزرگی برسد، او کسی نیست جز همو که ابایی از به نمایش گذاشتن عکس در آتش سوخته امام در رسانه غیر ملی تحت نظارت خویش ندارد تا خانه جمعیتی را با همان سناریو به آتش بکشد. همه می دانند که آویزان شدن به قبای بزگان، در قاموس کوتاه قامتان، پسندیده است تا رفتار منتقدان آگاه را ناپسند نشان دهند.

با این همه اما تریبون بیستمین ساگرد درگذشت خمینی، بزرگترین فرصت بود برای سید حسن خمینی  که روی زانوهای پدربزرگش، کودکی کرد و این روزها کوچکی کردن های همراهان دیروز پدربزرگش را شاید بهتر از همه می شناسد  . 

در شرایطی که پیرمردهای همراه امام  سر به زیر انداخته اند و جوان ترهای مدعی انقلاب با تبیین خط امام ، خط بطلان بر صورت خادمان می کشند، در شرایطی که عتاب و خطاب پدربزرگ شما در دهه اول انقلاب را مستمسکی برای قلع و قمع تغییر خواهان امروز قرار داده اند و به معترضان کشتار مردمی نیز می گویند اعترض برای شما که همراه و همپای امام در دهه شصت بوده اید، ممنوع است، آیا تریبونی که در اختیارتان قرار گرفت فرصت نابی نبود تا فارغ از هیاهوی همیشگی هوچی گران، در جایگاه می ایستادید و نجابت و ادب و اقتدار را یکجا به رخ شان می کشیدید؟

  نقد کردن به شما که صبور و مبادی آداب ایستادید و هوچی گران و مرگ بر موسوی گویان را توصیه به آن کردید که این ابراز احساسات را به گاه سخنرانی رهبری جمهوری اسلامی از خود بروز دهند، کار ساده ای نسیت. نقد کردن به شما که در همان جمع خشونت طلب، بر خشم خویش فائق آمدید و آرام به آنها گفتید، مردم از این جمع اندک بیزار هستند، کار ساده ای نیست. نقد کردن به شما که نشان دادید از جنس احمدی نژاد و آقای ایشان نیستید و نام انواع و اقسام حیوانات را برای دشمنی کردن در یک تریبون مهم و رسمی به خدمت نمی گیرد، بی انصافی است اما اینها توقعات اندک یک نسل زخم دیده است که ترجیح می داد در همان فرصت اندکی که در اختیارتان قرار گرفته بود، علاوه بر نجابت و ادب، اقتدار را هم بر می گزیدید تا شاید مرحمی باشد بر زخم آنان که در این یک سال اعضای خانواده شان را در برابر پیروزی ساختگی یک رییس دولت از دست داده اند.

 درست در همان لحظه که از همان تریبون هیچ نام و نشانی از ده ها شهید انتخابات بر زبان هیچ یک از سخنرانان فرمایشی و نمایشی یک مراسم  جاری نشد، مادر شهیدی که فرزند جوانش  بعد از  همان خطبه معروف انتخاباتی رهبری جمهوری اسلامی در خیابان کشته شده بود، جای دیگری داشت می گفت: از خون پسر جوانم به شرط آزادی زندانیان می گذرم. مادر سهراب اعرابی از خون جوان بیست ساله اش می گذرد برای آزادی ایرانیانی که در زندان هستند، اما رهبری جمهوری اسلامی در طول این یک سال نتوانست از یک رییس دولت دروغ بگذرد برای شهروندانی که در عذاب هستند. در شرایطی که از خطبه های رسمی یک کشور  بوی خون می آید و از خطابه های معمولی  یک مادر بوی صلح، شاید این توقع را بیجا نمی پندارید که می پنداشتیم با همه صبوری و شکیبایی بی نظیرتان در برابر آنان که مسابقه وقاحت برگزار کرده اند، تریبون را رها نمی کردید و «حداقل» از کسی که مدعی رهبری و بی طرفی است،  مصرانه دعوت می کردید تا به میدان بیاید و هوادران خویش را به سکوت دعوت کند که اگر نمی کرد آنگاه شما با همین درخواست ساده تان، اقتدار یک ملت نجیب را در تقویم مبارزات صلح آمیز به ثبت می رساندید.  

سید حسن بزرگوار!

اگر چه تا همین جای کار هم، سخنرانی ناتمام شما کار دروغ گویان را تمام کرد و ثابت کرد  که حاکمیت، شما را نه برای سخن گفتن بلکه برای ساکت کردن اندک روزنه های اصلاح گری به مراسم دعوت کرده بود اما  همان یک  سخنرانی ناتمام شما، هزاران برابر رسا تر از تمام سخنرانی کسانی بود که روزگار  سخت سوختن های یک نسل سبز را برای ایران رقم زده اند و به سبک خویش بار دیگر با یک ملت بی اسلحه  اعلام جنگ کرده اند: