بحث و چون و چرا پیرامون چیستی و تعریف جنبش سبز امری است که از فردای شکل گیری اعتراض به اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری به راه افتاد و تا کنون ادامه دارد. اینک با گذشت بیش از 19 ماه قطعا بهتر از گذشته می توان به تبیین هویت آن پرداخت . اما وجود عواملی ، این مسئله را از یک دغدغه نظری و پژوهشی – تحلیلی خارج کرده و به ضرورتی مهم در تسهیل و تسریع گذار مسالمت آمیز به دموکراسی بدل می سازد. نگارنده معتقد است جنبش سبز به پایان خود نزدیک شده و دیگر چیزی نمانده است تا برچسب ناکامی بر پیشانی آن ثبت شود . در شرایط کنونی اطلاق جنبش به آن فقط یک انتساب کلامی و بر اساس تعاریف کلی و اسمی از جنبش های اجتماعی است و نشانی از یک جنبش بر اساس تعاریف فنی کلاسیک و جدید در شرایط فعلی ندارد . اما فرض را بر این می گذارم که امکان تداوم جنبش سبز وجود دارد. موضوع مورد بحث این است که آیا بدون تعریف مشخص و وجود چهارچوب مورد توافق ، این جنبش بختی برای پیروزی دارد؟ آیا این جنبش لوح سفیدی است که هر کس و گروه سیاسی می تواند خواسته ها و آرزو هایش را بر آن بنویسد و بدینگونه این جنبش تحول و تکامل می یابد.؟ یا جنبش اجماع مطلبات و خواسته های جماعت های مختلف است بدون توجه به کیستی آنها ؟ ارتباط این جنبش با کارزار تبلیغاتی قبل از انتخابات چیست؟ کدام شعار جنبه محوری در این جنبش دارد؟ کدامیک از شعار های متضاد ارائه شده بیشتر نظر اکثریت جنبش سبز را نشان می دهد؟ خصلت های هویتی جنبش سبز چیست ؟ اسلام گرایی معتدل ؟ اصلاح طلبانه و یا سکولار. رنگ سبز بازتاب دهنده خصلت مذهبی جنبش است و نشانه پیوند آن با خاندان پیامبر و یا کارکردی وحدت بخش به جماعتی را دارد که برای تغییر به میدان آمده اند؟ قطعا پاسخگویی به هر کدام از این سئوالات ضرورتی انکار ناپذیر برای حفظ بقاء جنبش است. طفره رفتن از این مسئله و تعمد بر مبهم نگاه داشتن شاکله هویت سبز، جز پاک کردن صورت مسئله نیست و دردی را نیز دوا نمی کند.
استفاده از عبارات احساسی و توصیف جنبش بر اساس بار معنایی مثبت سبز در میدان سیاست نه تنها مشکل گشا نیست بلکه بر ابهامات می افزاید. استفاده از تمامی مفاهیم مثبت در قالب سبز اندیشی چون طراوت ، دیدگاه باز ، نشاط ، و … فقط بعدی شاعرانه به حرکت می بخشد و می تواند در مقاطعی به بسیج و تهییج احساسات کمک کند ، اما در پیشبرد جنبش و بسیج منابع کارکردی ندارد. میدان سیاست و مبارزه با نظام های سیاسی خشونت طلب و تمامیت خواه فضایی نیست که صرفا با غلیان احساسات در آن وارد شد. از طرف دیگر قرار دادن خصائل مثبت و آرمان هایی چون آزاد اندیشی ، عدالت خواهی ، اعتقاد به مشارکت جمعی ، صلح و صفا ، همبستگی جمعی ، رعایت حقوق بشر ، احیای کرامت انسانی ، استبداد ستیزی ، عشق و مهرورزی به انسان ، مخالفت با خشونت روشن کننده یک حرکت سیاسی و اجتماعی خاص نیست وحداکثر می تواند شناسه های هویتی آن را تعیین کند.
تاریخ به ما می آموزد که هر جنبش سیاسی موفق نیازمند طرح ، شعار ها وبرنامه مشخص و کارآمد است. اکسیون های موفق سیاسی از دل اجتماع خواسته های نا متجانس و همنشینی نا همگون نیروهای اجتماعی بر نمی خیزد. حتی اگر در احتمالی ناچیز، ائتلاف نیروهای مختلف صرفا بر مبنای اهداف کلی و تفسیر پذیر بگونه ای که هر کسی از ظن خود به مسئله بنگرد پیروز شود، دوام و پایداری نخواهد داشت و تازه منازعات به مراتب گسترده تر بر سر تفسیر از پیروزی پیش می آید . نیک فرجامی اعتراضات سیاسی، مستلزم اجتماع نیروها اعم از یکپارچه و یا متنوع حول یک طرح مشخص ، واضح و مورد توافق است. در ادامه تلاش می شود خطوط اصلی شکل دهنده جنبش سبز تبیین گردند.
نقطه عزیمت جنبش سبز ، انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و تلاش دوباره اصلاح طلبان برای بازگشت به قدرت بود. در اصل بازگشت به پروژه اصلاح طلبی و اصلاح آن، دوباره گرایش غالب در سپهر تحول خواهی شد. حمایت برخی از نیروهای موسوم به تحریمی ها ، به ستوه آمدن نیروهای طبقه متوسط از دولت احمدی نژاد و هراس از تداوم حکمرانی او ، نبود آلترناتیو جدی در چشم انداز سپهر سیاسی و پدید آمدن سرمشق مطالبه محوری باعث شد تا اصلاح طلبان بر خلاف سال های 1382-1385 مجددا از اقبال مردمی برخوردار شوند. اگرچه اصلاح طلبان با رویکرد حداقلی پا به میدان گذاشتند و کاندیدای اصلی گزینه مطلوب آنها نبود و در بدو امر اصرار بر فاصله گیری از آنها داشت، ولی تنور انتخابات گرم شد . موسوی در ابتدا سعی نمود در حد فاصل اصلاح طلبی و اصول گرایی عمل کند و راه سومی را پیش روی جامعه بگذارد. اما منطق پیروزی در انتخابات و ریشه دار بودن فضای دوقطبی در عرصه سیاست او را به تدریج به سمت اصلاح طلبان سوق داد . مهندس موسوی همچنین در عمل نشان داد که تاثیر پذیری زیادی از تمایلات مردمی دارد و در مدیریت جامعه و حرکت های اجتماعی به خواست مردم توجه نشان می دهد.
برنامه پیش از انتخابات ، تداوم پروژه اصلاح طلبی دوم خردادی در کسب کرسی ریاست جمهوری بود تا بتوان با محدود کردن رفتار های فراتر از چهارچوب قانون اساسی ، مطالبات را به تدریج تحقق بخشید. تکیه گاه در این استراتژی استفاده از ظرفیت های قانونی و دل بستن به معجزه صندوق های رای بود. اما اعلام غیر منتظره و شوک آور نتایج انتخابات ، فضا را کاملا تغییر داد. از اینجا به بعد مقاومت موسوی و نافرمانی وی در پذیرش نتایج انتخابات و روی گردانی از شکایت به نهاد های قانونی با حمایت نیروهای خواهان تغییر شکل جدیدی از مبارزه را خلق کرد. در دور جدید دیگر بحث استفاده از پتانسیل نهاد های قانونی و رسمی نظام نبود و بر عکس از جنبش اجتماعی و اعتراضات خیابانی استفاده شد تا در ابتدا انتخابات ابطال گردد و در مقطع بعد دولت احمدی نژاد ساقط شود.
در اصل نوع فعالیت جنبش سبز قبل و بعد از انتخابات از یک جنس نبود . اگرچه بی ارتباط نبود. نمی توان جنبش سبز را بدون فاز پیشا انتخاباتی آن در نظر گرفت. از این رو موسوی ، کروبی و اصلاح طلبان یک عنصر مهم تشکیل دهنده جنبش سبز هستند. اما رویکرد متفاوت پسا انتخاباتی آنها باعث شد نیروهای جدید نیز به جنبش اضافه شوند که رویکرد رایدکال تری داشتند و برخی از نیروهای حامی سابق که بر اساس گزینش بد و بد تر و ایجاد فضای تنفس رای داده بودند نیز فضا را برای گسترش اصلاحات ساختاری مناسب دیدند.
اصلاح طلبان در فردای انتخابات راهی را رفتند که قبل از انتخابات آن را نفی می کردند. بنابراین ترکیب نا متجانسی بوجود آمد که از تنوع گسترده برخوردار بود اما توافق مبتنی بر رضایت در بین پاره های مختلف آن وجود نداشت. در واقع یک انفجار اجتماعی رخ داد ونیروهایی به صورت جماعت به فعالیت غیر سازمان یافته پرداختند. جامعه پر تلاطم ایران و وضعیت بی ثباتی مستمر در تاریخ معاصر کمک کرد تا برخی از پتاسنیل های متراکم شده و مطالبات تاریخی انباشته شده آزاد شود و عده ای دچار این تصور گردند که لحظه موعود نزدیک است.
شدت سرعت تحولات و هیجان زده شدن مردم باعث شد تا اعتراضات ادامه یابد و بعد از چند ماه فرو کش کند. نقطه پیوند جریانات مختلف در جنبش سبز، برگزاری مجدد انتخابات و عزل دولت احمدی نژاد بود که ضربه ای اساسی به ساختار سلطه می زد و در نتیجه فضایی برای فعالیت نیروهای گوناگون اپوزیسیون و نیروهای جامعه مدنی ایجاد می کرد. کامیابی جنبش سبز آغازی بود بر پایان و گامی در مسیر گذار به دموکراسی بود نه مقصد نهایی. این امر مهم از سوی جریاناتی که در متن جنبش سبز دنبال رویکرد های رادیکال تر و تند تری بودند مغفول واقع شد. حال جنبش سبز فرصت های مهم خودش را از دست داده و در انتهای راه قرار دارد. جنبش سبز برای گریز از ناکامی و تغییر سرنوشت محتاج عوامل مختلفی است . در این راستا شکلبندی درست از جنبش سبز ضرورت دارد. به گمان نویسنده عناصر شکل دهنده جنبش سبز عبارتند از : - موسوی ، کروبی و دیگر اصلاح طلبان بخش محوری جنبش سبز هسستند. اگر چه تمامیت آن نیستند. جنبش سبز را نمی توان خارج از موقعیت محوری آنها در نظر گرفت. برآبند طیف متکثر و متنوع جنبش سبز در آنها تبلور می یابد. رهبری آنها حالت سمبولیک دارد ولی وزن مهمی دارد.. خاستگاه تولد جنبش سبز جنبش انتخاباتی بود که در ادامه به مسیر اعتراضات خیابانی تحول یافت. موسوی با ایستادگی در برابر رهبری نقش بسزایی در تحول جنبش سبز ایفا کرد اگر او چنین نمی کرد خیلی بعید بود جنبش سبز تداوم می یافت . این پروسه تحول را نمی توان از نقطه عزیمت آن جدا کرد. · جنبش سبز آخرین و جدید ترین جلوه نهضت کلان و تاریخی بیداری ایرانیان است و معادل و برابر نهاد آن نیست. جنبش دموکراسی خواهی ایران که ریشه در این نهضت یک صد و شش ساله دارد بسی قدیمی تر از جنبش سبز است و در واقع لایه درازمدت و بستر عمقی آن را تشکیل می دهد. آزادی خواهی ، برقراری دموکراسی و تغییر وضع موجود را نمی توان جنبش سبز نامید. این گزینه ها اهداف و مسیر کلی هستند و نیازمند یک روش و نقشه راه برای تحقق هستند. راه کار های جنبش سبز تا کنون بر اساس برنامه و سیاست هایش عاجز از دستیابی به این اهداف بوده است.
· جنبش سبز زمانمند بوده و عمر محدودی دارد. ناکامی این جنبش زمینه ساز شکل گیری جنبش جدیدی می شود که مصداق و جلوه دیگری از جنبش دموکراسی خواهی ایرانیان خواهد بود. همانگونه که پس ا زکودتای 28 مرداد نهضت ملی شدن صنعت نفت به خاموشی گرائید و به تاریخ پیوست. حرکت های بعدی اگرچه از آن نهضت تجلیل کردند ولی اسم آن را بر خود نگذاشتند. هر جنبش در بستر زمانی و مکانی خاصی رخ می دهد و مدت محدود و مشخصی برای تعیین تکلیف آن وجود دارد. اگر جنبش سبز در اندک مهلت باقی مانده بتواند شاهد موفقیت را در آغوش کشد ، آینده را در دست خواهد گرفت و گر نه جایش را به جنبش های محتمل آینده خواهد داد که حلقه دیگری از روند اجتماعی – تاریخی تحول خواهی در ایران را بازتاب می دهند.
· ترکیب جنبش سبز متنوع و فرا هویتی است. این جنبش مطالبه محور است و صبغه ایدئولژیک ندارد.نیروهای مذهبی و لائیک در آن حضور دارند. مذهب در این جنبش نقش محوری ندارد و گفتمان آن بر مبنای ایدئولوژی اسلام گرایی نیست. اگر چه برخی از نیروها بر اساس انگیزه های مذهبی در آن شرکت دارند و بر مبنای ادبیات مذهبی مطالبات و مواضع خود را بیان می کنند.
· بافت جنبش سبز در عین منتوع بودن حالت نا همگون دارد که قدرت تکثر آن را محدود می کند. نیروهای گوناگون فرصت نیافته اند تا همکاری خود را بر مبنای گفتگو و توافق جلو ببرند. همکاری آنها به شکل جمع شدن گروه های متفاوت و منفرد است. رابطه انداموار و سازمند بین آنها بوجود نیامده است. در واقع می توان از ادبیات چپ وام گرفت و آنها را با طبقه در خود و طبقه برای خود مقایسه کرد. جنبش سبز یک جنبش در خود است و هنوز به خود آگاهی و حرکت هدفمند ومتشکل بمثابه یک جنبش برای خود دست نیافته است . ما همه با هم هستیم در آن بیشتر جنبه شعاری داشته است تا باور و اعتقادی ریشه یافته و عملا مورد پذیرش قرار گرفته در بین پاره های مختلف جنبش سبز. این حس نیازمند ترجمه و انتقال از بعد احساسی به مفهوم متعارف سیاسی همبستگی و اتئلاف است .نجات جنبش سبز نیازمند خلق آگاهی و همکاری فعالانه و توافق شده اجزاء مختلف با محوریت رهبران سمبولیک و حفظ خصلت فراگیر است.
· جنبش سبز محصول ائتلاف دو تفکر اصلاح در درون حکومت و تغییر حکومت است. لذا استراتژی در آن می تواند موفق باشد که این وافعیت را بپذیرد و راه حلی متناسب با آن ارائه دهد. پیشنهاد خانم رهنورد مبنی بر دو مرحله ای کردن جنبش در قالب موفقیت در اجرای کامل و بی تنازل قانون اساسی موجود و سپس فراهم کردن یک همه پرسی پیرامون تداوم و یا تغییر قانون اساسی می تواند گزینه مناسبی باشد.
عبور جنبش دموکراسی خواهانه از نظام سیاسی و غلبه یافتن دیدگاه تغییر بنیادین در سپهر نیروهای تحول خواه نتیجه جنبش سبز نیست بلکه پسامد ناخواسته آن است. جنبش سبز ،دستاورد هایی را در جامعه ایرانی پدید آورده است که می توان دستمایه جنبش های آینده قرار گیرد اما ظرفیت این جنبش بگونه ای است که ظرفیت عبور از نظام را ندارد و در صورت چنین اتفاقی دچار ریزش نیرو می گردد و شاکله اش به هم می ریزد. ناکامی جنبش سبز فضا را برای اصلاحات ساختاری و انقلاب آرام مساعد می سازد. این هموار سازی ارادی و دلبخواهانه نیست بلکه ناکامی جنبش سبز و اصرار حاکمیت بر بستن تمامی روزنه های اصلاح چنین اتفاقی را پدید می آورد. بروز این اتفاق محصول رابطه دیالکتیکی است. در واقع رویکرد های محتمل ساختار شکنانه آینده، گسست از جنبش سبز خواهند بود نه تداوم آن. همانگونه که انقلاب اسلامی بهمن 57 پاسخی متفاوت به ناکامی های روش های رفورمسیتی احیاء مشروطیت در دهه های 20 و 30 بود وفضایی دیگر را بوجود آورد.