نسق گرفتن در فرهنگ عامیانه ما ایرانیان یک واژه آشناست که شنیدن آن، ناخود آگاه ذهن را به دوران زورگیری لات ها و اوباش در محلات قدیم، خاصه شهر تهران می کشاند که هنوز داستانها و حکایاتی شنیدنی از آنها دربین مردم کوچه و بازار رواج دارد. تو گویی افسانه می شنوی و در عصر حاضر که همه چیز بر مدار منطق و تخصص می گردد، نسل نسق گیر ها ور افتاده است. حال آنکه بعد از ظهور پدیده نظام ولایی، نسق گیری با به قدرت رسیدن گروهی لمپن و فرصت طلب دین فروش، از سطح لات ها و چاقو کشهای محلات به سطح صاحب منصبان نوکیسه حکومتی ارتقا یافته و بعنوان یک ویژگی از قدر قدرت بودن و ابزاری برای تحمیل آراو نظرات صاحب منصبان و برخی از علما و روحانیون حکومتی احیا شده است.
تا نگوئید مخالفت با نظام و اداره کنندگان امروز این کهنه دیار، باعث چنین نسبتی به نظام ولایی شده است، نگاه کنید به جنگ و جدل بین اصحاب قدرت؛ ازرهبری نظام تا به پایین؛ اوکه طی ۲۵ سال ولایت تحمیلی خود، یک لحظه از “نسق گیری” از ملت و مخالفان خود غافل نبوده، در سالگرد مرگ بنیانگذار جمهوری اسلامی هم با تکرار نسبت “فتنه” و”فتنه گری” از مخالفان خود، نسقی تازه گرفته است.
”نسق گیری” آداب و شرایطی هم دارد که از قدیم در بین اوباش وجود داشته. آنها به نوچه های خود گوشزد می کردند که باید ابزار نسق گیری را داشت اگر نه، چه بسا کار سازنمی افتد و افاقه نمی کند؛ از کفش های به اصلاح “ پاشنه خوابیده ” تا دستمال یزدی به گردن انداختن و زنجیر به دور انگشت چرخاندن تا لحن کلام و براق نگاه کردن وتاب دادن سبیل از بنا گوش در رفته… همه ازجمله ابزار مهم یک نسق گیری محسوب می شد؛ چون بیش ازهرچیزاین ظاهر و هیبت افراد شرور بود که جماعت و یا طرف مقابل را مرعوب می ساخت. اگر سابقه ای هم از نسق گیری فرد شرور وجود میداشت آن وقت بود که “نسق” کار ساز می شد و به قول امروزی ها همه “کپ” می کردند. درست مثل امروز ما، که از ابزار نسق گیری زعمای قوم نظام ولایی، چنان “کپ” کردیم که وقتی رهبری نظام در آخرین نسق گیری خود خطاب به ملت و مخالفان نظام گفت “در مقابل قدرت مشروع نباید کسی سینه سپر کرده و قهر کند، که اگر چنین کاری کرد اسم او فتنه است”، نا خود آگاه به یاد جنایات وقساوتها و بی رحمی های ولایتمداران حاکم بر جان و مال خود درطی ۳۵ سال گذشته افتادیم؛ ازکشتارسال ۶۷، قتل های زنجیره ای ووقایع ۱۸ تیر گرفته تا ماجرای زندان کهریزک وشکنجه و اعدام صد ها جوانان بیگناه و…. که همه در طی ۲۵ سال گذشته ابزارکار نسق گیری ولی فقیه نظام ولایی بوده تا امروز همه ملت ”کپ” کنند و جز سکوت چاره ای نبینند؛ خاصه که این جنایات از دید رهبر”مشروعیت” نظام هم خوانده می شود.
حال با چنین نظام و رهبری نسق گیرو با توجه به تغییراتی که از پس مرگ رئیس مجلس خبرگان ـ تنها نهاد نظارت بر رهبری ـ پیش رو است، این پرسش مطرح است که آیا روند کنونی ادامه خواهد داشت؟ آیا رئیس آینده مجلس خبرگان از دلواپسان آینده نظام تعیین می شود یا از مریدان رهبر نسق گیر؟ پرسشی که خواب بسیاری از اصحاب قدرت را آشفته ساخته و شخص آقای خامنه ای از آن نیز بی نصیب نیست. چرا که او به خوبی میداند در میان همه آنهائی که ادعای فرمانبری ازولی فقیه ای چون اورا دارند، هستند کسانیکه موجویت نظام را قائم به فرد نمی دانند و در شرایطی چون امروز که موجودیت نظام در اثرتصمیمات ناشی از توهمات رهبری رو به انقراض است، تن به اجابت فرمان ولی نعمت خود نمی دهند. چرا که همه هست و نیست این عاقبت اندیشان در گروه ماندگاری حکومت خود ساخته ای است که قدرت را برای آنها به ارمغان آورده است. از این رو جنگ و جدل های درون قدرت که از دور دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد به گونه ای آشکارآغاز گردید، نشانه های مهار توهمات رهبری توسط دلواپسان عاقبت اندیش نظام است و امروز با هجمه ای که به شیخ حسن روحانی، رئیس جمهور مطیع رهبری، از هر سو شنیده می شود، این نشانه ها پر رنگتر می گردد.
بی شک از مهمترین صاحب منصبان عاقبت اندیش و دل نگران آینده نظام هاشمی رفسنجانی است؛ مردی که برای بقای حکومتی که خود بانی و باعث آن بوده تا مرز حصر و انزوا و تحقیر از سوی رهبر خود نشانده بر قدرت، رفته و دم فروبسته و سکوت کرده مگر آن زمان که پایه های نظام به لرز در آید و خبر از فرو پاشی دهد آن گاه لب می گشاید و افشا می کند آنچنانکه در آخرین هشدار خود پرده از راز، چگونه بر تاج و تخت نشاندن طلبه شاعر مسلکی که بر عهد و پیمان ها باقی نمانده و سرمست از باده قدرت، میل خدایی دارد، بر داشت و با این تلنگر به رفیق نیمه راه خود، بی آنکه محسوس باشد، دوباره به عرصه تصمیم سازان نظام برگشت تا با از پس پرده برآمدن شیخ مطیع و گوش به فرمانی درراس قوه اجرایی کشور، ابزار تغییرو تحولات کشور را در اختیار گیرد. اکنون نیز با خالی شدن کرسی ریاست مجلس خبرگان، فرصت مغتنمی است تا این دانای نظام با در اختیار گرفتن دوباره کرسی ریاست، نه با مجلس بی خاصیت خبرگان، که با مجمع نظارت بر رهبری، بار دیگربر دوام و بقای نظام خود ساخته خویش بیفزاید.