امید معماریان
سعید شیرکوند، استاد دانشگاه و معاون وزیر اقتصاد در دولت سیدمحمد خاتمی در گفت وگو با روز به بررسی مشکلات اقتصادی و سیاست های دولت نهم پرداخته است. شیرکوند می گوید: از نظر محموداحمدی نژاد اقتصاد علم نیست. بنابراین وقتی روی کار آمد اساسا آموزه های علمی اقتصاد را در دولت کنار گذاشت و به اجتهادهای فردی خود رجوع کرد.
تورم و گرانی، کاهش نرخ بهره بانکی، تاثیربهای نفت دراقتصاد کشور، مدیریت اقتصادی دولت، نامه اقتصاددانان به رییس جمهوری وهمچنین تاثیر تحریم ها برروی اقتصاد کشور ازجمله مواردی است که در مصاحبه با شیرکوند به آنها پرداخته شده است.
علی رغم افزایش ی بی سابقه درآمدهای نفتی طی دوسال گذشته، تورم نیزهمزمان، افزایش لجام گسیخته ای داشته است. انتظار می رفت با افزایش درآمدهای دولت، حداقل مردم اوضاع اقتصادی بهتری را تجربه کنند درحالی که هم اکنون وضعیت به گونه ای است که اقشارکم درآمد وحتی درآمد متوسط بالا هم به سختی از عهده یک زندگی ساده که دوسال قبل می توانستند اداره کنند برمی آیند. چه شد که این پول نفت شد بلای جان ملت؟
در اقتصاد هم مثل هم علوم دیگر، ممکن است ما به یک متغیر یا نهاده ای احتیاج داشته باشیم وکمبود آن را حس کنیم ولی مفهوم آن این نیست که اگر بخواهیم از آن نهاده به صورت چشمگیری استفاده کنیم حتما نتیجه آن هم به صورتی چشمگیر مثبت وبیشتر خواهد شد. مثلا تصور کنیدبه مزرعه ای که با کم آبی مواجه شده، برای رو به رشد کردن وپرنشاط کردنش باید مقدار بیشتری آب به آن تزریق کنید. ولی به این معنا نیست که اگر یک سیل به مجموعه ببندید محصول آن چند برابرخواهد شد. یا فرض کنید بیماری که نیاز به یک آمپول تقویتی دارد شما بیایید آن را ده برابر کنید وبه او تزریق کنید. مسلم بدانید که نتیجه اش ده برابر بهتر نخواهد شد. قیمت نفت ودرآمدهای نفتی هم طبیعتا وقتی افزایش پیدا می کند وقتی می تواند برای اقتصاد هرکشوری یک امتیاز مثبت تلقی شود و به تقویت زیرساخت های وکمک به نهاد تولید و شکوفایی اقتصادی کمک کند.، که با آن برخورد درستی شود؛ اما اگر مدیریت درستی بر درآمد های نفتی نشود واگر نتوانیم آنها را در بخش های مختلف تولیدی به صورت هدفمند به کاربگیریم طبیعتا اثرات تخریبی بسیار وحشتناکی دراقتصاد خواهد داشت. همان اتفاقی که الان درکشور ما رخ داده است. درست است که دراین کشور به طور متوسط با درآمد سالانه سی میلیارد دلار درطول برنامه سوم اقتصاد وضعیت روبه بهبودی را داشت و شاخص های اقتصادی نشان می داد روند مطلوبی در اقتصاد شروع شده، اما وقتی درآمد های نفتی بیش از دوبرابر افزایش پیدا کرد اقتصاد ما چنین ظرفیتی برای پذیرش این درآمدهای نفتی نداشت و لذا این درآمدها وقتی به اقتصاد کشور تزریق شد اثرات زیانباری برای اقتصاد تولید کرد که حتی بازمانی که ما با کاهش درآمدهای نفتی روبروشدیم هم قابل مقایسه نیست.
دقیقا درچه حوزه هایی وبر اثر چه نوع سیاست های این تخریب صورت گرفته است؟
ما دریک مقطعی درسال ۱۳۷۷ دقیقا یک سال بعد از روی کارآمدن دولت خاتمی با کاهش شدید قیمت های نفت مواجه شدیم به صورتی که قیمت نفت به ده دلار در هربشکه رسید و درآمدهای نفتی کشور هم به شدت محدود شد اما در آن زمان با تدبیر مسئولین دولتی، یک چنین فشاری که الان دارد به جامعه وارد می شود وارد نشد. اما درزمانی که ما درآمدهای نفتی مان بیش از دوو نیم برابر افزایش پیداکرده به دلیل اینکه زیرساخت ها و ظرفیت های لازم در اقتصاد کشور ایجاد نشده، دولت هیجان زده و خیلی شتابان تصمیم گرفت همه این درآمدهای نفتی را مصرف کند. با این تصور بسیار ساده انگارانه که اگر پول بیشتری به اقتصاد تزریق بشود حتما دربخش های تولیدی و بخش هایی مثل صنعت وکشاورزی وخدمات یک تحول شگرفی را مشاهده خواهد کرد. چون در داخل قدرت جذب این دلارها وجود نداشت وزیرساخت هایی وجود نداشت که این دلارها را دریافت وازخارج ازکشور مواد اولیه وتجهیزات وارد کشور کند، لذا دولت ناگزیر شد تمام این درآمدهای ارزی را تبدیل به ریال کند و دریک عملیات حسابداری، پول پرقدرتی را درمقابل آن دلاری که بانک مرکزی برای خودش بلوکه کرده بود به اقتصاد تزریق کند. یعنی عملا یک سیاست پولی ومالی انبساطی شدید، باعث شد ما با پدیده گزنده ای به نام تورم روبرو شویم. چون پولی که افزایش پیدا کرده بود درمقابل تولیدی صورت نگرفته بود و نتیجه اش جز افزایش قیمت چیزدیگری نبود.
به هرحال درعلم اقتصاد این روند غیر آزموده ای نیست. برکمتر کسی پوشیده است که تزریق چنین پولی دربخش های غیرمولد نتیجه مستقیمش ایجادتورم است. دولتی که می خواست پول نفت را سرسفره مردم بیاورد قطعا نمی خواست که به جای آن چندبرابر تورم را میهمان سفره های مردم کند. دولت آقای احمدی نژاد وشخص خود وی چه تصوری از بدیهی ترین مسلمات علم اقتصاد دارند که نتوانستند از افزایش درامدهای نفتی در جهت رونق اقتصادی و حداقل ثابت نگهداشتن میزان تورم استفاده کند؟
دولت نهم و خصوصا رییس دولت، آقای احمدی نژاد یک اشتباه استراتژیک مرتکب شد وآن این بود که فکر می کرد که در برخورد با مشکلات اقتصادی می تواند به جای ساده سازی مدل، درحل مساله اقتصادی ساده انگاری کند. این درعلم اقتصاد یک هنر است که سیاستگذار بتواند مدل را ساده سازی کند که فهمش هم برای تصمیم گیران وهم برای مردم آسان شود. اما ساده سازی با ساده انگاری یک تفاوت جدی و ماهوی دارد. دولت باورش این بود که اگر به اقتصاد پول تزریق کند، اقتصاد حتما به رونق کامل خواهد رسید و به همین دلیل هم بود که حتی نصیحت ناصحان را هم گوش نکرد.
منظورتان زمانی است که درتابستان سال ۱۳۸۵ بیش از ۵۰ نفر از اقتصاد دانان کشور درنامه ای به رییس جمهوری خطرات سیاست های اقتصادی ایشان را گوشزد کردند؟
بله. این یکی از پدیده های نادراقتصاد است که ۵۰ اقتصاد دان برسریک نامه با هم توافق کنند - حتی با گرایش های مختلف و ازدانشگاه های مختلف ودر استان های مختلف - و به یک فهم واحد برسند و به عنوان یک نصحیت به رییس جمهوری بگویند این سیاست هایی که اتخاذ می کنی نه تنها به حال اقتصاد کشور مفید نخواهد بود که اقتصاد ما را به شدت آسیب پذیر خواهد کرد. اما تصور رییس جمهوری این بود که همه این اقتصاد دانان یا بر اساس غرض یا براساس بی اطلاعی چنین حرفهایی را نوشتند.
به نظر شما رییس جمهوری به اقتصاد چگونه نگاه می کند که چنین واکنشی نشان داد؟
ازنظررییس دولت اقتصاد علم نیست واساسادولت آموزه های علمی اقتصاد را کنار گذاشت و به اجتهادهای فردی خودش رجوع کرد و برآن هم اصرار ورزید. نتیجه بی توجهی به تجربه های دیگران وآموزه های علمی همین وضع موجود است.
آیا از نظر اقتصادی امکان این وجود دارد که به نقطه صفربازگشت؟ یعنی به همان شرایط سال ۸۵ که آقای احمدی نژاد با شعارهای اقتصاد بهتر زمان انتخابات راهی ساختمان ریاست جمهوری شد؟ شما زمینه های چنین بازگشتی را می توانید مشاهده کنید یا اینکه همچنان این سراشیبی وبی توجهی به توصیه کارشناسان ادامه دارد؟
اینکه آیا می شود شرایط اقتصادی کشور را به حالت قبل برگرداند واین زیان های وارده به اقتصاد را جبران کنیم و یک خط مشی گذاری جدیدی در اقتصاد برای جبران زیان های گذشته واستفاده ازشرایط موجود برای بهتر کردن اقتصاد امکانش وجود دارد یا نه باید بگویم وجود دارد، اما نه توسط این دولت.
چرا به این دولت امیدوار نیستید؟
زمانی می شود به این دولت امیدوار بود که قبول کند مسیری که طی کرده اشتباه بوده است. اگر دولت ورییس محترم دولت قبول کند که مسیری که تاکنون آمده است مسیر صحیحی نبوده واقتصاد کشوررا نه تنها به سمت بهبود نبرده بلکه به سمت سراشیبی سوق داده و باید یک تجدید نظر اساسی در سیاست گذاری ها و برنامه ریزی هایش بکند، اگر چنین تحول معنایی را ما در ذهن دولت مشاهده کنیم می توانیم به دولت امیدوارم باشیم. اما من هیچ قرینه ای برای اینکه دولت بپذیرد مسیری که آمده اشتباه بوده وآن ذهنیتی که نسبت به مسایل اقتصادی داشته غلط و نامناسب بوده را هنوز مشاهده نکرده ام. من فکر می کنم دولت هنوز دارد برهمان طبل پیشین خود می کوبد و گوشش را به مجموعه انتقادات واعتراضاتی که می شود به نحوی فرو بسته و یک حربه بیشتر دردستش بیشتر نیست و آن این است که یا مسایلی راکه درکشور درحوزه اقتصاد مطرح می شود سیاه نمایی حاصل از کوشش مخالفین دولت بخواند و اینکه بگوید واقعیت آنقدر سیاه نیست که بیان می شود ویا اگر درحوزه هایی قبول کند که عدم موفقیت ها وشکست هایی وجود داشته تازه آن را هم محصول کوشش مخالفین دولت معرفی نمی کند. لذا تمام استدلال دولت بر این است که بگوید این وضعیت اولا بدنیست و اگر می گویند بد است بیهوده می گویند. اگر هم بد است دشمنان ما ایجاد کرده اند. دولت با این همه ادعایی که خیلی قدرتمند است ومی خواهد جهان را درحوزه های مختلف اداره کند دراداره کردن امورداخلی خودش آنقدر دست بسته است که مخالفانش را در انجام اقدامات وفعالیت های خود مهارکرده وقدرت را از آنها ستانده است.
به نظر شما دراین ماجرا سیاست کاهش نرخ بهره بانکی چه تاثیری داشته است؟ به هرحال این موضوعی بوده است که به کرات در مطبوعات توسط کارشناسان هر دوجناح سیاسی تاکید شده که اگر رابطه منطقی با میزان تورم نداشته باشد اثرات غیر قابل جبرانی روی اقتصاد کشور خواهد گذاشت.
دولت برای توجیه ناکامی های مختلفی که دراقتصاد داشته سعی می کند به چند پارامتر مختلف که استعداد این را دارد که به صورت شعاری و یا تعبیر رایج پوپولیستی برآن تاکید کند، پافشاری نماید. نرخ سود بانکی مقوله ای است کاملا کارشناسی درحوزه تصمیم گیری بانک مرکزی و شورای پول واعتبار که با فرآیند تعریف شده ای ـ اگر بانکداری مان را اسلامی بدانیم ـ که نرخ سود بایستی درچرخه فعالیت های اقتصادی تعیین شود. یک عقدی است که بین تسهیلات گیرنده وسپرده گذارمنعقد می شود وبانک هم یک واسطه ای بیشتر نیست و لذا دستوری نباید از طرف دولت صادر شود. اگر هم بانکداری را ربوی بدانیم که در دنیای غرب مرسوم است، آن هم جایی برای دولت باقی نمی ماند که دولت بخواهد دستور بدهد. لذا مکانیسم تعیین مقدارسود، مکانیسم تعریف شده ای است هم دربانکداری اسلامی وهم درنوع ربوی آن. ازطرف دیگر براساس تحقیقاتی که درکشورما صورت گرفته است مشکل تولید کنندگان درعرصه های مختلف تولیدی مثل صنعت و یا کشاورزی بر عوامل دیگری تاکید دارد. نرخ سود بانکی شاید مقوله سوم، چهارم ویا پنجم تولید کنندگان به تناسب نوع فعالیتشان باشد. اولین مشکل سرمایه گذاری عدم اعتماد ویا فضای مناسب کسب وکار است که الان ایجاد شده و ضریب ریسک کشور بالا رفته است. همین گزارش جدیدی که در هفته گذشته بانک جهانی منتشر کرد راجع به فضای کسب کار که در سال ۲۰۰۸ ما ۱۶ رتبه درجهان تنزل کرده ایم، اینها ضد تولید است. اما الان دولت شاید علاقه مند است برسر این نرخ سود یک شویی را نمایش بدهد وبه آن بپردازد. اما فکر می کنم مساله ما این نیست.
اینکه علی رغم اینکه تعیین نرخ بهره یک مقوله کارشناسی است آقای احمدی نژاد دستور می دهد که نرخ بهره بانکی چه باشد و یا چه نباشد آیا در دنیا مسبوق به سابقه است؟ و چنین امر و نهی هایی به حوزه های کارشناسی که منطق آن توسط جریانات مستقلی تعیین می شود چه تبعاتی برای کشور دارد؟
بستگی دارد شما منظورتان از دنیا کجا باشد و براساس چه مکتب اقتصادی صحبت کنید. بله، در اقتصاد مارکسیستی تعیین تکلیف همه حوزه های اقتصادی توسط کمیته های حزب کمونیست صورت می گیرد. کمیته حزب کمونیست اعلام می کند که قیمت کالا چقدرباشد، کالا چطور تولید و توزیع شود وبا چه مکانیسمی پول را دریافت کنند واصلا بانک یعنی چه. اینها دردنیای کمونیستی یک مصادیقی دارد. اما در اقتصاد به معنی نهادی که عرضه کنندگان و تقاضا کنندگان درحال فعالیت هستند درچنین اقتصادی چنین چیزی را مشاهده نمی کنیم. مگر به صورت کوتاه مدت یا مقطعی دولت احساس کند که باید درخصوص موضوعی خاص دخالت کند. والا این شکل دخالتی که دولت بر اساس یک ذهنیت و بیشتر برای فضاسازی های مورد نیازی که برای خودش احساس می کند به آن بپردازد من خیلی سابقه ندارم برای آن.
برخی از دولتمردان گفته اند که تحریم های آمریکا وکشورهای غربی تاثیری روی اقتصاد ایران نمی گذارد. ولی برخی دیگر برخلاف این نظر معتقدند که قسمتی از مشکلات اقتصادی ناشی از ظاهر شدن تدریجی آثار تحریم های سازمان ملل است. شما این عامل را تا چه اندازه در وضعیت کنونی اقتصاد کشور موثر می دانید؟
قعطا کسی نمی تواند بگوید این فشارها واین رابطه ای که بین کشورهای غربی وایران وجود دارد بی تاثیر است. کسی که چنین سخنی می گوید یا چمشش را روی واقعیت بسته است و نمی بیند آن واقعیت را و یا اینکه منظورش این است که وقتی هزینه-فایده را درنظر بگیریم، هزینه های زیادی نیست. یعنی از دوراه خارج نیست. کسانی که از دولت چنین سخنی را می گویند منظورشان این است که در اهدافی که آنها دنبال می کنند، دربرابر آن چیزی که دستگیر نظام جمهوری اسلامی می شود اینها رقم های تعیین کننده ای نیستند والا روابط دو کشور که به هم بخورد قطعا در روابط با سایر کشورها تاثیرگذاراست. اگر این تحلیل را ازدولت بپذیریم باید به این موضوع فکر کنیم که چگونه باید این تحلیل هزینه ـ فایده را انجام بدهیم که هزینه هایمان را کاهش بدهیم. من فکر می کنم دولت به این نکته هم توجه لازم را ندارد وهزینه های زیادی را به اقتصاد تحمیل می کند. به صورت کلی هر هزینه ای که در اثر یک تصمیم نادرست ومحاسبه نکردن یک سری از متغیرهایی که باید در نظرگرفته شود اگر دراقتصاد ایجاد شود پرداخت کننده این هزینه ملت ایران است. تصمیمی که دولت می گیرد که نرخ بیمه یا جابجایی کالا افزایش پیدا کند همه اینها در نهایت بارش به دوش مردم است. لذا دولت باید بداند هرتصمیمی که می گیرد هزینه اش را مردم باید بپردازند وبایستی درتصمیمات خودش سمت وسویی را اتخاذ کند که هزینه های ملت به حداقل برسد.