در خطیرترین لحظاتِ زندگی، آن وقت که عقل به موازنه ی دلایل می رسد، انتخاب، بی معنی است و آنچه می ماند، پریدن است. برای سید محمد خاتمی، که عمرش دراز باد، این روزها چنین لحظاتی رسیده است.
بسیاری با چشم نگران، دلایل برشمرده اند که اگر بیاید، بوی بهبود ازاوضاع جهان می توان شنید و آنقدر هست که اوضاع از این بد که هست، بدتر نمی شود اما گویا سید با آن تجربه ی گرانقدرِ هشت ساله و به عنوان کسی که از همه بهتر خُلق و خویِ استبداد را می داند، دیده بانِ نگاهش، دورتر را دیده و به این فکر است که اگر بیاید، هزینه ی بی ثمری بر بدنه ی نحیفِ اصلاحات، تحمیل خواهد کرد و سرمایه ی شکننده ی اجتماعی، بیش از این تحلیل می رود.
خاتمی می اندیشد که حکومت اسلامی که وصف جمهوری و بسا اسلامی بر آن وصله ای نچسب است، به چنان بیماری مهلکی دچار شده که در صورت حضورش با همه ی قوا بر او خواهد تاخت. صادقانه گفته که غمش، بلایی نیست که بر سر می رود و احیانا حصر و حبس، بلکه نگران است که بار دیگر امیدی برخیزد و شوری برخاک افتد و ایرانیان دیگر حتی روزنه ای از امید هم نیابند و این چندین نفر که هنوز آزادند و یا بسیاری که امروز زنده اند و در میان ما، قربانی شوند.
رییس جمهور خاتمی، می داند و می گوید که توانِ ریاست جمهوری در کالبد حکومت اسلامی، محدود است و با فاجعه ای که شکل گرفته، عاجزانه است. حال اگر این رییس جمهور، خاتمی باشد، کارش بی اتکا بر بدنه ی اجتماعی پیش نخواهد رفت و چنین عاقبتی، یعنی جنگی خیابانی بر سر هر لایحه.
سید بزرگوار از خود نیز با خبر است که مرد چنین جنگی که امکان دارد ایران را سوریه ای کند، نیست، گو اینکه مردم ایران نیز نشان دادند که به تجربه یا روحیه ای که دارند، چنین هزینه ای نخواهند پرداخت و در آخرِ کار آنان که از دست می روند، جلو داران و پیشروان هستند که حضورشان غنیمتِ هر روز است.
این خیال، خاتمی را سخت می آزرد و از قضا آن همه دلایل که بر وجوب آمدنش شمرده اند، ذهنش می آشوبد و در این موازنه ی دلایل، دولتمرد صادق اگر تصمیمی بگیرد چه آمدن و چه نه، پریدن است و پریدن. خاتمی به زودی تصمیمش را به ما خواهد گفت و اما بعدتعداد روز افزون خواهندگان ریاست جمهوری مملکت ویرانِ ایران، از قضا نشانگر امتناع حکمرانی عاقلانه در ایران است. استبداد، سیاست ورزی در کشور را به روزی انداخته که در فقدانِ رجال سیاسی کار آمد و با تجربه، هر بیکاره و کاسب و دیوانه ای، سودای ریاست جمهوری دارد.
اگر میزان احمدی نژاد باشد، می توان برای ریاست جمهوری ایران “لاتاری” برگزار کرد و مطمئن بود وضع از این بدتر نمی شود. ازسویی دیگر آن چند نفر هشیاری که هنوز هیچ نگفته و پای به میدان نگذاشته اند، عمق فاجعه را می دانند که با این مجلس و شورای نگهبان و آن رهبر و سپاه و اطلاعات و سیاست خارجی بیت معظم، موسی با عصا بیاید، افلیج و علیل می رود.
در این حال و روز شاید بهتر آن باشد که از انتخابات ریاست جمهوری ارتفاع گرفت. چه بهتر که اصلاح طلبان، کسی را بدرقه کرده و به میدان بفرستند که شهرتی به اصلاح طلبی ندارد و احیانا بتوان با بودنش، زمین سیاست را آیش کرد و فرصتی به اقتصاد و فرهنگ داد، بلکه جانی بگیرد.
شاید هاشمی رفسنجانی –ـ که هنوز نیامدنش را قطعی نکرده ـ– با آمدنش قدری از خطاهایی که در برآوردن و پروراندنِ سید علی خامنه ای کرده را جبران کند. انتظار از هاشمی رفسنجانی، انتظار از اصلاحات نیست، مردم از هاشمی توقع کیاست دارند و زد و بند با قدرت و نهایتا بهبود نسبی امور. برای سید محمد خاتمی و اصلاحات، شاید بهتر اینکه تمامی تلاش و همت را مصروف آزادی زندانیان سازند و هاشمی را به آمدن ترغیب کنند.