سینمای جهان/ فیلم روز – محمود واعظی: نمایشنامه “قلب معمولی” را لَری کرامِر نوشته است. داستان آن، گذشتهای نه چندان دور از زندگی خود اوست. وقتی بحران ایدز ناگهان در امریکا دهان باز کرد و اول از همه هم سراغ جامعه همجنسگرایان رفت و صدها همجنسگرای امریکایی، جان خود را از دست دادند. یکی از آنها هم عشق زندگی کرامِر بود، در کنار برخی از بهترین دوستهای زندگیاش.
نمایشنامه بین سالهای ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۴ میگذرد، وقتی جامعه دگرباشان جنسی امریکا سعی داشت نگاهها را جلب خود کند ولی همه فاصله گرفته بودند و از دولت تا دیگر چهرههای تأثیرگذار، سعی میکردند چندان خودی نشان ندهند. درحقیقت ماجرا آنچنان اوج گرفت که برخی معتقد بودند این یک تلاش دولتی است تا همجنسگرایان را در قالب یک نسلکشی، تا آخرین نفر بکشند.
هرچند در ۱۹۸۵ میلادی، دولت امریکا برنامههایی برای تحقیق در مورد ایدز را گسترده شروع کرد، یعنی از زمانی که بیماری به بخشهای مختلف جامعه امریکا نشت کرده بود و دیگر منحصر به همجنسگرایان مرد امریکایی نبود. نمایشنامه کرامر در ۱۹۸۵ به روی پرده آفبرادوِی رفت. بعدها در لسآنجس و لندن و مجدد در آفبرادوِی عرضه شد. درنهایت در سال ۲۰۱۱ توانست به روی پرده برادوِی برود.
در همان سال، ریان مورفی امتیاز نسخه سینمایی نمایشنامه را خرید، در همان سال ۲۰۱۱ هم گفت امیدوار است مارک رافالو و جولیا رابرتر در نسخه سینمایی بازی کنند. درنهایت تلاشهای سی ساله کرامر به نتیجه رسید: در سال ۲۰۱۴، نسخه تلویزیونی این نمایشنامه را در قالب یک فیلم بلند، شبکه معتبر تلویزیونی اچبیاو عرضه کرد. فیلم موفقیت محض بود. آنچنان تأثیرگذار که باراک اوباما گوشی تلفن برداشت تا به کارگردان اثر تبریک بگوید.
کرامر هم البته در این فاصله، بالاخره شهرتی گسترده یافته بود: این هفته او یکی از ۱۶ نامزد “قلب معمولی” در جوایز اِمی است در بخش نویسنده برجسته سریالهای کوتاه، فیلم سینمایی یا یک اثر ویژه دراماتیک. او در ۲۰۱۳ برنده جایزه پِن / لائورا پِلز برای استاد برجسته نمایشنامهنویسی شد، همچنین در سوابق خود، جایزه آکادمی هنر و ادبیات امریکا را نیز در دست دارد.
چهره به چهره
صبر طولانی کرامر برای عرضه نمایشنامهاش، در نسخه تلویزیونی آن هم اثر داد: بتدریج، چهرههای مطرح هالیوود در کنار هم قرار گرفتند و در میان این چهرهها، بیشتر از همه مشهورترین هنرپیشههای آشکارا همجنسگرا خودی نشان دادند. جیم پرسون (که با سریال تلویزیونی “بیگ بنگ تئوری” این روزها بالاترین رقم هنرپیشههای تلویزیونی برای هر قسمت این سریال را دریافت میکند)، جاناتان گراف (از دوبله در انیمیشن “یخ بسته” پرفروشترین انیمیشن تاریخ والت دیزنی گرفته تا این روزها که در سریال “لوکینگ” نقش اصلی را بازی میکند و بیشتر هم نقشهای همجنسگرایان را قبول میکند) و مَت بومِر (هم در تئاتر و هم در سینما چهرهای است آشنا).
درنهایت، جولیا رابرتز هم جلو آمد و نقش دکتر معلول نشسته بر ویلچر را بازی کرد، تنها دکتری که در نیویورک دهه ۱۹۸۰ از همان ابتدا متمرکز بیماران مبتلا به ایدز شده بود و از همان زمان، یک کلینیک مخصوص این بیماران را اداره میکرد و بیپناه تلاش میکرد تا هم نگاه دولت را مجذوب این بیماری کند هم به همجنسگرایان در مورد این بیماری هشدار بدهد. نقش اصلی، نویسنده میانسال (خود کرامِر) را هم مارک رافالو بر عهده گرفت.
بیشتر این چهرهها به لطف شهرت کارگردان دور هم جمع شدند، با این تضمین که اثر بهخوبی دیده خواهد شد. ریان مورفی را امریکاییها بهخوبی میشناسند، مشهورتر از همه با سریالهای “گیلی” و “داستان ترسناک امریکایی”. او استاد استفاده از کلیشههاست. همچنین میتواند تصویرهایی ساده را آنچنان به همدیگر گره بزند که از دل آنها تاثیرگذارترین تصویرها خلق شود و به دل بنشیند.
همین کار را هم او با “قلب معمولی” کرده است. توانسته است بر اساس کلیشههای ذهنی ببیننده غیر دگرباشجلو برود و درنهایت تصویری بسازد که به دل همین ببیننده بنشیند. این هنری است که هر کارگردانی ندارد و این هنر را او توانسته است با زیبایی تمام در این اثر تلویزیونی عرضه کند: نامزدی “ قلب معمولی” در ۱۶ شاخه جایزه اِمی ۲۰۱۴ (مهمترین جایزه تلویزیونی امریکای شمالی) نشان از این دارد که اثر بهخوبی به دل مخاطب خود نشسته است.
در دهه ۱۹۸۰
ایامدیبی خیلی خلاصه در معرفی اثر نوشته است: یک فعال همجنسگرایان در اوایل دهه ۱۹۸۰ سعی میکند تا آگاهی نسبت به اچآیوی / ایدز را بالاتر ببرد. نزدیک به ۱۰ هزار نفر در این شبکه اجتماعی فیلم و سریال به فیلم از ۱۰، نمره ۸.۲ را دادهاند. راتنتومیتو از مخاطبان خود، نمره ۷.۸ از ۱۰ را برای “قلب معمولی” گرفته است. هرچند نزدیک به ۲۵۰۰ نفر در سایت نوشتهاند میخواهند این فیلم را تماشا کنند: رشد ۹۳ مخاطب که رشدی بسیار بالا در این شبکه اجتماعی فیلم و سریال محسوب میشود.
فیلم در تابستان ۱۹۸۱ شروع میشود، نویسنده آشکارا همجنسگرا نِد ویکز، به جزیرهای در لانگ آیلند رفته است تا تولد دوست قدیمیاش را در خانهای ساحلی جشن بگیرند. دوستهای دیگر او هم جمع شدهاند، یک مهمانی همجنسگرایانه در یک فضای شاد و خوشحال. همهچیز هم عالی است تا وقتی حال یکی از دوستهایش در ساحل خراب میشوند و او را به بیمارستان میبرند.
این تصویری است از گذشته: زمانی که جامعه همجنسگرایان بعد از سالها تهدید و ارعاب، میتوانست آشکارا خودی نشان بدهد و در شادی زندگی خاص خود غرقه باشد، وقتی ایدز دست به این جامعه کشید و بخش قابل توجهای از این جامعه را گریبانگیر خود ساخت، چه کسانی که بیمار شدند و درگذشتند، چه کسانی که زنده ماندند و با اندوه درگذشت نزدیک دوستانشان دست به گریبان باقی ماندند.
این دهه، یکی از مهمترین دهههای داستانی معاصر امریکای شمالی است. رمانها، داستانهای کوتاه، نمایشنامهها، فیلم و سریالهای مختلفی با مضمون هجوم ایدز به امریکای شمالی ساخته شده است. مشهورتر از همه هم رمان “ساعتها” نوشته مایکل کانینگهام است (برنده جایزه پولیتزر) و نسخه سینمایی آن.
نِد درگیر ماجرا میشود، با دکتر اما بروکنِر آشنا میشود و دکتر از او میخواهد تلاش کند آگاهی در جامعه همجنسگرایان در این مورد بیشتر شود (اول از همه هم یک جلسه در خانه نِد میگذراند). در تلاشهایش، او سراغ یک خبرنگار میرود، خبرنگاری که خیلی سریع، تبدیل به عشق زندگی او میشود، عشقی که آلوده به بیماری ایدز است.
“یک قلب معمولی” تکان دهنده است، هرچند لبریز است از حس امیدواری، از درخواست امیدواری. چهرههای مختلف در کنار همدیگر قرار گرفتهاند، در قالب آدمهای واقعی گذشته، سعی میکنند همچنان از گذشته دست دراز کنند، آگاهی دهنده باشند در موضوع یکی از مهمترین بیماریهای جهان امروز.
بیماریای که همچنان قربانی میگیرد. همانطور که بعد از تمام شدن فیلم، این جمله حک میشود: هر روز 3 هزار نفر دیگر به اچآیوی مبتلا میشوند. فیلم تلنگری هم تلنگری برای تماشاگر خود است، از آنچه در تاریخ معاصر امریکا گذشته است، هم اثری است زیبا از لحاط تصویر و بازیگری و روایت داستانی. به دل هم مینشیند. تماشایش را از دست ندهید.