عاشقانه، برای رحیم مشائی

علیاکبر جوانفکر
علیاکبر جوانفکر

|تاریخ 32 ساله انقلاب اسلامی معرف رویدادهای پندآموز بسیاری است. گردآوری و ثبت و ضبط این حوادث، خدمتی موثر و تعیین‌کننده به ایران اسلامی برای درس گرفتن نسل‌های امروز و فردای کشور و عبور موفق از تهدیدها و خطرات بالقوه‌ای است که هرازگاهی بالفعل می‌شوند و با وجود آنکه هزینه‌های ناخواسته‌ای را تحمیل می‌کنند اما به نوبه خود سبب می‌شوند برگ‌های زرین بیشتری به کتاب قطور و پربار تاریخ این سرزمین و تجارب ارزشمند ملت عزیز و سربلند ایران اضافه شود. با جرات می‌توان ادعا کرد زمین‌گیر شدن شماری از مدیران ارشد و عناصر سیاسی کشور و ثبت مهر مردودی در کارنامه عملکردی آنان در سال 1388، از مهم‌ترین حوادث عبرت‌انگیز سال‌های پس از انقلاب بوده است. آنها کسانی هستند که در طول سالیان مدید از حمایت بزرگوارانه رهبر فرزانه انقلاب برخوردار بودند، به مقام و منصب رسیدند، از رفاه و امکانات مادی برخوردار شدند و اگرچه در زمره سران فتنه قرار نگرفتند اما در بزنگاهی که ولی امر ندای “این عمار” سر داد به مخفیگاه‌ها خزیدند، زبان‌های‌شان را به کام گرفتند و سکوت کردن و منتظر نتیجه رویدادها ماندن را بر ورود به عرصه‌ای که لازمه آن به مخاطره انداختن اندوخته‌های گذشته بود، ترجیح دادند. کسانی که با ادعای ولایتمداری و تعهد به دفاع از نظام اسلامی و آرمان‌های انقلاب، مورد اقبال مردم قرار گرفتند، سال‌ها در مدیریت کشور جاخوش کردند، در انبان خویش منزلت و اعتبار دنیایی اندوختند، ایران عزیز را برای تحصیل فرزندان‌شان ناچیز شمردند و… 
دسته دیگر، کسانی هستند که از جنس کاروان عقب‌ماندگان و در گل فرورفتگان نیستند. آنها جلوداری می‌کنند، در هر صحنه‌ای، سینه چاک می‌دهند، خود را مصداق حق و باطل، میزان‌سنج ولایت‌پذیری و مدافعان راستین انقلاب می‌خوانند. آنها به خویش می‌نازند و به دیگران می‌تازند. این منطق منسوخ که “هر که با ما نیست، بر ماست” مقدمه کار آنهاست. معیار “با ما بودن” در تکرار همان چیزی است که آنها می‌گویند و اگر متفاوت از آنها، گفتی و اندیشیدی، “بر ما” می‌شوی و اینجاست که تو را نشان می‌کنند و همه فریادها را بر سر تو فرود می‌آورند. فرقی نمی‌کند که تو کی هستی، هر که می‌خواهی باش. حتی اگر در «این عمار» مولا، عین عمار باشی باز هم فرقی نمی‌کند. عین عمار که نه، حتی خود عمار باشی! باز هم نه حتی خود مولا باشی! چه فرقی می‌کند که کیستی، مهم آن است که به گونه‌ای دیگر و متفاوت از ما سخن می‌رانی، راه را آن گونه که ما می‌گوییم نمی‌روی، با اندیشه و بینش و تحلیل ما همساز نیستی، روی دست ما بلند می‌شوی، نوآوری می‌کنی، حرف‌های تازه می‌زنی، آدرس ایران را برای دورماندگان از وطن می‌فرستی، شورآفرینی می‌کنی، به عمق تاریخ، علم و فرهنگ، نقب می‌زنی تا راه‌های ناپیموده را به دیگران نشان دهی، از هنر و زیبایی روایت می‌کنی، نه فقط به حفظ و تلاوت آیات الهی، بلکه به تفسیر آنها می‌پردازی، وارد عرصه‌هایی می‌شوی که منحصر به عده‌ای خاص است، معلوم است که به آنها برمی‌خورد و تو را برنمی‌تابند، تکفیرت می‌کنند، مهر انحراف بر پیشانی‌ات می‌زنند، توهین و هتاکی را بر تو واجب می‌شمارند و تو حاضر نمی‌شوی از حق آزادی‌ات برای سخن گفتن دست بکشی. به تو می‌گویند ساکت باش و زبانت را به کام بگیر و تو این کار را نه بی‌عدالتی در حق خود بلکه ظلم به انسانیت می‌شماری و حاضری بهایش را هم بپردازی! تو را فتنه‌گر و نفوذی دشمن می‌نامند و بر همین اساس به خود حق می‌دهند همه دشنام‌ها را نثارت کنند. با این همه، یکی هست که تو را خوب می‌شناسد، نه فقط می‌شناسد بلکه به تو ایمان و علاقه دارد. او تو را مانند یک چشمه زلال و یک آیینه شفاف می‌داند و معتقد است تو همانی هستی که نشان می‌دهی، یک ذره غش در وجودت دیده نمی‌شود، زلال‌زلال. او در عین حال برای برخی‌ها که تو را نمی‌شناسند و بی‌محابا به رویت چنگ می‌کشند، عمیقاً متاسف است. من هم تو را می‌شناسم. تو را از آن هنگام که فضای زندگی را در مرکز‌ ام‌القرای اسلامی، به محیطی با نشاط و برخوردار از نشانه‌های دینی تبدیل کردی، می‌شناسم. آنگاه که ولی زمان تو را خطاب قرار داد، خود را سربازی کوچک خواندی و بر تبعیت کامل از ولی امر تصریح کردی و آنگاه که ایشان حضورت را در یکی از مسوولیت‌ها به مصلحت ندید، باز هم خود را سرباز نظام ولایی خواندی و در تبعیت از نظر مولا درنگ نکردی. آری تو در عین بی‌ادعایی و در هنگامه امتحان، پایبندترین فرد به راه روشن ولایت نشان دادی. بسیاری از داعیه‌داران ولایتمداری اصلاً وارد حوزه امتحانات نشدند. برخی از آنها از کاروان‌سالار انقلاب، آنقدر فاصله گرفتند که دیگر به چشم نمی‌آیند و برخی دیگر او را پشت سر گذاشتند و خود را نه فقط بی‌نیاز از ولی بلکه خویش را متولی و سرآمد دیگران می‌دانند. 
برخی‌ها آستین همت بالا زده‌اند که تو نباشی، اما تو هستی و خواهی بود. تو یکی از خیل منتظرانی. أَلَیسَ الصُّبْحُ بقَرِیب.منبع: شرق، نوزدهم دی 

منبع: شرق، نوزدهم دی