تجربه وزارت و برکناری آقای کردان، نمونه ای آشنا از یک رفتار شناخته شده در جمهوری اسلامی ایران است: تن دادن به تغییر در بدترین زمان و با پرهزینه ترین روش قابل تصور.
این رفتار، تاکنون بارها و بارها تکرار شده و هر بار، خسارات جدیدی به بار آورده است. سالگرد یک نمونه تاریخی آن، از قضا مصادف بود با آخرین روز مسوولیت آقای کردان: اشغال سفارت آمریکا. اقدامی که در پی وقوع آن، حکومت ایران انواع و اقسام میانجی گری ها را - چه از طرف دولت های دوست تهران و چه از طرف میانجیگران بین المللی معتبر- رد کرد و سرانجام، برای آزادی گروگان ها به معامله ای تن داد که ما به ازای آن، به روی کار آمدن ریگان، به عنوان ضد ایرانی ترین رئیس جمهور قابل تصور در کاخ سفید بود. نمونه مشابه دیگر، جنگ هشت ساله بود که همین چند هفته پیش سالگرد آغاز آن در کشور برگزار شد. جنگی که در پی آن، نه فتح خرمشهر، نه فتح فاو، نه صدور قطعنامه 598، و … منجر به قبول آتش بس توسط تهران نشدند. تا آن که سرانجام، وقتی صادرات نفتی قطع و توان دفاعی و اقتصادی کشور به کلی تخریب شده بود، آمریکا اسکله ها و ایرباس را زده بود و ارتش صدام در آستانه ورود مجدد به خوزستان قرار داشت، تهران به این نتیجه رسید که اکنون، بهترین (تنها) وقت ممکن برای قبول آتش بس است!
از این نمونه ها، در سه دهه اخیر بسیار داشته ایم. و البته داستان آقای کردان و هزینه شدن محیرالعقول دولت نهم برای دفاع از ایشان نیز، نه آخرین نمونه نخواهد بود و نه به لحاظ اهمیت، اتفاق برجسته ای در میان موارد مشابه خود به حساب می آید. در این فقره هم، زمانی که رئیس جمهور می توانست با پشتیبانی نکردن از یک ادعای دروغ ژست عدالتخواهی و برخورد با تخلف را بگیرد (آن هم در کابینه ای که عوض شدن وزرایش اصلاً اتفاق کم سابقه ای نبود)، به دفاع “تمام قد” از دارنده یک مدرک جعلی پرداخت. وقتی به او پیشنهاد شد خود با این تخلف برخورد کند، ابتدا جاعل بودن وزیر خود را منکر شد و سپس، اساساً مدرک تحصیلی را “ورق پاره” دانست. زمانی که حامیان دولت پیشنهاد کردند که وزیر متخلف خود استعفا دهد نیز، باز با پشتگرمی به رئیس جمهور بود که مقاومت کرد… وقتی هم ماجرا تا مرحله افشای جعلی بودن فوق لیسانس و لیسانس وزیر بالا گرفت، پاسخ رئیس جمهور آن بود که خیلی از مدیران دیگر هم مدارک تقلبی دارند. حتی وقتی رسوایی چک های 5 میلیونی پیش آمد و مع ذالک مجلس راستگرا آخرین تلاش خود را برای تفاهم با رئیس جمهور به خرج داد، وی نه تنها حاضر به شرکت در جلسه مشترک با روحانیون مجلس نشد، که استیضاح را مخالف قانون دانست و از قهر خود از حضور در چنین جلسه “غیرقانونی” ای خبر داد. در واقع، موضع رئیس جمهور، تا دقیقه 90 چنان بالا بود که برخی را به اندیشه برده بود شاید او دارد با پشت گرمی به “ حکم حکومتی ای، چیزی، چنین مصمم وزیر خود را به مجلس استیضاح می فرستند.
اما واقعیت، متفاوت از این گمان بود: امداد غیبی ای در کار نبود و اظهارات آقای کردان در جلسه استیضاح نیز، تشکیل می شد از تعریف داستان هایی در حد اینکه تا حالا نگفته بوده ولی حالا رو می کند که جانباز شیمیایی است، که آن قدر آدم خوبی است که روز آنلاین نوشته وی “تروریست” و “طرفدار حکومت آخوندهاست”(1)، که زنش مریض است و بچه هایش به خاطر پدرشان ناراحتند، که جلسه اش با رییس ستاد کل نیروهای مسلح را مخفیانه ضبط کرده و می تواند برای همه پخش کند تا بفهمند جلسه به ضرر او نبوده … و از این قبیل. اظهاراتی که یک به یک، با اعتراض، تمسخر یا تکذیب نمایندگان مواجه شدند و سرانجام نیز با برکناری سریع وزیر کشور، معلوم نشد این همه ایستادگی دولت بر روی فردی که که پشتوانه بیش از 45 رأی مثبت مجلس را نداشت، بر مبنای چه تحلیلی صورت گرفته بود.
اکنون، ماجرای استیضاح، در شرایطی پایان گرفته که دولت آقای احمدی نژاد، بر سر یک سرسختی قابل اجتناب، شدیدترین شکست سه سال خود را، نه از اصلاح طلبان یا میانه روهای داخل حکومت، که از جانب موتلفان سابق و فعلی خود متحمل شده است. وی بر سر غائله اخیر، نه تنها بسیاری از متحدانش را گله مند و خشمگین ساخته، که زمینه ساز بزرگترین حجم افشاگری های مستند و حیثیت سوز علیه دولت نهم در سطح افکار عمومی شده و از آن بدتر، دولت خود را در آستانه احتیاج به رأی اعتماد مجدد از مجلسی چنین نامهربان قرار داده است.
رفتار از موضع بالای رئیس جمهور با مجلس بر سر ماجرای کردان، به وضوح ناشی از اشتباه محاسبه سنگین رئیس جمهور در زمینه “قابل دفاع بودن” وزیر کشور خود بود. اشتباه محاسبه ای که احتمالا، از احساس پشت گرمی بیش از حد رئیس جمهور به حمایت های بی دریغ نهادهای عالی نظام و امیدواری به استفاده از این پشت گرمی برای غلبه بر چالش حیثیتی ایجاد شده به سر وزیر کشور (سابق) نشأت می گرفت.
اما سرنوشت عبرت آموز چالش اخیر، ابهامی مهم را پیش روی همان نهادهای ارشدی که رییس جمهور برای کنترل -مجددد- منتقدان خود به آنها امید بسته بود، قرار می دهد: آیا دفاع بی قید و شرط مقام هایی در حد رهبر جمهوری اسلامی از آقای احمدی نژاد، به سرنوشتی مشابه با سرنوشت وزیر کشور جنجالی این دولت نخواهد انجامید؟ به بیان دیگر، آیا همان طور که آقای کردان، از ظرفیت های لازم برای حمایت رییسش بی بهره بود، آقای احمدی نژاد هم از ظرفیت های لازم برای برخورداری از حمایت بی دریغ مافوق خود بی بهره نیست؟
می توان فهمید که تا این لحظه، اراده شخص اول حکومت، به هر دلیل، بر آن تعلق داشته که آقای احمدی نژاد سیاستمدار مؤثرتر و تواناتری در پیشبرد اهداف مورد نظر رهبری نظام است و بنابراین ضرورت دارد مورد حمایت همه جانبه قرار بگیرد. این نکته نیز قابل فهم است که رهبری، با وجود رفتارهای غیر معمول رئیس جمهور، تا کنون صلاح دیده است تا برای حفاظت آقای احمدی نژاد از دشمنان و رقبایش، در صورت لزوم از جایگاه خود نیز مکرر مایه بگذارد.
اما سوال مهم آن است: آیا آقای احمدی نژاد نیز حداقل زمینه های لازم برای برخورداری نامحدود از این حمایت را دارد؟ آیا استعداد پایان ناپذیر رییس جمهور در ایجاد تنش ها و دشمنان جدید و جدیدتر (حتی در میان درونی ترین حلقه های اصولگرایان) به هیچ مقامی امکان حمایت از وی در دراز مدت را می دهد؟
مقام های ارشد نظام قاعدتاً بهتر از کسان دیگر می دانند که برای برکناری احمدی نژاد، کافی است در انتخابات بعدی، نهادهای حکومتی برای کنترل انتخابات به نفع وی وارد عمل “نشوند”. بهتر نیست این مقامات آقای احمدی نژاد و رقبای اصول گرایش را، همان طور که خود وی دیروز در مورد وزیر کشورش عمل کرد، به حال خود واگذارند؟
به راستی، آیا مقام های ارشد جمهوری اسلامی، این توان را در خود می بینند که تا پنج سال دیگر، مستمرا برای دفاع از چنین رییس جمهوری هزینه شوند؟ آیا قرار است کنار رفتن آقای احمدی نژاد هم، نمونه ای جدید از “تن دادن به تغییر در بدترین زمان و با پرهزینه ترین روش قابل تصور” باشد؟
پی نوشت:
——–
(1) ظاهرا حتی این یکی ادعای آقای کردان هم کذب است، چون جستجویی در مطالب دو ماه گذشته نشان می دهد که چنین تعابیری در مورد ایشان، هرگز در “روز” چاپ نشده است!