بیژن فرهیختگان
هویت “شمالی ها” در جنگل، کوه، باغ های چای، شالیزار، رودخانه ها و دریا معنی می یابد و هم اینهاست که می تواند زمینه مساعدی برای زیستی همراه با آرامش و سلامت برای شان پدید آورد. هویتی که به خطر افتاده است. دریا، جنگل زمین و بطور کل طبیعت مهربان و بخشنده درمعرض نابودی است و نه تنها “شمالی” که هر ایرانی در این نابودی، نابودی خود را می ببیند.
ناظران محیط زیست معتقدند از دریای خزر که در گذشته ایران جایی پر ارج داشته، چیز زیادی برای مردمانش باقی نمانده: بخش اعظمی از آن و سواحلش در اختیار و درتصرف ارگانهای دولتی است، بخشی به سرمایه داران ایرانی و عربی فروخته شده و قسمت های ناچیزی هم برای استفاده مردم باقی مانده است.
گذشته از بحث مالکیت دریا بگذریم، بحث آلودگی ها، صیدهای بی رویه و بهره برداریهای گوناگون شن و ماسه نیز در اخبار مطبوعات محلی و ملی خبرساز هستند. هر روز اخباری منتشر می شود که آبزیان زیادی درحاشیه دریا می میرند و صحنه های دلخراشی در سواحل به وجود می آورند. این در حالی است که فاضلابهای خانگی و صنعتی به راحتی و بدون هیچ نظارتی به رودخانه ها سرازیر می شوند؛ زباله های گوناگونی که اکو سیستم را در معرض خطر جدی قرار داده اند. صیدهای بی رویه و غیرمجاز در فصل هایی که نباید هیچ صیدی انجام شود، عامل دیگری است که زندگی آبزیان را تهدید می کند.
باغهای چای
یک کارشناس محیط زیست گیلان می گوید: “باغهای چای پرداخت که نفسهای آخر را می کشند. برای اثبات این ادعا می توان به زمینهای چای که غیرقابل استفاده مانده یا اسکلت کارخانه های چای که به مخروبه تبدیل شده اند، اشاره کرد. ازآن همه کارخانه چای که تعدادشان سه رقمی بود، تنها اسکلتی باقی مانده و زمینهای چای تغییر کاربری یافته اند. امروزه کشاورزان چایکار هیچ رغبتی برای کار در باغها ندارند زیرا هیچ کس حمایتی از آنها نمی کند. آنها میگویند وقتی برای یک کیلو چای بیش از ده هزار ریال هزینه شده اما بعداً سه یا چهار هزار ریال بر می گردد، اصلاً نمی شود به چای فکر کرد. صاحبان باغهای چای چشم به پولدارانی دارند که از پایتخت می آیند تا زمینهایشان را برای ساختن ویلا و منازل مسکونی بخرند و آنها بتوانند به امرار معاش ادامه دهند.”
شالیزارها
به گفته این کارشناس: “در برنجکاری نیز وضعی مانند تولید و عرضه چای حاکم است. هر روز از تعداد شالیکاران کاسته می شود و زمینها به مصارفی غیر از کشاورزی اختصاص می یابد. نجاری ها، کارگاههای مکانیکی، موسسات تولید مواد شیمیایی و منازل مسکونی قدم به قدم و متر به متر شالیزارها را در می نوردند و هر لحظه بخشی از حیات باقیمانده آن را می گیرند. برنجکارانی که به خاطر معیشت مجبور به ترک کار و فروش اراضی می شوند، معتقدند دولت نه تنها به آنها توجه نمی کند بلکه با وارد کردن بی رویه برنج عامل اصلی ورشکستگی شان شده است. آنها می گویند وقتی برنج های درجه چندم تایلندی، مکزیکی، پاکستانی، هندی و آمریکایی با قیمتی کمتر از آنچه دولت می خرد در بازار عرضه می شود و در عوض برنجکار ایرانی مجبور است محصولش را کمتر ازآنچه هزینه کرده، بفروشد طبیعی است که ممر حیاتی برنجکار ایرانی قطع شود. ضمن آنکه به موارد فوق می توان وضع تهیه و توزیع ادوات کشاورزی، سموم وکودهای شیمیایی و… را افزود وهمچنین آب زراعی راکه معضل بزرگی برای برنجکاران است. آن هم در شرایطی که رودخانه ها عملاً مرده اند یا دسترسی مردم به آنها مقدور نیست. اینجاست که تنها سد ها می توانند به یاری مردم بیایند، که آن هم با همه مانووری که حاکمیت می دهد ـ در همین رابطه آثار تاریخی هویتی مان را هم با خطر جدی و نابودی مواجه کرده اند ـ با عدم مدیریت صحیح در آبگیری به موقع، همیشه مشکلاتی وجود دارد. چنین است که بیشتر زمینهای کشاورزی در فصل برداشت با کم آبی و خراب شدن محصول مواجه اند. امری که باعث شده شرکتهای متعدد بیمه احداث یا گسترش بیابند و سودهای کلانی به جیب بزنند.”
جنگل ها
آیت الله خمینی در همان سالهای اول انقلاب گفته بود: “ جنگل ها مال مردم است نباید آنها را خراب کرد.” اما بسیاری از آنهایی که بر سر کار آمدند یا خود به چپاول جنگلها پرداختند یا امکان سوء استفاده برای قاچاقچیان را فراهم کردند. در بسیاری مواقع حتی قوانین و تبصره های حکومتی، غارت جنگل در جلوی چشم مردم را آزاد اعلام کرده است. مثلاً تأسیس شرکت های دولتی احیاء و بهره برداری که به نابودی جنگل انجامید، زائیده طرح ها و تبصره های حکومتی است. محلی ها معتقدند که این شرکت ها تنها بهره برداری کردند و احیایی دیده نشد. آنها درخت های عظیم، باستانی و کمیاب را قطع کردند و از این راه به سرمایه های کلانی رسیدند و زمین های سوخته را روی دست مردم گذاشتند. تنها در بعضی نقاط و برای خالی نبودن عریضه، نهالهای برگ سوزنی و بی خاصیتی دیده می شود که نه بازده است نه در فتوسنتز نقشی دارد. در کنار قاچاقچیان رسمی و غیر رسمی و شرکت های بهره برداری، توریست های داخلی و بعضی از اهالی اطراف جنگل هایند که لطمات زیادی به آن وارد کرده و می کنند. سالانه خبرهای زیادی در رسانه ها دیده و شنیده می شود که فلان نقطه از جنگلهای شمال در آتش سوخت. بخش قابل توجهی از این مسئله به عدم مدیریت صحیح بر می گردد که اولاً هیچ آموزشی در زمینه حفاظت از جنگل ارائه نمی کند ثانیاً هیچگونه حفاظت درستی از آن بعمل نمی آورد.
اما موضوعی که جنگل را در حال حاضر و به صورت آنی تهدید می کند، احداث کارخانه پتروشیمی است. این پروژه قرار است در 120 هکتار از جنگلهای سراوان که مملو از گونه های متعدد، باستانی و نادر درختی است و یکی از برجسته ترین جنگلهای گیلان بشمار می آید، اجراء شود. اگر چنین امری به وقوع بپیوندند، 400 هزار درخت در آنجا نابود خواهد شد که دولت توجیه عملی اش را ایجاد اشتغال اعلام کرده است. اگر چه این طرح بصورت مقطعی مسکوت ماند و به کمیسیون رفت اما تاکنون 20 هزار درخت قطع شده است.
کارشناس مورد گفتگو با روز – که مایل به ذکر نام خود نیست – می گوید: “سئوال اساسی این است که آیا برای ایجاد اشتغال باید منابع عظیم طبیعی را نابود کرد؟ بنظر می رسد این پروژه هم مانند اکثر طرح های کارشناسی نشده دولت، تنها محیط زیست را نشانه رفته است. تاکنون کسی به این پرسش، پاسخی نداده که مگر فولاد گیلان با تخریب بیش از چند هکتار از جنگل و منابع طبیعی، چه تعداد شغل ایجاد کرد؟”
در حالی که دولت اعلام کرده بود که با راه اندازی فولاد گیلان حدود 17 هزار نیروی کار جذب خواهند شد اما تمام پرسنل این شرکت به 1500 نفر نمی رسند.
کارشناس مزبور تاکید دارد: “ در اجرای پروژه های صنعتی در شمال از تمرکز زدایی از تهران و عدم مهاجرت حرف به میان می آید. اما مگر مهاجرت از گیلان رابطه تنگاتنگی با نابودی صنایعی همچون شالیکاری، چایکاری، صنایع دستی و بومی، توریسم و… ندارند؟ در مجاورت شرکت فولاد گیلان با آن همه داعیه، بیش از 200 کارخانه صنعتی ورشکسته و بسته شدند که دولت می توانست و می تواند با صرف هزینه ای معادل یک دهم هزینه احداث مجموعه پتروشیمی آنها رااحیا وبیش از صد هزار نیروی کار را جذب کند.دولت از وضعیت آن 200 کارخانه و کارخانه های ورشکسته دیگرگیلان اطلاعات کافی دارد. اما طبیعی است که مقاصد سیاسی از اهمیت بیشتری برخوردارند. که اگر اهمیت اهداف سیاسی و زور بیش از حد و فرا قانونی عده ای نبود، هیچگاه جنگلهای گیلان بخاطر کارخانه نئوپان خلخال یا فلان کارخانه شیر و… قزوین به تاراج نمی رفت.”
صحنه را تجسم کنید: ماهی ها در حال جان کندن روی ساحل، زمین های سوخته به جای جنگل، ویلا به جای باغ چای و شالیزار، مرداب به جای رودخانه….
اسم این اگر نابودی محیط زیست نیست، پس چیست؟