اولی نه ساله که بودپدرش اعدام شد، دومی نه ساله بود که پدرش دستش را گرفت و باخود به سوئد برد. اولی مربی ورزش است و به زندانیان بند 350 اوین ورزش می دهد دومی اما مربی ورزش است درسوئد. اولی آهنگ “هنوزم می شه عاشق شد” را برای خود نجوا می کند اما دومی این فرصت را یافته درشبکه ماهواره ای بخواند و مردم تماشایش کنند. اولی مادری دارد که هردوشنبه به ملاقاتش می رود تا ازپشت شیشه ها ببیندش، دومی اما مادرخود را به صحنه می برد تا شاهد نمایش اش باشد. اولی 7 سال است که نمی تواند به داشتن همدمی ازجنس مخالف بیندیشد دومی اما ازروی صحنه برای دوست پسرش بوسه نثارمی کند. اولی برادری دارد مربی تیم ملی که باید افتخارافرینی هایش را ازتلویزیون ببیند دومی اما می تواند هرعضو خانواده اش را هرجا ببیند.
زندانیان بند 350 اوین که شهریورماه آزاد شدند و توانستند آکادمی موسیقی گوگوش را ازنزدیک شاهد باشند فهمیدند به جزماهان آنان دراوین، ماهان دیگری هم درسوئداست البته با جنسیتی مخالف. دختری 29 ساله که ماهان اوین به اندازه نصف سن او حکم زندان دارد. زندانیان 350 پیش ازاینکه ماهان معین را بشناسند، ماهان محمدی را می شناختند؛زندانی سیاسی بند 350 اوین که یک چهارم سن ماهان معین را تاکنون بدون مرخصی درزندان اوین سپری کرده است. درسنی که پدرماهان معین دست او را گرفت و به سوئد برد پدرماهان محمدی اعدام شده بود و شهر او هم به اشغال دشمن درامده بود و او به عنوان فرزند ارشد دست برادرش را می گرفت و به عنوان جنگ زده به این طرف و آن طرف می برد. پدرماهان معین دوست داشت دخترش ورزشکارباشد پس او را به باشگاه فرستاد، کسی نبود ماهان را به جایی بفرستد اما اوخود ورزشکاری شد درکشتی و بوکس و الگویی شد تا برادرش کشتی گیرنقره ای شود و مربی تیم ملی. پدرماهان معین علاقه به موسیقی سنتی ایرانی داشت و ماهان هم خواندن را آموخت. ماهان محمدی اما فرصتی برای خواندن نداشت جزآموختن موسیقی های محلی درخرم آباد. این روزها ماهان معین نفرسوم آکادمی موسیقی گوگوش شده است ودرسودای انتشاراولین آلبومش برای سه ماه دیگر. اما ماهان محمدی تنها می تواند شعرهای ابی و داریوش را برای خود زمزمه کند. ماهان معین این روزها آهنگهایی را می خواند که خود هیچ احساسی نسبت به آنها نداشته اما ماهان محمدی با آنها خوابیده است و بیدارشده. ماهان معین مورد توجه گوگوش است و دردیدارهای پس ازاجرا، گوگوش ازانرژی زیادش گفته است، اما ماهان محمدی زمانی بزرگ شد که گوگوش درخانه اش بود و وقتی هم که برای تجمع حمایت اززندانیان سیاسی درآمریکارفت انقدرنام ها زیاد بود که بعید است نام ماهان محمدی را شنیده باشد.
ماهان معین پیش ازآکادمی، گوگوش را چندان نمی شناخته، اما برای ماهان محمدی حداقل شعر “کیو، کیو بنگ بنگ” شعری است می تواند با آن گریه کند. ماهان معین مدتی است شعرهای آلبومش آماده است اما ماهان محمدی سالیانی است که شعرها و خاطراتش را برروی دستمال کاغذیها درزندان می نویسد شاید روزی بسپاردشان به کسانی تا ثبتش کنند.
این روزها فیس بوک ماهان معین پرازپیامهایی است که هرروز می تواند بخواندشان اما وقتی که ماهان محمدی به زندان رفت فیس بوکی درکارنبود و اینک او تنها می تواند هردوشنبه کامنت های فیس بوکش را از دیگران بشنود. ماهان معین این روزها می توانددرگفت و گویی با رادیو سوئد ازبرنامه هایش بگوید اما ماهان محمدی تنها می تواند برای همبندیانش از7 سال زندان روایت کند. ازکشته شدن اکبرمحمدی تا هدی صابر.
این روزها ماهان معین دراندیشه انتشار آلبومی است که بناست پایه کارش شود اما ماهان محمدی تنها دراندیشه اینکه پس از7 سال بتواند مرخصی بگیرد. ماهان معین به صورت تصادفی و با ایمیل یکی ازدوستانش با اکادمی گوگوش آشنا ووارد این آکادمی شده اما برای ماهان محمدی آشنائیهای تصادفیش بسیار تلخ شده است. شاید ازماهان معین هیچ کس درباره دین اش نپرسیده نباشد اما ماهان معین این روزها به خاطر چیزی درزندان است که تاکنون به گوش ماهان معین هم نخورده است: توهین به مقدسات.
ماهان معین را شاید اندیشه سیاست نباشد اما شاید روزی بشنود ازمردانی که برخلاف دوست پسرش، به جزلذت اززندگی هدف دیگری هم درزندگی داشته اند. ماهان معین و ماهان محمدی شاید دریک چیزمشترک باشند؛ هردو دوست دارند زندگی کنند، زندگی را به زیردندان بکشند، مزمزه کنند و تا جرعه آخربنوشند.