در ایران قانون سکوت حکمفرماست

نویسنده

hanamakhmalbaf.jpg

حنا مخملباف، کارگردان جوان ایرانی، در اولین فیلم بلند خود تراژدی مردم افغان را از طریق بازی های بچه گانه به تصویر می کشد. این فیلم اولین جایزه هیأت داوران جشنواره سن سباستین را از آن خود کرد. حنا مخملباف در مصاحبه ای با کوریه انترناسیونال به سؤالاتی درخصوص این فیلم پاسخ می دهد.

عنوان اصلی فیلم “بودا از شرم فروریخت” است. آیا می توانید توضیح دهید منظور از انتخاب این عنوان چیست؟

موضوع فیلم دور مجسمه های ویران شده بودا در بامیان افغانستان می گردد. این مجسمه ها در مارس 2001 توسط طالبان از بین رفتند. من عنوان کتابی را برای این فیلم انتخاب کردم که همان سال توسط پدرم نوشته شد. از نظر من، این بدین معنی است که حتی اگر مجسمه ها از سنگ ساخته شده باشند، در برابر خشونت و مشکلاتی که مردم متحمل می شوند، احساس شرم می کنند و فرو می ریزند.

عنوانی که در فرانسه انتخاب شده، توجه را روی “دفتر” که یکی از عناصر مهم فیلم است جلب می کند. من سعی کرده ام به گونه ای کار کنم که تمامی عناصر فیلم سمبولیک باشند. این فیلم با استفاده از عناصری مانند یک دفتر، یک روژ لب یا یک تکه چوب [که به عنوان یک سلاح توسط پسر کوچکی استفاده می شود] سرنوشت یک ملت را بیان می کند. دفتر، نماد فرهنگ نابود شده است، تکه چوب، نماد تمامی جنگ هایی که این کشور متحمل شده و روژ لب نماد خفقان و ظلم. می توان بودا را به عنوان مجسمه هایی ساده در نظر گرفت، ولی من معتقدم که طالبان نه تنها مجسمه های سنگی را از بین برده، بلکه هویت مردم این کشور را نیز نابود کرده است.

چنین نمادهایی، به ویژه دفتر، در سینمای ایران زیاد دیده می شوند. آیا شما فکر می کنید از فیلم های دیگر تأثیر گرفته اید؟

تنها کسی که در سینمای ایران بیشترین تأثیر را بر من داشته پدرم است. من سینما را از پدرم یاد گرفته ام و اوست که عشق به سینما را در وجودم پرورش داده. با این حال، سبک کاری ما با هم فرق می کند. او دیدگاه مردی پنجاه ساله و باتجربه بسیار را دارد و من دیدگاه یک دختر جوان تازه کار. البته من از فیلم های امیر نادری، کارگردان ایرانی نیز، تأثیر بسیار گرفته ام.

من در مدرسه فیلمسازی پدرم دوره تحلیل فیلم گذرانده ام [او از سن 8 سالگی مدرسه را ترک کرده تا به همراه پدرش درس بخواند]. در این فرصت، فیلم های مورد علاقه ام را بررسی کردم، ولی این مسأله بر روند کاری من تأثیر نگذاشت. من فیلم فارنهایت 451، فیلم های چارلی چاپلین و تارکوفسکی را دوست دارم و فکر می کنم اینها فیلم های بزرگی هستند، به طوری که هیچ کس نمی تواند از آنها چشم پوشی کند. به طور کلی، معتقدم که سینما در این سال های اخیر به دلیل ظهور دوربین دیجیتال افت کرده است. هر کسی به خود اجازه می دهد که دوربین را بردارد و شروع به فیلمسازی کند، بدون آنکه دقیقاً موضوع خاصی در ذهن داشته باشد. سینما به مکان شلوغی تبدیل شده که در آن حتی نمی توان اشخاصی را که صدای خوبی دارند تشخیص داد. از نظر من، سینما باید به مثابه آینه ای در مقابل مردم باشد و آنان را با تصویر و بازتاب خودشان روبرو کند.

چرا برای سکانس های مختلف فیلم تان از کودکان استفاده کرده اید؟

“دفتر”، بچه ها را به تصویر می کشد، ولی درواقع این یک پیام است به جانب بزرگسالان که می خواهد نتایج کارهای بدشان را نشان دهد. بچه ها نیز بزرگسالان فردا هستند و اگر به خشونت و جنگ عادت کنند، بی شک آینده بشریت در خطر خواهد بود. من می خواستم این فیلم یک هشدار برای بزرگسالان باشد: مواظب اعمال خود باشید، بچه ها در هر لحظه در حال یاد گرفتن کارهای شما هستند. جنگ در افغانستان پایان یافته، ولی خشونت باعث نابودی روحیه کودکان شده است. پسرهای کوچک از پدرشان تقلید می کنند و با هم جنگ می کنند و دخترهای کوچک نیز از مادرشان تقلید می کنند و با وسایلی که ممنوع هستند، مانند روژ لب، به آرایش خود می پردازند.

شما در افغانستان فیلم برداری کرده اید. چرا این کار را در ایران نکردید؟ آینده دو کشور را چگونه می بینید؟

در مورد ایران حرف های زیادی دارم، ولی در وضعیت کنونی نمی توانم مطرح کنم. وضعیت ایران باعث شد تا ما [خانواده اش] کوچ نشین شویم. مثلاً این فیلم در افغانستان برداشته شده، در تاجیکستان مونتاژ شده و در آلمان به پایان رسیده. من این فیلم را در افغانستان برداشته ام، ولی مشکلاتی وجود دارد که به هر دو کشور مربوط می شود. فکر می کنم به این دلیل است که حق فیلمبرداری یا حتی مونتاژ فیلمم را در ایران نداشتم. دو فیلم کوتاهم که یکی را ده سال پیش و دیگری را پنج سال پیش ساختم، هیچ یک در ایران اکران نشد.

آنچه را که برای این دو کشور آرزو دارم این است که هر کس بتوانند حرف خود را آزادانه بر زبان آورد. زیرا تا زمانی که شخص نتواند عقاید خود را بیان کند، کشور پیشرفت نخواهد کرد. امروز در ایران قانون سکوت حکمفرماست. پدر من یکی از آن افراد نادری است که جرأت بیان کردن عقاید خود را دارد؛ چه در گذشته و چه درحال حاضر. او فیلم های عاشقانه ساخته، درحالی که تلفظ واژه “عشق” ممنوع است. به لطف شهامت پدر من است که اکنون در ایران پس از ده پانزده سال اکثر فیلم ها با مضمون عشق ساخته می شود. شخصاً باید بگویم نمی دانم آیا فیلمسازی را ادامه خواهم داد یا خیر. در ایران هیچ گاه نمی توان فهمید چه خواهد شد. روزی که به ایران برگردم، شاید دستگیر شوم. در ایران زمانی که از خانه خارج می شوید، نمی دانید آیا بازخواهید گشت یا خیر. چون اگر موهایتان دو سانتیمتر از روسری خارج شود، دستگیرتان می کنند. اگر زنده بمانم، می خواهم فیلم بسازم.

منبع: کوریه انترناسیونال، 18 آوریل 2008

مترجم: علی جواهری