انقلاب اسلامی در ایران، یک نسل پیش، پادشاهی سرکوبگر پهلوی را برانداخت. اما آیت الله خمینی، شیوه ارعاب خاص خود را جاری کرد و نظامی را به وجود آورد که قدرت برتر را بیش از آنکه در اختیار دولت منتخب قرار دهد، به روحانیون سپرد. تلفات گسترده و غیرضروری از جنگ فرسایشی با عراق برجاماند و رژیمی که آلوده فساد بود، به طور فزاینده ای ابعاد نظامی به خود گرفت.
ورشکستگی انقلاب در هیچ جایی به اندازه انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه گذشته مشهود نبود. انتخاباتی که از سوی محمود احمدی نژاد، دست نشانده و تحت حمایت آیت الله خامنه ای، به سرقت رفت. این تقلب پر سر و صدا سبب به راه افتادن بزرگترین اعتراضات در ایران شد. رژیم جا خورد و مدتی مردد بود تا اینکه سرانجام پا در جاده سرکوب مخالفان گذاشت.
این روزهای تکان دهنده، موضوع یک کتاب جالب توجه شده است. کتابی که هم نویسنده و هم شخصیت های آن، از حال و هوای مسموم دوران احمدی نژاد شهادت می دهند.
سوژۀ کتاب، محسن عباسپور، کسی جز یک مرد جوان و ماجراجوی علاقمند به شعرفارسی و موسیقی ایرانی نیست؛ کسی که اصلاحات را به تحولات یک انقلاب دیگر ترجیح می دهد. این رفتار، در نامزد مورد علاقه وی، میر حسین موسوی نخست وزیر دهه 80 ایران، نیز متجلی است. وی در سال 2009 برای به چالش کشیدن سوء مدیریت احمدی نژاد به صحنه سیاسی کشور بازگشت.
وقتی نتایج انتخابات اعلام شد، محسن به ستاد مرکزی نامزد انتخاباتی اش می رود و به اعتراض می پردازد. همانجا که یکی از هواداران توسط نیروهای امنیتی دستگیر می شود. یک دوست به او هشدار داده بود که وی یک فرد شناخته شده است و برای همین مدتی در گوشه ای می ماند. اما پس از آنکه خامنه ای به حمایت از احمدی نژاد پرداخت، او دوباره به خیابان می رود و سرانجام بازداشت می شود. از اینجا به بعد، به تاریکی وحشتناکی سوق داده می شود و مرتب هدف تنبیه فیزیکی و تجاوز قرار می گیرد. چند هفته بعد، او را درحالیکه نحیف و نیمه مجنون شده بود، با یک سواری ون به منطقه ای در اطراف تهران برده و رها می کنند.
چنین وحشی گری، در رژیمی رخ می دهد که رئیس جمهور آن معتقد است راه را برای ظهور امام دوازدهم مهیا می کند؛ امام موعودی که در قرن نهم متولد شده، به اراده خدا از انظار پنهان شده و برای رهایی دنیا باز خواهد گشت. شیوه های خشونت بار همراهان او در سپاه پاسداران در حال لوث کردن آیت الله هاست. آیت الله هایی که به عقیده نویسنده، می دانند “اگر روحانیون همراه با این خوی بربریت خودکامه نظامی دیده شوند؛ جایگاه شان تخریب خواهد شد.”
وقایع حول و حوش انتخابات 2009، شاهد مهمی از مقاومت مردم ایران است، ولی در عین حال نشان ازعزم کسانی داشت که می خواهند قدرت را حفظ کنند. آنها محسن را نه تنها از نظر جسمانی خرد کردند، بلکه او را مجبور کردند نام دوستان معترضش را فاش کند و آنطور که در انتهای کتاب می بینیم، به فکر مهاجرت به اروپا بیفتد.
بی اعتبار شدن رهبر عالی ایران به دلیل چشم پوشیدن بر تقلب و فساد، ناقوس مرگ انقلابی را که خمینی ایجاد کرده بود به صدا درآورده است. اکنون منظور نویسنده از آنچه “تغییر قیافه نئو فاشیست نظامی گرا” می خواند، با بمب هسته ای و وعده نابودی اسرائیل به عنوان نمادهای قدرت رژیم، مشخص می شود. در عین حال، هیچ نشانه ای از وجود کسی نیست که کشور را از سرانجام مرگبارش نجات دهد.
منبع: تلگراف- 27 مه