تحول در آرایش کمپین

نویسنده

saraloghmani.jpg

کمپین یک میلیون امضاء، در ابتدا تنها بیان طرحی بود برای رسیدن به‎ ‎خواسته های مشخص که توسط 54 نفر راه ‏اندازی شد، اما در کمتر از سه ماه با گفتگو و‎ ‎آموزش “چهره به چهره” در پهنه ای وسیع مطرح شد. به تدریج از قالب ‏یک کمپین معمولی و‎ ‎با افراد محدود فراتر رفته و به جنبشی تبدیل شد که در آن نه تنها افراد و گروه های‎ ‎متنوع و ‏متفاوت از قبل موجود زنان حول آن بسیج شدند، بلکه کنشگران جدیدی را به شکلی‎ ‎انبوه به خود جذب کرد و نیز سبب ‏ساز تولد گروه های جدید هم شد. از سوی دیگر در سطح‎ ‎ملی، در شهرهای مختلف گروه ها و نهادهای خودبنیادی را ‏شکل داد که حول کمپین به‎ ‎فعالیت می پرداختند. در سطح بین المللی، هم باعث شد زنان ایرانی که در جهان پراکنده‎ ‎بودند و پیش از آن به دلیل دوری از کشور به تدریج انگیزه زیادی برای فعالیت درباره‎ ‎مسائل زنان ایران نداشتند، حول ‏این کمپین به ایجاد جمع ها و گروه های گوناگون‎ ‎بپردازند و بدین ترتیب کمپین یک میلیون امضاء از مرز چند گروه ‏فراتر رفت و در سطح‎ ‎ملی و بین المللی گسترش یافت و به یک جنبش اجتماعی تبدیل شد‎.‎

در حال حاضر، بیش از سی شهر در داخل و خارج از کشور حول این کمپین در‎ ‎حد بضاعت خود (به صورت فردی یا ‏گروهی)، فعالیت دارند و انعکاس این فعالیت ها را همه‎ ‎ما از طریق گزارش هایی که در سایت ها و رسانه های مختلف ‏‏(چه در سایت های مختص کمپین‎ ‎و چه سایت ها و رسانه های دیگر انعکاس می یابد)، می توانیم دنبال کنیم. همه این‎ ‎نتایج با سختی و بردباری حاصل آمده و دستاورد بلاواسطه حضور تکثرگرایی و ساختاری‎ ‎افقی در کمپین بوده است‎.‎

‎‎درگیر بودیم اما حل و فصل کردیم‎‎

یکی از دغدغه های وجودی کمپین از ابتدا، برقراری ساختار افقی و غیر‎ ‎سلسله مراتبی بوده است، یعنی ساختاری که ‏هر گروه و فردی بتواند به روش خاص خود، در‎ ‎آن فعالیت کند و فردی یا گروهی و مرجعی نتواند در برابر روش و ‏نوع فعالیت آن دیگری‎ ‎مانع ایجاد کند. البته ایجاد این ساختار افقی و غیر سلسله مراتبی گاهی تنها یک “مدل‎ ‎ذهنی” ‏است و نزدیک شدن به آن، صبر و هوشیاری زیادی را می طلبد. اما مهم آن است که‎ ‎کمپین از ابتدا چنین رویکرد و ‏آرزویی داشته و همواره به دنبال مسیری بوده است که هر‎ ‎چه بیشتر به این مدل نزدیک شود. کمپینی ها به وجود ‏ساختار غیرمتمرکز و افقی در این‎ ‎حرکت مباهات می کنند بنابراین حفظ و نگه داشت آن وظیفه تک تک ماست‎.‎

تاکنون هر زمان احساس کرده ایم که در لبه تیغ گرفته ایم و احتمال‎ ‎سقوط به ساختار بسته و عمودی می رود به دنبال ‏راهی برای برون رفت از آن بوده ایم‎. ‎برای نمونه، از همان ابتدای کار کمپین بخشی از گروه اولیه در صدد برآمدند که ‏با‎ ‎انتشار اطلاعیه ای، ایرانیان “خارج از کشوری ها” را از ورود به کمپین منع کنند و‎ ‎کمپین را مختص داخل کشور ‏معرفی کنند، ولی گرایشی که به ساختار افقی در کمپین می‎ ‎اندیشید، غلبه کرد و مانع از حذف نیمه دیگر شد. بعد نیز که ‏عده ای این مبحث را مطرح‎ ‎ساختند که “گروه های سیاسی” از ما سوءاستفاده می کنند، بنابراین درصدد برآمدند که‎ ‎حمایت افراد و گروه های سیاسی را منع کنند، بار دیگر گرایش به ساختار افقی در کمپین‎ ‎بود که از “حذف” جلوگیری ‏کرد ( البته در این میان، هر گروهی به حذف “نیروی سیاسی” رقیب می اندیشید، یعنی برخی، احزاب سیاسی اصلاح ‏طلب را خطر می دیدند و برخی دیگر‎ ‎احزاب رادیکال خارج از کشور را).‏

بعدتر گروهی از کنشگران در صدد برآمدند تا “لابی گرایان” را حذف کنند‏‎ ‎و روش “لابی” را مذموم و به عنوان خط ‏قرمز کمپین قلمداد کنند یا گروهی دیگر درصدد‎ ‎برآمدند که از کمپین “اسلام زدایی” کنند حتا برخی خواستند “قومیت ‏ها” را به دلیل‏‎ ‎‏”خط قرمزهای” حاکمیت، کنار بگذارند؛ عده ای نیز کمر به حذف جمله “اسلام با کمپین‎ ‎متضاد نیست” ‏مندرج در دفترچه، برآمدند و بخشی دیگر خواهان “اضافه کردن” موارد‏‎ ‎اسلامی بیشتر در آن شدند، گروهی دیگر ‏درصدد برآمدند سابقه تاریخی کمپین یعنی تجمع‏‎ 22 ‎خرداد میدان هفت تیر را از تاریخچه این کمپین حذف کنند و‎…‎

خوشبختانه همه این برخوردها که هر کدام از سوی گرایشی در کمپین هدایت‏‎ ‎می شد در چالشی ناگزیر با یکدیگر نهایتاً ‏به نفع “رواداری و تکثرگرایی” پیش رفت و‎ ‎در ساختار افقی و متکثر کمپین (متمایل به ایجاد جنبشی فرا ایدئولوژیک)، ‏حل شد‎.‎

در حقیقت، هیچ کدام از این دیدگاه ها نتوانست قدرت و تسلط لازم را‎ ‎بیابد چرا که خوشبختانه اساس کمپین بر پایه ای ‏استوار شده بود که “متولی” و گرایشی‎ ‎خاص، آن را هدایت و نمایندگی نمی کرد. این فقدان مرکزیت و آمریت مثلاً ‏باعث شد که‎ ‎حتا اگر هر فرد و گروهی به اصطلاح موجب “دردسر” شود یا موجب “خطر” یا موجب “خجالت” یا ‏موجب هر چیز دیگر، گرایش فکری و روشی خاصی این مرجعیت را نداشته باشد که به خود‏‎ ‎اجازه دهد تا گرایش های ‏متفاوت از خود را در کمپین حذف کند و البته از آن جایی که‏‎ ‎هر گروهی می تواند در فضای باز و متکثر موجود، کار ‏خود را انجام دهد، حذف کردن هیچ‎ ‎گرایش فکری و روشی عملا امکان پذیر نبود. بدین ترتیب، ساختار افقی و ارزش ‏های مدارا‎ ‎و تحمل دیگری، در پهنا و ژرفای کمپین، جاری و برقرار ماند و همان ها که گاهی درصدد “حذف” نیز ‏برآمدند دانستند که ویژگی کمپین همین است که “هیچ گرایش فکری” را نمی‏‎ ‎توان حذف کرد. هرچند ضریب خطا در ‏عملی به وسعت یک جنبش اجتماعی که نمونه ای چون خود‎ ‎را در گذشته نداشته، ناگزیر وجود دارد. اما مهم تلاش ‏کنشگران کمپین برای جلوگیری از‎ ‎افتادن در دام ساختار غیرافقی و متمرکز بود‎.‎

‎ ‎ساختار فربه شده کمپین تهران: چالشی‎ ‎جدید‎ ‎

اما اکنون چالش دیگری ما را درگیر کرده و آن، ضرورت بازسازی دیگرباره‎ ‎ساختار افقی و متکثر روابط مان در ‏حوزه کارهای اجرای “کمپین تهران” است. شکل اولیه‎ ‎ایجاد کمیته ها (که به دلیل تسهیل کار ایجاد شده بود) با گسترش ‏خود به تدریج نقش‎ ‎هایی فراتر برای خود تعریف کرده و در نتیجه، کل شبکه روابط کمپین را بار دیگر با‎ ‎خطر تسلط ‏ساختار هرمی و سلسله مراتبی (تمرکز قدرت) در بخشی از کمپین مواجه ساخته‎ ‎است. متاسفانه در کمپین تهران ایده ای ‏در حال شکل گیری و قدرت گرفتن است که روش کار‏‎ ‎در “کمیته های کمپین تهران” را یگانه روش اجرای کارها و ‏تنها منبع تصمیم گیری در‏‎ ‎کمپین می داند. از این رو “حق ویژه ای” برای آن قائل است که به نظر می رسد این ایده‎ ‎ممکن است به تصلب ساختار کمپین بیانجامد.علی رغم آنکه از ابتدا شاهد و درگیر تشکیل‎ ‎اغلب کمیته ها در تهران بوده ‏ام که با چه سختی متولد می شوند و رشد می کنند اما به‏‎ ‎مرور مشکلات ایجاد شده در ساختار کمیته های کمپین در ‏تهران، باعث به وجود آمدن ایده “هسته های خود بنیاد” در کنار ساختار کنونی کمیته ها، شد که این ایده را به صورت‎ ‎مقاله ای در مدرسه فمینیستی منتشر کردم. مسلما ایده هسته های خودبنیاد در جهت تقویت‎ ‎ساختار افقی کمپین (توزیع ‏عادلانه قدرت) در سطح کلان شهر تهران تعریف شده، و‎ ‎ارتباطی مستقیم به ساختار و روابط درونی کمیته ها ندارد و ‏نیز جایگزینی برای ساختار‏‎ ‎موجود در قالب کمیته ها نیست بلکه مدلی تکمیلی به منظور گسترش روابط دموکراتیک‎ ‎ساختار آینده کمپین است. یعنی بحث “هسته های خودبنیاد” به منظور تمرکززدایی از ساخت‏‎ ‎فربه شده فعلی (نه ‏جایگزین آن) ارائه شد، چرا که یک مجموعه متمرکز واحد (بدون در‎ ‎نظر گرفتن آن که در درون خود دارای سیستمی ‏دموکراتیک است یا متمرکز) اگر از تکثیر‎ ‎خود باز بماند و نتواند خود را متکثر سازد در درازمدت می تواند به ساختار ‏افقی ضربه‏‎ ‎بزند. در واقع می توانیم با ایجاد «مراکز» مختلف در تهران، دموکراسی و ساختار افقی‎ ‎را هرچه بیشتر در ‏کل کمپین تقویت کنیم. اما برخی از اعضاء به جای پاسخ گفتن به این‎ ‎ضرورت اورژانسی، به دنبال هرچه متمرکز ‏کردن ساختار تشکیلات موجود هستند و به جای‎ «‎تکثر و توزیع قدرت» از طریق «تکثیر مراکز تصمیم گیری»، ‏متاسفانه به «تمرکز تصمیم‎ ‎گیری» معتقدند اما به دنبال «چرخش اطلاعات» از طریق یک «مرکز تصمیم گیری واحد‏‎» ‎هستند (1). برای روشن شدن پیچیدگی های این بحث، سعی می کنم در ادامه، از تعاریف‎ ‎جنبش های اجتماعی آغاز کنم ‏و تلقی ام را از «ساختار افقی» در روابط یک جنبش‎ ‎اجتماعی، خاصه در بین گروه های مختلف موجود در آن تشریح ‏کنم‎.‎

‎ ‎جنبش های نوین اجتماعی‎ ‎

‎ ‎

بحث در خصوص جنبش های اجتماعی نوین را با نظر راهگشای گرلاخ، به نقل‎ ‎از دلاپورتا و دیانی، آغاز می کنم. ‏زیرا به نظرم بحث گرلاخ ربط مستقیم با وضعیت‎ ‎جنبش یک میلیون امضاء دارد و گویی در مورد اوضاع کنونی ‏جنبش ما، بحث می کند‎:‎

‏”معمولاً جنبش های اجتماعی به عنوان منازعات جمعی از سازماندهی سست‎ ‎برخوردار هستند که در این منازعات ‏صدها گروه و سازمان که بسیاری از آنها ناپایدار، به لحاظ فضایی پراکنده، فاقد ارتباط مستقیم و سازمان واحد و ‏رهبری مشترک هستند، به‎ ‎گونه ای ادواری در بسیاری از انواع مختلف عمل جمعی شرکت می کنند. هماهنگی جنبش ‏به‎ ‎وسیله رسانه های حامی اهداف جنبش صورت می گیرد. رسانه های حامی بحث در مورد یک‎ ‎موضوع خاص را به ‏راه می اندازند، کمیته هایی (اما نه با اختیار رسمی) به منظور‎ ‎ارائه پیشنهادها تشکیل می شود و رسانه های حامی ‏اطلاعات را میان گروه های پیرامونی‎ ‎همفکران پخش می کنند. هیچ گروه واحدی به عنوان نماینده منافع گسترده جنبش ‏شناخته‎ ‎نمی شود و نباید شناخته شود”‏‎.‎

طبق نظر گرلاخ، برای پیشبرد یک جنبش اجتماعی، گروه ها، افراد، سازمانها و محافل مختلف برای رسیدن به اهداف ‏جنبش، در تکاپو هستند و شبکه ای را‎ ‎تشکیل می دهند که در آن شبکه گسترده، رهبری واحد و متمرکز وجود ندارد. ‏سازمان ها و‎ ‎گروه ها و افراد که نقاط اتصال شبکه را شکل می دهند در اغلب موارد فاقد ارتباط‎ ‎مستقیم با یکدیگر ‏هستند. هماهنگی بین این نقاط نیز از طریق رسانه های آنها و کمیته‎ ‎های غیر رسمی ایجاد می شود. گرلاخ معتقد است ‏در یک جنبش اجتماعی نوین، انواع مختلفی‎ ‎از هسته های غیر رسمی و سازمان های رسمی وجود دارد که اتصال آنها ‏با یکدیگر شبکه را‎ ‎به وجود می آورد. او می گوید: “انواع متفاوتی از گروه ها که بقای یک جنبش اجتماعی‎ ‎را در ‏برهه های خاص تامین می کنند وجود دارد. اول اینکه هسته هایی وجود دارد که‎ ‎وظیفه اصلی شان بسیج گری برای ‏عمل اعتراض آمیز است، این هسته های محلی در بالاترین‎ ‎سطح عدم تمرکز و نسبتاً غیر سازمان یافته هستند. در ‏درون هریک از این هسته ها یک‎ ‎ساختار رسمی تر و عملیاتی وجود دارد، اما در درون یک جنبش اجتماعی این هسته ‏های‎ ‎گوناگون، ائتلاف هایی را برای بسیج اعتراضات به وجود می آورند. در کنار این هسته‎ ‎ها، سازمان های تشکل ‏یافته تری هم که از اساسنامه قانونی و سلسله مراتب درونی قدرت‎ ‎و انتخابات رهبری و… برخوردارند و در راستای ‏اهداف جنبش – به عنوان بخشی از شبکه‏‎ – ‎فعالیت می کنند”.‏

در حقیقت، آنچه از گفته های گرلاخ نتیجه می شود آن است که در درون یک‎ ‎جنبش اجتماعی نوین می توانیم سازمان ‏های رسمی مانند «ان جی او»های ثبت شده ای را‎ ‎ببینیم که دارای ساختار تشکیلاتی منسجم و از قبل تعریف شده ای ‏هستند که برای اهداف‎ ‎جنبش در درون سازمان خود به فعالیت می پردازند. در کنار این ها، گرلاخ از هسته ها‎ ‎یاد می ‏کند و تفاوت هسته را با سازمان در آن می داند که هسته ها رسمی نیستند، ثبت‎ ‎نشده اند و تنها به دلیل عمومی کردن ‏خواست های جنبش است که تشکیل می شوند (چرا که‎ ‎یک سازمان می تواند اهداف جنبش را «بخشی» از کار خود ‏قرار دهد یعنی در راستای اهداف‎ ‎کلی سازمان، به امور دیگری نیز بپردازد) اما همه انرژی و هدف هسته ها جذب ‏نیرو و‎ ‎بسیج گری برای عمومی کردن خواست های جنبش است‎.‎

در حال حاضر، وجود رسانه ها (وب سایت ها، روزنامه ها و رسانه های‎ ‎عمومی) می تواند کمک بزرگی به هماهنگی ‏گروه های مختلف در شبکه گسترده جنبش زنان‎ ‎باشد. گرلاخ در این رابطه نیز معتقد است: «تحول تکنولوژی، بر ‏ساختار سازمانی جنبش‎ ‎های اجتماعی و تاکتیک های آنها تاثیر گذارده است. گسترش ابزار چاپ و وسایل ارتباط‎ ‎الکترونیکی امکان بیرون فکنی هزینه های خاصی را فراهم نموده است. اگر در گذشته برای‎ ‎انتقال یک پیام نیاز به ‏سازمان های بسیار سازمان یافته بود، امروزه یک سازمان ساده‎ ‎که می تواند توجه رسانه ها را به خود جلب کند برای ‏این کار کفایت می کند. رواج‎ ‎ابزار ارتباطی نظیر پست الکترونیک هزینه هماهنگی را کاهش می دهد و…». گرلاخ به‎ ‎امکانات موجود در برقراری ارتباطات توجه ویژه دارد و معتقد است امروزه می توان از‎ ‎طریق انتشار اخبار و فعالیت ‏ها در رسانه های حامی و استفاده بهینه از پست الکترونیک‎ ‎و سایت های اینترنتی کار هماهنگی را تا حد ممکن ساده ‏کرد و دیگر چون گذشته نیازی به‎ ‎سازمانی پیچیده و عریض و طویل نداریم‎.‎

با تکیه بر این داده های تجربی و مکتوب، می توانیم نگاهی واقعی تر به‎ ‎جنبش یک میلیون امضاء به عنوان یک جنبش ‏اجتماعی نوین داشته باشیم، به ویژگی های آن‎ ‎دقت کرده و به بررسی گروه های شکل دهنده شبکه این جنبش در حد ‏بضاعت این مقاله‎ ‎بپردازیم. با توجه به خصوصیاتی که در بالا از یک جنبش اجتماعی نوین گفته شد، «کمپین‎ ‎یک ‏میلیون امضا جنبش است» چرا که خواست ها و اهداف آن فراتر از یک سازمان یا یک‎ ‎گروه خاص مطرح شده و به ‏طور گسترده در بین انجمن ها، گروه ها، افراد، محفل ها، سازمان ها، ان جی او های مختلف در داخل و خارج از ‏کشور مورد توجه و پیگیری قرار‎ ‎گرفته است. هیچ فرد، گروه یا سازمان خاصی نتوانسته تاکنون رهبری آن را به عهده‎ ‎بگیرد و از طرفی مطالبات مشخص و حداقلی آن (که در بیانیه و دفترچه به تفصیل شرح‎ ‎داده شده) مورد توافق اغلب ‏گروه ها و افراد بوده و همه را حول یک خواسته مشترک عام‎ ‎و حداقلی، دور هم جمع کرده است. کمپین یک میلیون ‏امضا جنبشی است که شبکه ای گسترده‎ ‎دارد. به پهنای سرزمین ایران و ایرانی های خارج از کشور و فعالان حقوق ‏زنان و حقوق‎ ‎بشر در سراسر دنیا. به گوناگونی افراد، محفل ها، هسته ها، سازمان ها و…؛‎ ‎بنابراین اگر با این اوصاف ‏بپذیریم «جنبش» یک میلیون امضا داریم پس بهتر می توانیم‎ ‎دوباره به گفته های ذکر شده از گرلاخ و دلاپورتا در ‏ابتدای مقاله رجوع کرده و این‎ ‎بار با داشتن نمونه ای عینی در ذهن مان، گفته هایشان را مرور کنیم‎.‎

کمپین به عنوان یک جنبش اجتماعی نمی تواند به چهارچوب تنگ یک سازمان‎ ‎تقلیل یابد چون از دیوارهای یک ‏سازمان فراتر رفته و به ده ها سازمان، گروه، محفل و‎ ‎افراد مستقل، تسری یافته است. بنابراین امکان اسیر شدن در ‏ساختار واحد سازمانی را‎ ‎ندارد؛ و در مقابل، هیچ سازمانی هم نمی تواند ادعا کند همه کمپین است. شبکه ای از‎ ‎اتصالات مختلف و فراوان در شهرها، قومیت های مختلف، اقشار مختلف، سازمان ها و ان‎ ‎جی او ها، محفل ها، افراد ‏مستقل و هسته های متعدد (که صرفا به خاطر پیشبرد اهداف‎ ‎کمپین شکل گرفته اند)، همه با هم (یا جدا و مستقل از هم) ‏در شبکه ای سیال، جنبش یک‎ ‎میلیون امضاء را معنا می دهند. از این رو، اگر داده های تجربی ما از کمپین یک‎ ‎میلیون ‏امضاء آن است که این کمپین به یک جنبش تبدیل شده پس روابط درون این جنبش را‎ ‎باید با توجه به روابط شبکه ای ‏‏(باز، متکثر و سیال) بپذیریم و با معیارهای روابط‎ ‎شبکه ای بسنجیم. نه آن که آن را یک جنبش تلقی کنیم ولی در عمل ‏بخواهیم روابط درون‎ ‎آن را با توجه به روابط «محفلی» یا روابط «تشکیلاتی» محک بزنیم و بر آن معیارها‎ ‎حرکت ‏کنیم‎.‎

‎ ‎کار محفلی، تشکیلاتی و شبکه ای‎ ‎

از این زاویه سعی می کنم که در ادامه، سه سطح روابط مختلف یعنی روابط‎ ‎محفلی، روابط تشکیلاتی و روابط شبکه ‏ای را بیشتر توضیح دهم. اما به طور خلاصه روابط‎ ‎افراد و گروه ها را در اشکال مختلف سازمان یابی می توان چنین ‏برشمرد: 1) در محافل، تعهد افراد نسبت به یکدیگر است که جایگاه افراد را درون محفل تعریف می کند و آنها‏‎ ‎را در ‏یک محفل حفظ می کند، 2) در سازمان ها و انجمن ها تعهد افراد نسبت به آن‎ ‎سازمان و انجمن (و فعالیت هایی که آن ‏سازمان انجام می دهد) است که تعریف کننده‎ ‎اعضای آن انجمن است و رابطه فرد با آن سازمان و انجمن را حفظ می ‏کند و 3) در شبکه، تعهد افراد و گروه ها نسبت به آرمان و اهداف یک جنبش اجتماعی است که افراد را درون‏‎ ‎آن ‏شبکه تعریف و حفظ می کند. از این زاویه است که «عضویت» در یک شبکه و در یک جنبش‎ ‎با عضویت در یک ‏سازمان متفاوت می شود. «عضویت» در یک جنبش را افراد و گروه ها با‎ ‎توجه به میزان پیگیری شان نسبت به اهداف ‏و آرمان آن جنبش به دست می آورند، از این‎ ‎رو «عضویت در یک جنبش»، انتسابی نیست. درحالی که عضویت در ‏یک سازمان با توجه به‎ ‎شرایطی صورت می گیرد، یعنی یک سازمان و انجمن اعلام می کند که کسانی که دارای‎ ‎‎«‎فلان» شرایط باشند می توانند عضو آن سازمان شوند حال این «شرایط عضویت» می تواند‏‎ «‎شرایطی ساده» و یا ‏‏«شرایطی سخت» باشد و داوطلب پس از طی کردن این مرحله می تواند‏‎ ‎به عضویت آن سازمان در بیاید. اما عضویت ‏در یک محفل، از طریق ارتباط دوستانه فردی‎ ‎با افراد آن محفل به دست می آورند و نه با تعهد نسبت به آرمان های ‏یک جنبش یا «واجد‎ ‎شرایط» بودن عضویت در یک سازمان‎.‎

‎ ‎اساس روابط محفلی: روابط “بینافردی” است‎ ‎

انسان ها برای اهداف مختلف جمع ها و گروه های انسانی خود را شکل می‎ ‎دهند و از این طریق به سازمان یابی خود ‏می پردازند. ایجاد هویت یا هدف تغییر در‎ ‎زندگی گروهی یا اهداف دیگر، مبنای سازمان یابی افراد است. اما هر جمع ‏و گروهی بنا‎ ‎به نوع روابطی که بین افراد در آن گروه و جمع ایجاد می شود و بنابه هدفی که دنبال‎ ‎می کنند تعریف و ‏مشخص می شود. بدین ترتیب، اگر مبنای روابط بین افراد درون یک گروه‎ ‎و جمع، بر مبنای روابط بینافردی باشد آن ‏را محفل می نامند، که عمدتاً هدف این محافل‎ «‎هویت یابی» است. و اگر یک جمع و گروهی از افراد، روابط شان را ‏بر اساس «کاری که می‎ ‎کنند» تنظیم و سازماندهی کنند، چنین جمعی را سازمان و انجمن می نامند‎.‎

از سوی دیگر، روابط محفلی هم ربطی به آن ندارد که گروهی خودشان را‎ ‎محفل بدانند یا ندانند، بلکه نحوه روابط بین ‏افراد در هر جمعی باعث می شود که آن را‎ ‎به یک محفل تبدیل کند یا مثلاً به یک سازمان. در واقع روابط درون یک ‏گروه اگر بر‎ ‎اساس روابط «بینافردی»، افراد درون آن گروه باشد آن را محفل می نامیم. پس «محفل» از‎ ‎گروهی از ‏افراد تشکیل می شود که در فضایی صمیمانه بر اساس آشنایی و روابط شخصی‎ ‎افراد درون گروه شکل می گیرد. افراد ‏یک محفل به دنبال رسانه ای برای عمومی کردن‏‎ ‎خواست و تفکرشان نیستند و در نتیجه خود را در معرض نقد نیز ‏قرار نمی دهند. اما هر‎ ‎نوع جمعی می تواند از شکل محفلی به سازمانی ارتقاء یابد یا می تواند از شکل سازمانی‎ ‎به ‏محفلی تبدیل شود و تعیین کنندگی آن را نوع رابطه بین افراد در هر گروه مشخص می‎ ‎کند. در یک محفل، روابط ‏بینافردی بسیار مهم و اساسی است برای همین است که در محفل، رابطه افراد و رسیدگی به غم ها و شادی ها و دل ‏نگرانی های درون جمع از اولویت بسیار‎ ‎برخورد است؛ ولی در یک سازمان، روابط مبنای تشکیلاتی دارد و افراد ‏جایگاه شان را نه‏‎ ‎از رابطه شخصی با افراد درون گروه بلکه بر اساس جایگاه کارشان و تقسیم کاری که درون‎ ‎گروه و ‏سازمان شکل یافته، اخذ می کنند. افراد یک محفل هویت خود را از روابط درون‎ ‎محفل می گیرند نه از کاری که انجام ‏می دهند (مثلاً رسیدگی عاطفی، دلجویی کردن و‎ ‎امنیت خاطر آوردن و… اساس روابط محفلی را شکل می دهد). ‏بنابراین در یک محفل‎ ‎اولویت روابط درون گروهی، بیش از هر چیز، حفظ و نگه داشت روابط عاطفی جمع و «هویت‎ ‎یابی از آن جمع» است و نه مسایل بیرون از محفل یا «هدفی» که آن گروه را به آن جمع‎ ‎کشانده است‎.‎

اما فراموش نکنیم که «محافل» و «سازمان ها»، در صورت وجود یک جنبش‎ ‎اجتماعی می توانند اشکال مختلف ‏سازمان یابی درون یک جنبش باشند که در یک روابط شبکه‎ ‎ای (نه روابط تشکیلاتی) این محافل و سازمان ها و گروه ‏ها با توجه به یک گفتمان خاص‎ ‎و یک هدف مشترک و عام، با یکدیگر کار می کنند، در واقع «محافل» می تواند یکی ‏از‎ ‎اشکال سازمان یابی درون شبکه باشد، اگر یک جنبش اجتماعی وجود داشته باشد و در‎ ‎راستای آن به وجود آید. البته ‏در صورت فقدان وجود یک جنبش، «محفل» یک جمع با‎ ‎کارکردهای دیگر است اما وقتی محافل درون یک جنبش ‏شکل می گیرند (یا محافل از قبل‎ ‎موجود با اهداف یک جنبش فراگیر، پیوند می یابد) و در روابط شبکه ای آن جنبش ‏حرکت می‎ ‎کنند، کارکردهای متفاوتی می تواند به خود بگیرد‎.‎

محفل ها می توانند یکی از کانون های موجود در شبکه در یک جنبش‏‎ ‎اجتماعی باشند. به عبارت دیگر یک محفل با ‏خصوصیات یاد شده اگر مثلا برنامه های‎ ‎مشخصی برای کمپین دارد بخشی از شبکه بزرگ کمپین است و نمی توان ‏برای وجود آن و شکلی‎ ‎که دارد ارزش گذاری (مثبت یا منفی) کرد. محفل تعریف مشخص خود را دارد و محفلی ها می‎ ‎توانند اگر بخواهند بخشی از جنبش یک میلیون امضاء باشند و به شیوه خود برای اهداف‎ ‎آن اقدام کنند. همانطور که ‏اکنون نیز برخی از محافل از قبل موجود در یک روابط شبکه‎ ‎ای (و نه سازمانی) در راه اهداف کمپین تلاش می کنند ‏‏(مانند «صندوق دوستی» که یکی از‎ ‎این محافل مهم است که چون برخلاف بسیاری از محافل، با داشتن نام و یک کار ‏مشخص، اسمی و رسمی بر خود دارد و کمی از شکل کاملاً غیررسمی خارج شده قابل شناسایی برای‎ ‎ماست؛ اما ‏بسیاری از محافل غیررسمی مانند محافل کتاب خوانی در سطح کشور وجود دارند‎ ‎که ما در کمپین گاهی به حسب اتفاق ‏با آنها آشنا می شویم و می بینیم در یک شبکه‎ ‎غیررسمی حول کمپین شکل گرفته اند یا قبلا وجود داشته اند و اکنون ‏برای اهداف کمپین‎ ‎فعالیت می کنند).‏

‎ ‎اساس روابط سازمان، روابط تشکیلاتی‎ ‎است‎ ‎

اصلی ترین تفاوت سازمان با محفل در آن است که در یک سازمان، افراد‎ ‎هویت خود را از «فعالیت و کاری» که در ‏آن انجام می دهند به دست می آورند، نه بر‎ ‎اساس ارتباط صمیمانه ای که با هم دارند. در حقیقت، نمود بیرونی کنش و ‏عملی که فرد‎ ‎در سازمان خود انجام می دهد باعث ایجاد هویت در او می شود. از طرفی سازمان چه از‎ ‎نوع رسمی و ‏ثبت شده باشد و چه غیر رسمی، از طریق رسانه ها عملکرد خود را بیرونی می‎ ‎کند. به دنبال جذب نیرو است و ‏نیروهای جذب شده بر اساس کاری که به عهده می گیرند‎ ‎جایگاه می یابند و شناخته می شوند‎.‎

سازمان ها و انجمن ها معمولا دارای شورای مرکزی یا «هیئت امنا» و‎… ‎هستند. اغلب تصمیم گیری های کلان در این ‏شوراهای تصمیم گیری انجام می شود. سازمان‎ ‎های رسمی و ثبت شده دارای اساسنامه مشخص نیز هستند و معمولاً هم ‏روابط درون آن ها‎ ‎بر مبنای «نمایندگی» است. در واقع، انتخابات درون سازمانی برای تعیین شورای مرکزی‎ ‎یا ‏دبیرکل یا شورای مرکزی، معمولاً از طریق فرستادن «نماینده» درون آن شورا شکل می‎ ‎گیرد. سازمان و انجمن می ‏تواند عضوگیری محدود و یا نامحدود داشته باشد (مثلاً‎ «‎انجمن حمایت از حقوق کودکان»، یا «جمعیت زنان مبارزه با ‏آلودگی محیط زیست»، شیوه‎ ‎عضوگیری وسیعی داشتند، اما مثلاً در «کانون هستیااندیش» عضوگیری با شرایط دیگری‎ ‎صورت می گرفت؛ یا گروه ها و سازمان هایی هم هستند که اساساً عضوگیری نمی کنند، ولی‎ ‎کار درون آن ها ‏سازمانی است و روابط تشکیلاتی بر آن ها حاکم است یعنی هر فردی با‎ ‎توجه به جایگاهی که در تقسیم کار آن قرار ‏دارد تعریف می شود). در واقع، عضو گیری‎ ‎نیز در هر سازمان تعریف و مسیر مشخص خود را طی می کند. تقسیم ‏کار در سازمان مشخص‎ ‎است و معمولاً درون کمیته ها انجام می شود و هر کمیته و گروه درون یک سازمان یک یا‎ ‎چند نماینده در شورای هماهنگی دارد و نهایتاً تصمیمات حول اساسنامه آن سازمان در‎ ‎شورای مرکزی گرفته می شود‎.‎

زمانی که اهداف یا بخشی از اهداف یک سازمان، هم راستا با اهداف کل یک‎ ‎جنبش باشد، در حقیقت درون شبکه آن ‏جنبش می تواند قرار بگیرد و اعضای سازمان از طریق‎ ‎عمل و فعالیتی که در درون سازمان خود انجام می دهند، ‏سازمان خود را به یکی از نقاط‎ ‎اتصال شبکه تبدیل می کنند. پس با این تعریف، فرض اشتباهی است اگر تصور کنیم ‏هر چه‎ ‎یک سازمان بزرگتر شود ویژگی های یک جنبش را درون خود ایجاد می کند، و در نهایت‎ ‎سازمان می تواند خود ‏به جنبش تبدیل شود یا به عکس یک جنبش هنگامی که با فشارهای‎ ‎بیرونی مواجه شود می تواند با تفوق دیدگاه های ‏تمرکزگرا به تدریج به یک سازمان‎ ‎تقلیل یابد. در واقع یک سازمان چه رسمی و چه غیر رسمی درصورتی که بزرگ ‏شود و‎ ‎نیروهای فراوان نیز جذب کند، لزوماً به یک جنبش تبدیل نمی شود (جمعیت زنان مبارزه‎ ‎با آلودگی محیط زیست ‏صدها عضو دارد که در کمیته های مختلف این جمعیت فعال هستند، همینطور انجمن حمایت از حقوق کودکان).‏

همانطور که دلاپورتا اشاره می کند: «جنبش های اجتماعی ممکن است با‎ ‎ایجاد ساختارهای رسمی برای خودشان، از ‏مخالفان قدرتمندشان تقلید کنند. بنابراین یک‎ ‎دولت سرکوبگر و متمرکز می تواند باعث ایجاد جنبش اجتماعی کاملاً ‏سازمان یافته» شود، که این سازمان یافتگی می تواند روابط گروه ها و افراد درون یک جنبش را به یک روابط‎ ‎تشکیلاتی تقلیل دهد و آن را از روابط شبکه ای که خاص جنبش های اجتماعی است خارج‎ ‎سازد و در نتیجه یک جنبش ‏را به یک سازمان فروکاهد. منظور آن است که جنبش اجتماعی‎ ‎بزرگ شده یک سازمان نیست. جنبش متشکل از ‏سازمانها، گروهها، هسته ها، محفل ها، و‎ ‎افراد مستقل که در بافتی شبکه ای و باز قرار دارند و لزوما یک سازمان با ‏اعضای‎ ‎زیاد، نمی تواند یک جنبش باشد‏‎.‎

از سوی دیگرً هر چه سازمان بزرگتر شود تخصص در آن معنادارتر می شود‎. ‎یعنی با بزرگ شدن بدنه سازمان، تقسیم ‏کار در آن پیچیده تر می شود و هر فردی ناچار‎ ‎است به طور تخصصی یک قسمت از کار را به عهده بگیرد، در نتیجه ‏جایگاه فرد در بخش خود‎ ‎تثبیت شده و چون کارها در طول هم انجام می شود امکان این که ساختار هرمی و سلسله‎ ‎مراتب آسان تر در آن ایجاد شود، افزایش می یابد. منظور آن است که در یک سازمان نیز‎ ‎امکان ایجاد سلسله مراتب ‏هست آن زمان که سازمان بزرگ شود و کارها پیچیده گردد‎. ‎بنابراین به نظر می رسد که حتا برای ایجاد روابط ‏دموکراتیک و غیرسلسله مراتبی درون‎ ‎یک سازمان نیز ایجاد نهادهای مستقل در درون آن، عاقلانه ترین و دموکراتیک ‏ترین روش‎ ‎ممکن است‎.‎

بنابراین، سازمان هایی که چه به طور رسمی و چه غیر رسمی فعالیت می‎ ‎کنند و بخشی از یک جنبش بزرگ اجتماعی ‏را تشکیل می دهند، اگر بخواهند در موقعیت افقی‎ ‎خود قرار بگیرند باید مراقب حجم و اندازه بدنه خود باشند. چرا که ‏بزرگ شدن بدنه هر‎ ‎سازمان، نه تنها نشانه بافت جنبشی آن نیست بلکه مرتباً این روند (بزرگ شدن بدنه‏‎ ‎سازمان) ‏ناخودآگاه به سمت هرمی شدن و باعث پیچیده شدن می گردد. از این رو، همواره‎ ‎یکی از راه هایی که مانع ایجاد این ‏سلسله مراتب درون سازمانی می شود، آن بوده که از‎ ‎دل یک سازمان گروه های مستقل دیگری شکل بگیرد (مانند ‏تجربه شورای کتاب کودک که چند‎ ‎نهاد مستقل از دل آن بیرون آمد یا تجربه مرکز فرهنگی زنان که از دل آن نهاد‏‎ ‎کتابخانه صدیقه دولت آبادی به صورت مستقل فرا رویید، یا انجمن حمایت از حقوق کودکان‎ ‎که یک یا دو نهاد کودکان ‏کار از دل آن سر بر کشید). شکستن ساختارهای بزرگ و تکثیر‎ ‎آن در اشکال «موازی و مستقل»، نه تنها از ‏بوروکراتیک و متصلب شدن آن سازمان جلوگیری‎ ‎می کند بلکه مهم تر از آن امکان جذب نیروی بیشتری که توانایی ‏خود را واقعاً نشان‎ ‎بدهند (نه آن که فقط عضوی باشند برای شرکت در جلسات) ایجاد می کند و از سوی دیگر‎ ‎پرداختن ‏به امور جزئی تر را هرچه امکان‎ ‎پذیر تر می سازد. و جالب تر از همه این ها، فضای بیشتری برای فعالان ایجاد می ‏شود تا امکان سقوط به تک صدایی کمتر شود و در‎ ‎نهایت به بافتی جنبشی و روابط شبکه ای نزدیک گردد‎.‎

دلاپورتا در همین خصوص می گوید: “ساختار هر سازمانی در درون جنبش از‎ ‎استراژی آنها پیروی می کند و تابعی ‏از استراژی های اتخاذ شده آنها باید باشد‎. ‎سازمان های جنبش های اجتماعی باید تلاش کنند تا با اتخاذ استراتژی های ‏مناسب، ساختاری را برای سازمان شان شکل دهند که ساختار غیر رسمی و غیر متمرکز را حفظ‎ ‎کند”.‏

‎ ‎تقویت “هسته ها و نهادهای خودبنیاد” راهی برای‏‎ ‎برون رفت از مشکلات‎ ‎

در بخش جنبش اجتماعی به نقل از گرلاخ گفته شده که «علاوه بر سازمان‎ ‎های رسمی موجود همواره در یک جنبش ‏اجتماعی هسته هایی به وجود می آید که وظیفه اصلی‎ ‎شان بسیج گری برای عمل اعتراض آمیز است، این هسته های ‏محلی در بالاترین سطح عدم‎ ‎تمرکز و نسبتاً غیر سازمان یافته هستند. در درون هر یک از این هسته ها یک ساختار‎ ‎رسمی تر و عملیاتی وجود دارد اما در درون یک جنبش اجتماعی این هسته های گوناگون‎ ‎ائتلاف هایی را برای بسیج ‏اعتراضات به وجود می آورند». هر هسته به طور صرف تنها به‎ ‎اهداف جنبش می پردازد و بزرگترین هدفش جذب ‏نیروهای جدید و بسیج عمومی است و مستقل‎ ‎از بقیه هسته ها عمل می کند‎.‎

با توجه به این تعریف، در کمپین نیز “هسته” ها نقش مهمی در پیشبرد‎ ‎اهداف جنبش دارند و هم اکنون که این مقاله را ‏می خوانید این هسته ها عملاً وجود‎ ‎دارند و کاملا فعال هستند. کمپین در هر شهری “هسته ای خود بنیاد” است. بدیهی ‏است که‎ ‎هر هسته ای در درون خود ممکن است کمیته های کاری تعریف شده ای داشته باشد، وبلاگ یا‎ ‎سایتی برای ‏برقراری ارتباط با دیگران دارد، جذب نیرو می کند، قرار جمعی برای امضا‎ ‎گرفتن دارد، و همچنین سعی می کند با ‏دیگر هسته ها در شهر های همجوار، ارتباط داشته‎ ‎باشد. هیچگاه نیز تصور نشده که هر گروهی در هر شهری باید با ‏یک مرکز اصلی (مثلا‎ ‎تهران) در ارتباط مستقیم باشد و برنامه های خود را با تهران هماهنگ کند‎.‎

نه فعالان در تهران و نه هیچ یک از فعالان در شهرهای دیگر این روش‎ ‎کار را تاکنون پیشنهاد نداده اند. بلکه هماهنگی ‏با کل جنبش یک میلیون امضاء از طریق‎ ‎بیان چالش ها و انتشار اخبار و گزارش ها در سایت ها و دیگر فضاهای ‏ارتباطی صورت می‎ ‎گیرد. در حال حاضر، هسته ها استقلال خود و دیگری را به رسمیت شناخته اند و مستقل و‎ ‎خودمختار در شیوه عمل، در نوع جذب نیرو و نوع برقراری ارتباط، نسبت به دیگر هسته ها‎ ‎در شهرهای دیگر، فعال ‏هستند. تصور کنید همین امروز در شهری دیگر مثلاً در شیراز یا‎ ‎اصفهان متوجه شویم چند گروه مختلف به طور ‏مستقل در حال انجام فعالیت برای کمپین‎ ‎هستند و هر گروه نیز نگرش و جهان بینی خاص خود را دارد که حتی بعضاً ‏در تضاد با‎ ‎گروه دیگر است، طبق تعریف شبکه، وجود هر کدام از این گروه های مستقل به معنای بزرگ‎ ‎شدن و وسیع ‏شدن آن شبکه است. در نتیجه اگر تصور کنیم که برای ایجاد هماهنگی بیشتر، حتماً باید این دو سه گروه یکی شده و یک ‏گروه بزرگ را تشکیل دهند، تصوری اشتباه و‎ ‎نابجا خواهد بود. نباید فکر کنیم لازم است همه آنها به یک اتفاق نظر ‏مشترک برسند و‎ «‎در یک موقعیت متمرکز شوند» بلکه ورود هر جمع تازه شکل یافته به شبکه جنبش یک‎ ‎میلیون ‏امضاء را باید به فال نیک گرفت، به خصوص اگر هر گام خود را به معنای کل حرکت‏‎ ‎در آن شهر نداند و دیگری را به ‏رسمیت بشناسد. هر چند ارتباط این جمع ها با یکدیگر و‎ ‎اطلاع داشتن از نحوه فعالیت هم و کمک رسانی «در مواقع ‏لزوم»، از اموری کلیدی و مهم‎ ‎است که شیوه آن به طور نظری در بخش اول این مقاله گفته شد (استفاده از رسانه های‎ ‎حامی و یا فضاهای اینترنتی و روابط افراد در گروه های مختلف) و قطع یقین قسمت عمده‎ ‎کشف راه های جدید در ‏طول مسیر و انجام فعالیت هاست که حاصل می شود‎.‎

‎ ‎کمیته مردان: نمونه ای از هسته های‎ ‎خودبنیاد‎ ‎

نمونه مثال زدنی دیگر، کمیته مردان کمپین در تهران است. با آنکه از‎ ‎ابتدا به دلیل «اجبار بر تفکیک جنسیتی» در ‏کمیته ها و جلسات بود که این کمیته‎ ‎موجودیت یافت اما به تدریج به گروهی مستقل از دیگر کمیته ها بدل شد. برای ‏داوطلبان‎ ‎کارگاه می گذارد و پیگیری آنها را نیز مستقلاً به عهده دارد. جلسات مطالعاتی دارد‎. ‎قرار های جمعی برای ‏امضا گرفتن می گذارد. بنا به ضرورت و تشخیص خود، شیوه و روال‎ ‎کارگاه ها را تغییر می دهد و در نهایت برای ‏ارتباط با دیگران و ارائه گزارش های‎ ‎خود، وبلاگی را راه اندازی کرده است که نتیجه بحث و گفتگو ها و تجربیات ‏خود را در‎ ‎آن منعکس می کند. کمیته مردان در حقیقت به مثابه یک هسته مستقل و نهاد خودبنیاد در‎ ‎حال فعالیت است و ‏در عین حال با دیگران ارتباط دارد و تبدیل به جزیره ای دورافتاده‎ ‎نیز نشده است. هر چند بنابر تعریف بالا، لازم است ‏بر گسترش نیرو و فعالیت های خود‎ ‎بیافزاید تا بتواند به کسب نتیجه مطلوب نزدیکتر شود‎.‎

البته باید توجه داشت که، در خصوص هسته های خودبنیاد که هم اکنون در‎ ‎حال فعالیت هستند نیز «بازنگری و اصلاح ‏شیوه» مانند هر امر دیگری اجتناب ناپذیر‎ ‎است. در بخش مربوط به روابط سازمانی گفته شد که زمانی که بدنه سازمان ‏بزرگ شود‎ ‎کارها پیچیده و تخصصی می شود، در نتیجه ناخودآگاه به سمت سلسله مراتب و تصمیم گیری‎ ‎های پشت ‏پرده نزدیکتر می شویم. «رابل» یکی از رهبران جنبش دانشجویی آلمان در خاطرات‎ ‎خود می گوید: “… بله گردهمایی ‏ها عمومی بودند اما یک گروه کوچک در یک کافه جمع می‎ ‎شدند و در عرض نیم ساعت در مورد چیزی تصمیم می ‏گرفتند که مجالس عمومی در پنج ساعت‎ ‎نتوانسته بودند در موردش تصمیمی اتخاذ کنند. این کار لازم بود ما نمی ‏توانستیم کاری‎ ‎غیر از این انجام دهیم ما نمی توانستیم همه چیز را به دست خودانگیختگی‎ ‎بسپاریم”.‏

در واقع، این اتفاق در هر جایی که بدنه های بزرگ در آن ایجاد می شود‎ ‎رخ می دهد و برای جلوگیری از آن، یکی راه ‏حل «نمایندگی» دادن به «کمیته هماهنگی‎» ‎است اما این کمیته پتانسیل آن را دارد که به مرور به همان جمع کافه ای ‏تبدیل شود و‎ ‎برای یک عده بزرگ تصمیم بگیرد و این تصمیم گیری اش هم «مشروع» جلوه کند. همچنین، برای حفظ و ‏تعمیم این مشروعیت صوری برای کل مجموعه، مجبور می شویم «دنبال آدم ها‎ ‎پاسبان بفرستیم» که در کافه ای یا ‏مهمانی ای یا در جایی با هم «حرف نزنند» و در‎ ‎مورد موضوعی انسجام نیابند‎.‎

اما به جای این کارهای ناممکن، واقعاً می توانیم در گروه های کوچک و‎ ‎مستقل سازمان یابیم که لااقل تصمیمات درون ‏آن گروه کوچک، فقط در سطح همان گروه‎ ‎مشروعیت داشته باشد و بقیه گروه ها قادر به نامشروع قلمداد کردن ‏تصمیمات آن باشند و‎ ‎ملزم به اجرای آن نباشند. و به این ترتیب این گروه های کوچک در یک روابط شبکه ای و‎ ‎نه ‏تشکیلاتی با یکدیگر در ارتباط باشند (همانطور که تا پیش از این لااقل در کمپین‎ ‎یک میلیون امضاء وجود داشته و ‏تاحدودی دارد‎).‎

البته این نوع سازمان یابی (گسترش و تکثیر مراکز و ایجاد نهادهای‎ ‎خودبنیاد در کمپین تهران) تنها در حد یک پیشنهاد ‏است، که هر گروه و فردی در کمپین‎ ‎می تواند به فراخور حال و شیوه خود عمل کند. مسلماً هر پیشنهادی تنها برای ‏برون رفت‎ ‎از مشکلات موجود است و نه اجرای بی چون و چرا، زیرا اساساً هیچ یک از بخش ها، گروه‎ ‎ها و افراد در ‏کمپین چنین مشروعیتی را ندارند که روشی را برای همگان تجویز کنند (و‎ ‎حتا اگر بخشی از کمپین، نمایندگی به ‏گروهی بدهد برای گرفتن برخی از تصمیمات، باز هم‎ ‎بخش های دیگر کمپین می توانند این مشروعیت را برای آن ‏گروه قائل نباشند).‏

در هر صورت در این جا در حد توان سعی کرده ام لااقل روشی را که می‎ ‎پسندم و خیال می کنم راهگشاست و به آن ‏پایبندم توضیح دهم، همین و بس. البته، این‎ ‎هسته های خودبنیاد نیز روش جدیدی در کمپین نیست، بلکه روشی است که ‏پیش از آن نیز‎ ‎وجود داشته اما تاحدودی به حاشیه رفته است. از این رو است که سعی می کنم با تاکید‎ ‎بر این روش در ‏واقع بر این گرایش از قبل موجود تاکید کنم و بگویم که برای برون رفت‎ ‎از برخی مشکلات می توان این گرایش را ‏هرچه بیشتر تقویت و به گرایشی عمومی تبدیل‎ ‎کرد‎.‎

‎ ‎ایجاد ورودی های متعدد به کمپین‎ ‎

برای روشن شدن بیشتر موضوع، کمپین در تهران را به عنوان نمونه مرور‎ ‎می کنم: تهران ویژگی هایی منحصر به ‏فرد دارد که لزوم گسترش نهادها و تشکیل هسته های‎ ‎خود بنیاد در آن بیش از دیگر شهرها احساس می شود. اول آنکه ‏تهران (در مقام پایتخت‎ ‎ایران) به طور تاریخی و به دلیل دسترسی بیشتر به امکانات، عموماً پتانسیل آن را‎ ‎دارد که به ‏عنوان مرکزیت و راس جایگاه یابد. و خود و دیگران تهران را به عنوان گروه‎ “‎اصلی” بپذیرند. یعنی قدمی برای ‏نزدیک شدن به ساختاری هرمی شکل در سطح کلان. حال‎ ‎اگر انجام کار را در کلانشهر تهران تنها به یک هسته ‏مرکزی، محدود کنیم که در عین‎ ‎انسجام درونی، مانندی چون خود ندارد، به این ویژگی تاریخی تهران دامن زده ایم. ‏یعنی‎ ‎حضور تنها «یک» هسته توانمند و متمرکز می تواند بیش از پیش خطر مرکزیت و در راس‏‎ ‎قرار گرفتن را ایجاد ‏کند. در حالی که، وجود هسته های متعدد و متنوع می تواند از‎ ‎احتمال «ابتلا به این مرض» جلوگیری کند. چرا که هر ‏هسته ای خلاقیت و توانایی هایی‎ ‎متفاوت از دیگری دارد و شیوه کار را، خود تعیین می کند. مهمتر از همه هر هسته ‏مستقل‎ ‎با فتح باب ورودهای تازه برای جذب و‎ ‎همکاری داوطلبان، در واقع راه های ورودی به‎ ‎کمپین را متکثر و ‏پرتعداد می سازد و انحصار ورودی کمپین (فقط از یک دریچه) را ساخت‎ ‎شکنی می کند. همچنین حضور هر نهاد ‏خودبنیاد، فضایی جدید، انعطاف پذیر و جذاب است‎ ‎برای دعوت و جذب داوطلبان بیشتر که در نتیجه، تنوع و تکثر در ‏آرایش داوطلبان را نیز‎ ‎افزایش می دهد‎.‎

از طرف دیگر، تراکم جمعیت و گستردگی جغرافیایی تهران بزرگ، که خود به‎ ‎تنهایی در حد یک کشور است، لازمه ‏وجود هسته های مختلف را به امری جبری و اجتناب‎ ‎ناپذیر تبدیل می کند. چرا که یک گروه و هسته نمی تواند جا برای ‏همه داوطلبان و‎ ‎علاقه مندان داشته باشد. اگر قرار باشد برای پشتیبانی از این طرح مصداق قابل لمسی‎ ‎را بیاورم می ‏توانم به تجربه داوطلبان کرج استناد کنم. در این مدتی که از عمر کمپین‎ ‎می گذرد بارها و بارها تلاش کرده ایم که ‏داوطلبان مستقر در کرج را قانع کنیم تا‎ ‎مستقل از تهران در خود کرج گروه و هسته ای را شکل دهند و داوطلبان کرج ‏را جذب و‎ ‎سازماندهی نمایند، چرا که تهران به اندازه کافی امکان دسترسی و جذب نیروهای کرج را‎ ‎ندارد و متاسفانه ‏نتیجه آن از دست دادن بسیاری از داوطلبان با انگیزه شده است. در‎ ‎حالی که در نگاهی جغرافیایی می توانیم بپذیریم ‏کرج درحکم یکی از مناطق 22 گانه‏‎ ‎تهران است و شاید رفت آمد از کرج به برخی از نقاط تهران ساده تر از رفت آمد ‏مثلاً‎ ‎از شرق به غرب تهران است. بنابراین در نگاهی گذرا به جمعیت تهران و گستردگی آن می‎ ‎توان به سادگی ‏پذیرفت که اگر در شهری کوچک مانند کرج لازم است گروهی مستقل و‎ ‎خودبنیاد عمل کند در تهران باید چندین و چند ‏گروه و نهاد خودبنیاد وجود داشته‎ ‎باشد‎.‎

از طرفی بزرگ شدن هسته اصلی در تهران ناخودآگاه امکان جذب نیرو را‎ ‎روز به روز کمتر می کند به آن دلیل که ‏اولاً ورودی داوطلبان فقط منحصر به این هسته‎ ‎شده و آنها مجبورند در صف بایستند، دوماً سازماندهی و انسجام امور ‏در چنین شرایطی‎ ‎به امری سخت و دشوار تبدیل می شود. ضمن آنکه پیشنهاد کار برای افرادی که به کمیته‎ ‎ها می ‏پیوندند و یا قصد مشارکت دارند عملا وجود ندارد و به دفعات پیش آمده که آنها‎ ‎حتا از جمع و ادامه ارتباط پس از مدتی ‏کناره می گیرند‎.‎

گاهی دیده می شود برای جذب نیروها و یا نگه داشتن آنها پیشنهادهایی‎ ‎داده می شود که با آنکه می تواند تاثیرگذار باشد ‏و به همبستگی افراد کمک زیادی کند، اما چون کار مشخصی در ارتباط با کمپین وجود ندارد در صورت ادامه ممکن ‏است به ضد خود‎ ‎تبدیل شود و افراد احساس بیهودگی کنند. هر چند واقعن این کارها (مانند کوهپیمایی یا‎ ‎برگزاری ‏جلسات نمایش فیلم و…) لازم است، اما کافی نیست. در حالی که اگر هسته ها و‎ ‎نهادها بتوانند بدون حس جدایی از هدف ‏کلی، از هم تفکیک و مستقل شوند، به راحتی‎ ‎آنقدر کار بر زمین مانده در حول و حوش کمپین وجود دارد که نیازی به ‏تعریف کاری به‎ ‎این شکل شاید به وجود نیاید. هر گروهی می تواند خود داوطلبانی را جذب کند، تئاتر‎ ‎خیابانی اجرا ‏کند، فیلم بسازد و یا به شهرهای دیگر برای عمومی کردن خواسته های جنبش‎ ‎یک میلیون امضا سفر کند.هر هسته می ‏تواند مستقلا مراسم هایی را در جهت عمومی کردن‏‎ ‎خواسته های کمپین برگزار کند و این فرصت را برای علاقمندان ‏بیرونی ایجاد نماید که‎ ‎با وجود برنامه های مختلف امکان شرکت در یکی از آنها را بالاخره به دست آورد چرا که‏‎ ‎با ‏نبود هسته ها و گروه های متعدد لاجرم تعداد برنامه ها کم شده و به دلیل کمبود جا‎ ‎و فضا چهره هایی تکراری مدام ‏حضور می یابند و امکان دعوت از دورترها از بین می رود‏‎ ‎در حالی که هر نشست و مهمانی خود دلیل و بهانه ای می ‏تواند باشد برای جذب نیروهای‎ ‎جدید به کمپین نه آنگونه که برخی از افراد تصورمی کنند برنامه ها و نشست ها ‏فرصتی‎ ‎است برای تجدید دیدار با دوستان و هیچ برنامه ای بدون حضور انان نباید تشکیل شود‎. ‎در حقیقت با وجود ‏هسته های مختلف و تشکیل برنامه های متعدد هم دوستانی که احساس می‎ ‎کنند در همه جا باید حضور داشته باشند و هم ‏داوطلبان و علاقمندان به کمپین این‎ ‎امکان را دارند که بالاخره در یکی از جمع ها دعوت شوند‏‎.‎

نگاهی به اعضای فعال در کمیته ها نشان می دهد که اکثریت قریب به‎ ‎اتفاق فعالان کنونی در کمیته های تهران، افرادی ‏هستند که در کارگاه های اولیه و ماه‎ ‎های نخست وارد کمپین و کمیته ها شده اند، یعنی درست زمانی که کمیته ای را بر ‏حسب‎ ‎نیاز کاری شکل داده بودیم اما هنوز نیروی لازم برای آن نداشتیم و به هر کدام از‎ ‎داوطلبان جدید که پیشنهاد کار ‏در کمیته ای را می دادیم در حقیقت او را با مسئولیت و‎ ‎کاری جدی روبرو می کردیم و او این امکان را داشت که بتواند ‏با خلاقیت و گذاشتن زمان‎ ‎لازم، آن کمیته را شکل دهد. اتفاقی که از یک زمان به بعد بسیار به ندرت رخ می‎ ‎دهد‎.‎

از طرفی با گذر زمان و تخصصی شدن نقش ها و تثبیت جایگاه افراد در هر‎ ‎کمیته، به مرور سیالیت (که ویژگی اصلی ‏کمیته ها بود) عملاً از بین رفت، در نتیجه‎ ‎خلاقیت کنشگران پایین آمده و امکان سلسله مراتبی شدن را افزایش داده ‏است، هم چنین‎ «‎چرخشی بودن نقش ها و وظایف» (به عنوان یکی از اصول اولیه و پذیرفته شده در کمپین‎) ‎پس از ‏گذشت یک سال عملاً اتفاق نیافتاده است و بسیاری از افراد از ابتدای کمپین‎ ‎تاکنون در همان کمیته اول مانده اند و یا ‏حداکثر کمیته اصلی خود را حفظ و در کمیته‎ ‎های دیگر هم جسته و گریخته شرکت می کنند‎.‎

این در حالی است که سادگی کار در کمپین فرصتی است استثنایی برای جذب‎ ‎نیرو. و جنبش زنان نمی تواند به سادگی ‏از این فرصت دست بردارد. پیشنهاد تشکیل‎ «‎نهادها و هسته های خود بنیاد» بی شک به این خاطر است که بتوان هر ‏چه بیشتر کمپین و‎ ‎خواسته های آن را گسترده کرد و جذب نیرو نمود. آنچه این روزها از توان کمیته های‎ ‎فربه و تا ‏حدودی بروکراتیک شده، خارج است‎.‎

بنابراین، می توان به جای آنکه کمیته های موجود را عریض تر و چاق و‎ ‎چله تر کنیم آنهایی را که توان رشد و عضو ‏گیری مجدد دارند را «دوباره تولید» کنیم‎. ‎هسته ها و نهادهایی بسازیم که در عرصه کمپین فعالیت کنند، حال به هر ‏شیوه ای که خود‎ ‎می پسندند و توان آن را دارند یا شرایط به آنها اجازه می دهد. به بیان دیگر، شکل‎ ‎کنونی کمیته ها و ‏ارتباط آنها با یکدیگر در تهران را به مانند یک هسته مستقل در نظر‎ ‎بگیریم و بکوشیم فضایی ایجاد کنیم تا نمونه هایی ‏دوباره از آن ساخته شود. و به واقع‎ «‎تولیدمثل» کنیم. هسته های جدید می توانند از نمونه موجود در همین تهران یا در‎ ‎شهرستان ها کسب تجربه کنند، یا با خلاقیت خود شیوه ای نوین برای انجام کارها ابداع‎ ‎نمایند. تعداد بیشتر «هسته های ‏خود بنیاد» در یک جنبش اجتماعی نوین رابطه مستقیم با‎ ‎موفقیت آن جنبش در عمومی کردن خواست ها و جذب نیرو ‏دارد.پس با تشکیل هسته های جدید‎ ‎و تقویت هسته های موجود و تاکید بر ایجاد رسانه برای هر هسته به عنوان ابزار ‏ارتباط‎ ‎با دیگر هسته ها در سطح شبکه به رشد جنبش یاری رسانیم. با علم به آنکه در یک جنبش‎ ‎اجتماعی نوین اتفاقاً ‏‏«موازی سازی» امری مهم و کلیدی است، پس برای بقا و تداوم‎ ‎کارها هم که شده، آگاهانه و با خلاقیت «موازی ‏سازی» کنیم‎.‎

‎ ‎پانوشت‎: ‎

‏1- از مشکلاتی که در برخی از کمیته های کمپین مطرح می شود، مشکل‎ «‎چرخش اطلاعات» است. طرح این بحث ‏در کمپین همزمان بود با بحث ضرورت «تکثر مراکز‎ ‎تصمیم گیری در کمیته ها»، به جای «تمرکز تصمیم گیری در ‏کمیته هماهنگی». جالب است که‎ ‎ایده «نرسیدن اطلاعات» عمدتا از سوی کسانی در کمپین مطرح می شد که در کمیته ‏هایی‎ ‎فعالیت داشتند که به بیشترین اطلاعات کمپین دسترسی داشته و دارند یعنی خود مرجعی‎ ‎هستند که باید اطلاعات را ‏به دیگران منتقل کنند. کسانی که فرمول «تمرکز در تصمیم‎ ‎گیری / چرخش اطلاعات» را مطرح می کنند، اتفاقا کسانی ‏هستند که نه فقط رسانه اصلی‎ ‎کمپین، بلکه ایمیل های کمپین (یعنی ورودی اطلاعات از بیرون به کمپین) را در اختیار‎ ‎دارند و اتفاقا مسئول کمیته های مختلف کمپین هم هستند و در اکثر جلسات کمیته‎ ‎هماهنگی حضور دارند. گذشته از این ‏مسئله، می توان ادعا کرد که ایده «تکثر اطلاعات‎» (‎همراه با تمرکز تصمیم گیری) اساسا امری ذهنی است که نمی ‏تواند مشکل «توزیع قدرت‎» ‎را حل کند. حاملان این ایده تصور می کنند که صرف وجود «اطلاعات» قدرت می آورد ‏و اگر‎ ‎اطلاعات بین همه «مساوی» پخش شود، ساختار افقی ایجاد می شود و قدرت متکثر می شود‏‎. ‎در صورتی که ‏اساس این ایده دارای اشکالات فراوان است چون که اولا بحث توزیع قدرت‎ ‎ربط چندانی به یک دست کردن توانایی ‏افراد ندارد (درحالی که به نظر می رسد برخی‎ ‎افراد، «توزیع قدرت» را معادل «یکسان کردن توانایی ها» و به نوعی ‏‏«جامعه بی طبقه‏‎ ‎توحیدی» قلمداد می کنند. درحالی که انسان ها، توانایی ها و ظرفیت های متفاوت دارند‏‎ ‎و قرار نیست ‏همه افراد به لحاظ توانایی و کارکرد، یک دست شوند تا مثلا «سلسله‎ ‎مراتب» از بین برود، بلکه توزیع قدرت و تکثیر ‏آن مکانیزم های خاص خود را دارد‏‎)‎، ثانیا «داشتن اطلاعات» به خودی خود «قدرت» نیست. شاید «دانش»، قدرت ‏تلقی شود، اما‎ ‎مطمئنا دانش معادل اطلاعات نیست. امروزه در اینترنت، اطلاعات به وفور وجود دارد ولی‎ ‎این پهنه ‏عظیم اطلاعات لزوما کسی را نه توانمند و نه قدرتمند کرده است. دانش چیزی‎ ‎فراتر از اطلاعات است شاید بتوان ‏دانش را اطلاعات پردازش شده یا تحلیل شده دانست‎ ‎اما مسلما تفاوت بسیار عمده ای بین دانش و اطلاعات وجود دارد‎.‎

منبع‎:‎‏ مدرسه فمینیستی