از سر ضعف یا قدرت؟

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

در بین معماهای متعددی که رفتار جمهوری اسلامی برای تحلیل گران به وجود آورده یکی هم این است که دولت ایران آیا در هنگام احساس ضعف عرصه را بر نیروهای منتقد خود تنگتر می کند، یا هنگام احساس قدرت!

 

در روزهای اخیر دولت ایران بر فشارهای خود علیه نزدیکان آیت الله منتظری افزوده، دفتر کانون مدافعان حقوق بشر را پلمپ و منشی سابق آن را دستگیر کرده و دفتر تحکیم وحدت را نیز  را غیر قانونی نامیده است. اینها جز دستگیری ها و محرومیت هایی است که به طور معمول علیه دانشجویان فعال و فعالان سیاسی اعمال می شود.

 

افزایش فشار علیه نیروهای منتقد سبب شده است که برخی تحلیل گران اعلام آمادگی باراک اوباما رئیس جمهور جدید آمریکا را برای مذاکره بی قید و شرط با ایران، علت احساس قوت و قدرت از سوی حکومت بدانند و تشدید فشارها را به همین موضوع نسبت دهند، در حالی که تحلیل گران دیگری نیز یافت می شوند که تنگتر کردن عرصه بر نیروهای منتقد را ناشی از احساس ضعف حکومت در مقابل مجموعه شرایط داخلی و خارجی ارزیابی می کنند.

 

ای کاش حکومت ما نیز مانند اغلب حکومت های عالم نحوه برخورد با منتقدان را به احساس ضعف و قدرت خود پیوند نمی زد و حداقلی از حقوق آنها را تضمین می کرد تا هر گاه که محدودیتی هم برای مخالفانش پدید می آورد، ماجرا صورت معما به خود نگیرد.

 

به هر حال، اگر محدودیت های اخیر از سر احساس ضعف صورت گرفته، چیز زیادی برای گفتن باقی نمی ماند مگر اینکه از افراد مسئول این فشارها پرسید که بستن بیشتر فضا چه کمکی برای غلبه بر ضعف خواهد کرد؟

 

اما اگر تشدید فشارها ناشی از احساس قوت بخصوص در عرصه منطقه ای و بین المللی باشد، در آن صورت باید به افراد مسئول این نوع تحرکات یادآور شد که بر اساس کدام شواهد و قرائن به چنین حسی دست یافته اند؟

 

من بر خلاف بسیاری از تحلیل گرانی که به سیاست دولت جدید آمریکا در برابر جمهوری اسلامی دل خوش کرده اند، بر این باورم که مذاکرات مستقیم دولت آقای اوباما با ایران، نه فقط شانس بسیار اندکی برای پشت سر گذاشتن بحران هسته ای دارد، بلکه سرآغازی برای اعمال یک سلسله فشارهای سیاسی و اقتصادی بی سابقه علیه کشور و در صورت بی نتیجه ماندن آنها، حرکت به سمت توسل به گزینه نظامی در مقابل ایران است.

 

این جهت گیری را می توان از رفتار متحدان منطقه ای آمریکا به خوبی دریافت کرد. اسرائیل به روشنی حمله به تاسیسات هسته ای ایران را در شرایطی که مذاکره، فشار سیاسی و تحریم اقتصادی منجر به توقف غنی سازی اورانیوم نشود، در دستور کار خود دارد و بی دلیل نیست که سفیر آن کشور در استرالیا گفته است جنگ علیه حماس در نوار غزه در واقع پیش در آمدی برای چالش با ایران است.

 

مساله اما فقط اسرائیل نیست. تقریبا تمام متحدان عرب آمریکا در منطقه پس از جنگ در نوار غزه به طور علنی روبروی ایران قرار گرفته اند.

 

در حقیقت، مهمترین تاثیر جنگ غزه را می توان آشکار شدن تضاد عمیق کشورهایی نظیر مصر و عربستان و اردن دانست.

 

گر چه این تضاد از قبل از جنگ هم قابل درک بود، اما رهبران هر دو طرف ماجرا تلاش می کردند تا آن را پنهان کنند و یا از اهمیت آن بکاهند.

 

جنگ در نوار غزه اما پرده ها را کنار زد و واقعیت ها را آشکار ساخت. دولت ایران که پیش از آن  برای مبادله سفیر با مصر و گسترش روابط خود با دیگر اعراب اشتیاق زایدالوصفی از خود نشان می داد با آغاز جنگ علیه حماس این اشتیاق که هیچ بلکه احتیاط دو دهه گذشته خود را نیز در برابر کشورهایی مانند مصر و عربستان کنار گذشت و به طور علنی و رسمی آنها را به همدستی با اسرائیل و هر اتهام دیگری از این نوع متهم کرد.

 

پاسخ این کشورها به ایران هم از لحاظ تندی لحن کمتر از طرف مقابل نبود. آنها ایران را به بازی با مساله فلسطین از طریق به خدمت گرفتن حماس و دخالت در امور اعراب برای ایجاد انشقاق بین آنها متهم کردند و راههای پایان دادن به این دخالت را در نشست ابوظبی به بحث گذاشتند.

 

اگر پیش از این با تکیه بر شواهد و قرائنی گفته می شد که رفتار ایران، اعراب و اسرائیل را علیه کشور متحد کرده است، این اتحاد اکنون چنان عیان است که تسیپی لیونی رهبر حزب کادیما نیز نیازی به پنهان کردن آن نمی بیند و از قول مسئولان کشورهای خاورمیانه اعلام می کند که ایران تهدیدی جدی تر از اسرائیل علیه آنان است.

 

بعید نیست که از این پس رهبران کشورهای عرب آنچه را که در خفا علیه ایران به خانم لیونی گفته اند، علنی بر زبان برانند، زیرا رفتار ایران در جریان جنگ غزه و پس از آن چنان در مقابل آنان بی پروا بوده است که چیزی از «شرم» همراهی با اسرائیل برای آنها باقی نگذاشته است.

 

با این وضعیت، تلقی من از اوضاع این است که حلقه محاصره ای که بر اثر تصویب قطعنامه های سازمان ملل علیه ایران در سطح بین المللی شکل گرفته، در حال پیوند خوردن با حلقه های منطقه ای است و این مساله جایی برای خوش بینی باقی نمی گذارد.

 

به هر حال، در چنین فضای وانفسایی، تشدید فشار علیه نیروهای منتقدی که با هر نوع مقیاسی تهدیدی علیه حکومت به شمار نمی روند تنها می تواند ناشی از سوء برداشت عمیق مسئولان از شرایط کشور باشد، حال چه احساس ضعف کنند و چه احساس قدرت.