دو ماه دیگر در این روزها انتخابات برگزار شده نتیجه آن هم اعلام شده است. اما هنوز هیچ کس نمیداند قرار است وزن کشی میان چه کسانی باشد. میگویند هر وقت در میدان جنگ ژنرالی به ناپلئون میپوست اولین سوال ناپلئون از او این بود که چند سرباز داری؟ حالا اما در کارزار انتخابات ایران برعکس شده است یعنی باید از این خیل سربازان وارد شده به عرصه پرسید چند ژنرال دارید؟ بنا به تجربه و تاریخ هم در هر انتخابات ریاست جمهوری که در ایران برگزار شده در چنین روزهایی وجود یک چهره شاخص صاحب نفوذ و واجد رای آوری بالا، مفروض و معلوم بوده است. اما امروز به جرات میتوان گفت که هیچ کس نمیداند آن دو چهره شاخصی که قرار است انتخابات بعدی رقابتی میانشان دربگیرد چه کسانی هستند؟ افرادیکه تا به امروز بنا به احساس تکلیف یا اشتیاق تشویق به میدان آمده اند بدون رخداد هیچ معجزه ای رویهمرفته نمیتوانند ۱۰ میلیون را قانع کنند تا شناسنامه هایشان را بردارند و از خانه خارج شوند و نام این افراد را روی کاغذ بنویسد.
بررسی این همه سرگردانی و ابهام در حوزه اصولگرایان دلایل متعددی دارد اما حال قصد پاسخ به این سوال است که در اردوگاه اصلاح طلبان چه می گذرد؟ این جناح سیاسی قرار است در دو ماه آینده چکار کند؟ پیش از پاسخ به این پرسش لازم چند نکته بدیهی را بازخوانی کنیم
اصلاح طلبی در سال ۹۲ یعنی چه؟
- شرایط سیاسی در ۴ سال گذشته به گونه ای رقم خورده که اکنون معنای اصلاح طلبی مبهم شده است حوادث بعد از انتخابات پیشین، نوع رفتار حاکمیت با اصلاح طلبان، انواع و اقسام محدودیت ها و مضیقه هایی که برای چهره های شاخص اصلاح طلب حادث شده از یک طرف و مصادره برخی شعارهای اصلاح طلبی از سوی اصولگرایان ا ز طرف دیگر باعث شده که وقتی ما امروز از اصلاح طلبی سخن میگوییم نمیدانیم دقیقا منظورمان چیست. سوال اپوزیسیون از اصلاح طلبان این است که چگونه ساختاری را که به شما اجازه فعالیت و تشکیل حزب و روزنامه نمیدهد اصلاح پذیر میدانید؟ سوال افراطیون اصولگرا هم از آنها این است که اگر اصلاح طلبید چرا اپوزیسیون خارج از نظام از شما حمایت میکند؟
این جناح در حال حاضر بیش از آنکه متکی به مفهوم یا شعاری باشد متکی به افراد و نام هاست. و دوری و نزدیکی کاندیداها به آن نام هاست که میزان اصلاح طلب بودنشان را مشخص میکند
بروز آنچه اصولگرایان” فتنه” و اصلاح طلبان “اعتراض” مینامند خود مشکل دیگری برای اصلاح طلبان بوجود آورده است. اصولگرایان شرط ورود به عرصه انتخابات را توبه کردن از حوادث بعد از انتخابات میدانند و بدنه اصلاح طلبی چنین اقدامی را به مثابه قطع امید از ان کاندیدا می پندارند. ساکت بودن برخی اصلاح طلبان در آن ایام هم برای اصولگرایان نقطه ضعف است هم برای بدنه اصلاح طلبی.
بحران هویت
اصلاح طلبان در ۴ سال اخیر با بحران هویت مواجه شده اند آنها که همان خط امامی ها و چپ های سابقند از روز اول انقلاب از پی جاه به این درگاه آمده بودند اما حالا به یکباره خود را در موضع اپوزیسیونی میبینند که امید رسیدم به قدرت برایشان محال شده است. کسانی که از سنین جوانی پا به عرصه قدرت و مسوولیت گذاشتند. رییس مجلس و رییس جمهور تعیین میکردند. در سیاست خارجی کنشگری کردند کارنامه شان پر است از مسوولیت و مقام.. حالا در عرض ۴ سال حجم انبوهی از واژگان سیاسی علیه انها بوجود امده. تهمتهای اثبات نشده علیه آنها سکه رایج بازار سیاست شده و ارتباط با بیگانه و اقدام به براندازی پسوند اسمهایشان. این افراد به یکباره هر تریبونی که در اختیار داشتند از دست دادند انها چندین سال است که حتی نمیتوانند بفهمند چقدر بدنه اجتماعی دارندچرا که راه انها برای ورود به انتخابات هم بسته مانده است.
مصادره اصلاح طلبی توسط مخالفان اصلاح طلبان
از فردای انتخابات ریاست جمهوری ۴ سال پیش هم گروهی از اصولگرایان معتدل که رادیکالها جا بر انها تنگ کرده بودند چشم طمع به جایگاه اصلاح طلبی دوختند تا شاید بتوانند با بازگو کردن برخی از شعارهای آنها جای خالی شده اصلاح طلبان را که زمینی فراخ هم به حساب می امد از آن خود کنند. رادیکالهای دولتی هم با وعده آزادی اجتماعی سعی در قربانی کردن ازادیهای سیاسی دارند تا به این شکل برجنازه اصلاح طلبی نماز بخوانند.
مجموعه این مشکلات باعث شده است که اصلاح طلبان هنوز نتوانند برای انتخابات ریاست جمهوری آینده تصمیمی بگیرند. کنار ماندن و به کار مدنی قانع شدن را هم نه مطلوب میدانند و نه کاریست که اساسا در آن تجربه ای داشته باشند. گواه این ادعا هم نقدهاییست که هر ازچندگاهی به دوران اصلاحات وارد میکنند و میگویند ای کاش در آن دوران به جای آنکه تخم اصلاحات را در ساختار سیاسی بکاریم در میان جامعه و مردم میکاشتیم.
با چنین وضعیت خطیر و دشواری می پرسیم اصلاح طلبان میخواهند چکار کنند؟
اولین و آسانترین پاسخ به این سوال این است که باید با همان کسی وارد معرکه شد که سال ۷۶ توانست ۲۰میلیون رای بیاورد. کسی که هم محبوبیت مردمی دارد و هم دنیای خارج او را به اعتدال و عقلانیت میشناسد. تحلیل موافقان ورود وی به انتخابات این است که رییس اصلاحات در هر روزی که اعلام کاندیداتوری کند بی انکه نیاز به سفر استانی و تبلیغ و رسانه باشد پیروز قطعی انتخابات است. او میتواند بر تمام مشکلاتی که به برخی از آنها اشاره شد فایق آید. و نه تنها اصلاح طلبان که کل سیستم را از وضعیتی که در آن به سر میبیرمی نجات دهد.
اما داستان به همین راحتی هم نیست. سوالات یکی پس از دیگری سر بیرون میاورند. از جمله اینکه سیستم برای حذف اصلاح طلبان هزینه داده است. یک دهم آنچه ادعا میشود هم به براندازی آنها ایمان داشته باشد آیا میتواند به کار اندازد تا دوباره آش همان آش شود و کاسه همان کاسه؟ حتی اگر خاتمی همان خاتمی باشد کاسه سیاسی ایران دیگر آن کاسه نیست. بعد از سال ۷۶ سالها طول کشید تا مخالفان اصلاحات از بهت و حیرت بیرون بیایند اما الان مخالفان اصلاحات را گروهی محافظه کار که کاسه چکنم به دست گرفته اند شامل نمیشود. به تعبیر مولوی آن “مار یخزده” الان جان گرفته و توان بلعیدنش فوق تصور شده است. اگر روزنامه کیهان تا سال ۷۷ عکس خاتمی در اتوبوس و صف شیر را عکس یک خود میکرد همین امروز که نگارنده در حال نوشتن این خطوط است مینوسد “ با توجه به قطعی بودن رد صلاحیت خاتمی و تردیدناپذیری این امر، پیشنهاد کارگزاران{مبنی بر کاندیاتوری وی } به این معناست که خاتمی برای رد صلاحیت شدن نامزد شده و در واقع به مثابه یک پیشمرگ انتحاری برای هاشمی عمل کند”.
این حرف خود سوال دیگری ایجاد میکند اگر خاتمی کاندیدا شد و رد صلاحیت چه اتفاقی میفتد؟
یک عقل سلیم با گرایشات اصلاح طلبی در معنای اخص آن (اصلاح پذیربودن نظام ) این امر را غیر ممکن میداند چرا که رد صلاحیت او به معنای خشکاندن امید اصلاح در میان بدنه اجتماعی اصلاحات است. پیامی صریح با این محتوا که اصلاح طلبی موقوف!. بعد از آن زنده باد هر چیز دیگری!. این چیز دیگر را احمد نژادی ها یک عبارت میدانند و اصولگرایان عبارتی دیگر.
خود این مساله میتواند برای خاتمی هم محذوراتی ایجاد کند و برای از بین نرفتن امید اصلاح از آمدن به دلیل رد صلاحیت شدن خودداری کند تا روزی دیگر شاید ۸ سال دیگر بتواند همچنان برگ اصلاح طلبی اش را رو کند. سابقه وی نشان داده که میتواند به این دلیل هر کاری انجام دهد. حتی اگر این کار رای دادن در کوچه پس کوچه های دماوند باشد.
احتمال دیگر این است که او کاندیدا شود و فی المثل از کاندیدای دولت- که برگزار کننده انتخابات هم هست -شکست بخورد. به این معنا که دولت احمدی نژاد نخواهد مقابله به مثل کند و کاری که خاتمی ۸ سال پیش با او کرد در سال ۹۲ تکرار کند. آن وقت چه میشود؟ بر سر تبریک گفتن یا نگفتنش هم مساله ای به اهمیت خود انتخابات از زمین سر بلند میکند.
احتمال دیگر اینکه شرکت کند تایید صلاحیت شود و بعد از آن وزارت کشور احمدی نژاد نام او را به عنوان رییس جمهور اعلام کند. هم ویرانی های احمدی نژاد را تحویل بگیرد و هم آبادانی هایش را. هم با جایگاه ارتقا یافته ریاست جمهوری روبرو شود و هم به ساختار اقتصادی که منتقدان احمدی نژاد توصیف مطلبوبی از ان ندارند. اما این ساختار آنقدر ویران نیست که کسی سوادی ریاست جمهوری را به خاطرآن ار سر بیرون کند. درست است که برخی رییس جمهور شدن در دولت بعدی را مثل” جوشکاری زیر آب” میدانند. اما مشکل چنین جوشکاری مصداق “چون که فردا شود چاره فردا کنیم” است. رییس جمهوری که دستگاه جوشکاری دستش باشد فکری به حال نفس کشیدن زیر اب هم خواهد کرد. اما باز هستند کسانی که به این احتمال هم ایراد وارد کنند و بگویند در ان صورت هم کاری از دست خاتمی ساخته نیست. و از آنجا که قوه تخیل نگارنده تا حد پاسخگویی به این سوال گسترده نیست از این نکته به عنوان انتقاد و مشکل در میگذریم
حال بیایید احتمال قویتر رابررسی کنیم.
ا گر خاتمی نیایند چه؟
خیلی پیشتر از آنکه معلوم شود خاتمی میاید یا نه برخی از اصلاح طلبان به این سوال پاسخ داده اند. عارف و کواکبیان و شریعتمداری وارد عرصه انتخابات شده اند.
محمد رضا عارف دیروز منشور انتخاباتی اش را متشر کرده و بر پایبندی اش به قانون تاکید کرده است او پیش از عید روزنامه بهار را هم به را ه انداخت و تیمی حرفه ای را برای نشر اندیشه های اصلاح طلبی اش انتخاب کرد.
محمد شریعتمداری دوران وزارت بازرگانی اش در کابینه خاتمی را وجه بارز اصلاح طلبی اش میداند و انگونه که با” اعتماد” سخن گفت آمده است تا ببرد. شریعتمداری برنامه ای مدون برای ریاست جمهوری دارد و سه دهه کار اجرایی را نقطه قوتی میداند که کمتر کاندیدایی از ان برخوردار است
مصطفی کواکبیان از برخی رسانه های اصلاح طلب گلایه مند است و همین نکته نشان میدهد که او برای قانع کردن بدنه اجتماعی اصلاح طلبان برای پذیرفتنش به عنوان کاندیدایی اصلاح طلب راه سختی در پیش دارد. عمده کار او در این مدت به تشریح اصلاح طلب اصلی و بدلی و رد اتهام بدلی بودن از خودش سپری شده است اما نطق های او در مجلس هشتم نکته ای نیست که بتوان از آن درگذشت هرچند رای نیاوردنش در مجلس نهم را هم برخی به عنوان نقطه ضعف او نام میبرند
به جز این سه نفر احتمال ورود اسحاق جهانگیری و محمد علی نجفی هم به عرصه انتخابات مطرح است. نجفی که حتی پیش از عید در مصاحبه با روزنامه ای اصلاح طلب شعاری انتخاباتی اش را هم انتخاب کرده بود هنوز کاندیدتوارش در حد گمانه و شایعه است. اسحاق جهانگیری وزیر صنایع اصلاحات هم بعد از دیداری که به همراه مجید انصاری و موسوی لاری با مقام معظم رهبری داشت شایبه آمدنش به عرصه جدی شد. او تا به امروز بر بی تصمیمی خود تاکید کرده اما نشانه هایی برای نزدیک شدن وی به تصمیم مثبت هم دیده میشود
چهره هایی که نام بردیم همه سجل اصلاح طلبی دارند و شهره به اصلاح طلبی هم هستند اما تعدد و تکثرشان در میدان و بی نتیجه ماندن هر گونه ایتلافی میان انها تحلیل سیاسی رفتارشان را دشوار میکند. آیا این همه کاندیدا میخواهند به عرصه انتخابات وارد شوند؟ آیا آنها تجربه سال ۸۴ را از یاد برده اند که به علت همین تعدد کاندیدا بازی را به مردی گمنام واگذار کردند؟ آیا سخت بودن شرایط امروز آنها را به این نتیجه نرسانده است که باید با یک کاندیدای واحد به مصاف کاندیددای دولت و اصولگرایان بروند؟. شاید دو ماه باقی مانده آنها به این سوال پاسخ مثبتی بدهند. شاید بتوان دیدارهای انتخاباتی شریعتمداری و عارف یا ضیافت صبحانه شریعتمداری با کاندیداها را که دیروز اعلام شد بارقه امیدی برای رسیدن به یک کاندیدای واحد دانست.
هنوز هم هاشمی
مطرح شدن هاشمی رفسنجانی در انتخابات آتی در حال حاضر آنقدر جدی است که همه کاندیداهای اصولگرا موضع گیری در مورد او را مانند یک برنامه انتخاباتی میدانند. حداد عادل سن هاشمی و باهنر تجربه ۸۴ سال را به او یادداوری میکند، یکی عالیجناب سرخ پوش خواندنش را متذکر میشود و دیگری نفر سی ام شدن تهرانش را. در واقع رسانه های اصولگرا به همان اندازه که برای کاندیداهای خودشان فعالیت ایجابی میکنند برای هاشمی کار سلبی انجام میدهند.
هاشمی در سن ۷۹ سالگی برای خیلی از نیروهای انقلابی به مثابه قهرمانی نجاتبخش است که میتواند از این گردنه سخت با کمترین هزینه عبور کند. با رییس جمهور شدن او نه اصولگرایانی که اصلاح طلبان را برانداز میدانند احساس شکست و عقب نشینی از مواضع میکنند نه اصلاح طلبانی که الان دیگر نزدیک ۴ سال است که سقف مطالباتشان از زبان هاشمی بیان میشود. تاریخ اکنون هاشمی را در جایگاهی نشانده است که در صورت پیروزیش هیچ جناحی احساس شکست نمیکند. البته سن او برای کار اجرایی زیاد است واقعیتی که نمیتوان کتمانش کرد اما همان را میتوان نقطه قوتی دید. چرا که در سن ۷۹ سالگی کسی شهوت قدرت و کن فیکون کردن ساختار را ندارد. خیلی از اصولگرایانی هم که امروز به میدان آمده اند یک عکس یادگاری با هاشمی سند افتخاری برای یشان محسوب میشده است. او در چند سال اخیر که پای فرزندانش به اوین هم باز شد به گونه ای عمل کرد که همین نکته رابه نقطه قوت خود تبدیل کرد. هاشمی هم مانند خاتمی یکی از آن ژنرالهاییست که آمدنش به میدان کل صحنه انتخابات را از نو میچیند.
اما ممکن است هاشمی نیاید. ! به دلیل همین امکان است که برخی نزدیکان هاشمی وارد میدان شده اند کسی مثل حسن روحانی. که بعد از عید نوروز اعلام کاندیاتوری کرد. و اعضای ستادش همان وزرای کابینه هاشمی هستند
هر روز که میگذرد برای فرونشستن این همه ابهام دیر میشود اما برای ما زود است که بگوییم چه خواهد شد