آخه واسه چی صفر شدی؟

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

فاطمه رجبی: “ آمدن احمدی نژاد امتحان الهی بود.” ‏

محمود بچه درس خوان و نجیبی بود، او هر روز صبح زود از خواب بیدار می شد و پس از ‏نماز به مدرسه می رفت و درس اش را می خواند و همیشه سر همه جلساتی که مصلحت نبود، ‏حاضر می شد. او آن قدر شاگرد منظمی بود که شمسی خانم پهلوان خاله عزیزش به او می ‏گفت، شما معجزه هزاره سوم می باشید. تا این که در سال سوم در امتحانات آخر سال حاضر ‏شده و خاله فاطی اش گفت: این یک امتحان الهی است. اما وقتی کارنامه سال سوم را آقای ‏ناظم به او داد، گفت: برو و ولی ات را بیاور، وگرنه سال بعد را نمی توانی بگذرانی. محمود ‏خیلی ناراحت شد و به خانه آمد و کارنامه را نشان ولی خودش “ آقا ولی” داد. ولی آقا محمود ‏پس از نگاهی که به آن کارنامه نمود، عصبانی شده و با یک ترکه پشت دست او کتک نموده و ‏از وی سووال کرد: ‏

ولی مربوطه: واسه چی درس “ تاریخ” رو صفر شدی؟

دانش آموز: اسم قرارداد “ ترکمانچای” رو درست نوشتیم، ولی اسم قرارداد گلستان رو هم ‏نوشتیم “ گلستان چای”، ضمنا تاریخ عراق رو نهصد سال زیادی حساب کردیم، گفتیم هزاران ‏سال ایران و عراق همسایه بودن، معلم مون هم گفت، عراق همه اش هشتاد ساله وجود داره، ‏بهم داد صفر….‏

ولی مربوطه: حالا این هیچی بی سواد، درس فیزیک رو چرا صفر شدی؟

دانش آموز: سه تا اشتباه کردیم، اول اینکه سطح شیبدار رو درست حساب نکردیم، درست ‏موقعی که ما حساب نکرده بودیم خوردیم زمین، دوم اینکه نوشته بودیم اگر قطار با سرعت و ‏بدون ترمز به طرف دیوار برود، اتفاقی نمی افتد، ولی افتاد. سوم اینکه نوشته بودیم فشار وارد ‏بر همه نقاط عینا به همه جا منتقل نمی شود، که شد و آقای فیزیک مون بهم صفر داد….‏

ولی دانش آموز: حالا فیزیک هیچی، تو که این همه شیمی می خوندی، برای چی شیمی صفر ‏شدی؟

دانش آموز: آقا بخدا تقصیر ما نبود، ما سه سال فقط درباره اورانیوم خونده بودیم، همه اش رو ‏هم از بر بودیم، ولی همه امتحان از شیمی آلی بود و در مورد نفت و گاز و بنزین، ما هم بلد ‏نبودیم همه رو صفر گرفتیم….‏

ولی مربوطه: حالا شیمی و فیزیک بدرک، ادبیات انگلیسی برای چی صفر شدی؟ من که سه ‏سال فرستادمت همه جا زبان یاد بگیری، این همه معلم سر خونه داشتی؟ این همه مترجم دور ‏و برت بود؟

دانش آموز: بخدا همه چی رو بلد بودیم، ولی امتحان شفاهی رو توی سالن کلمبیا گرفتن، ما هم ‏به جای “ وان مینیت پلیز” گفتیم “ وان دقیقه پلیز” معلم انگلیسی مون هم بهمون صفر داد…..‏

ولی مربوطه: حالا زبان انگلیسی تو سرت بخوره، برای چی ادبیات فارسی صفر شدی؟

دانش آموز: آقا! بخدا همه لغت ها رو بلد بودیم، ولی زمان ها رو اشتباه نوشتیم، باید زمان ‏آینده رو صرف می کردیم، همه رو زمان گذشته صرف کردیم، مثلا باید می نوشتیم “ ایران ‏ابرقدرت خواهد شد” نوشتیم “ ایران ابرقدرت شده است” یا باید می نوشتیم “ ایران هسته ای ‏می شود” اشتباها نوشتیم “ ایران هسته ای شده است.” یا باید می نوشتیم” وضع اقتصادی مردم ‏بهتر می شود” اشتباها نوشتیم “ وضع اقتصادی مردم بهتر شده است.”….‏

ولی مربوطه: این دیگه چیه؟ همه اش به کنار، مگه تو ده سال هر روز هر روز کفش پاره ‏نکردی، واسه چی نمره ورزش ات صفر شده؟

دانش آموز: بخدا آقا، فوتبال مون خوب بود، حتی به دروازه بان تیم ملی هم گل زدیم، ولی ‏موقع امتحانات میدانی، اومدیم از قله هسته ای بپریم و رد بشیم، پامون توی چاله تورم گیر ‏کرد، افتادیم زمین…..‏

ولی مربوطه: وای وای وای، این دیگه چیه؟ مگه می شه آدم ریاضی هم صفر بگیره؟ یعنی تو ‏هیچی جمع و تفریق بلد نبودی؟ واسه چی اینو صفر شدی؟

دانش آموز: آقا بخدا وقتی از جلسه بیرون می اومدیم، خودمون هم فکر می کردیم بیست می ‏شیم، ولی آقای ریاضی گفت، همه محاسباتت غلط بوده، یه سوال این بود که اگر تورم در این ‏ماه 13 باشد و در سه ماه بعد بشود 15 و پس از آن هم همان سیاست های قبلی ادامه پیدا کند، ‏سال دیگر تورم چقدر می شود؟ ما نوشتیم تکرقمی می شود، ولی 24 درصد شد، آقای ریاضی ‏مون هم بهمون صفر داد.‏

ولی مربوطه: بگو ببینم، پایتخت مصر کجاست؟

دانش آموز: کاراکاس….‏

ولی مربوطه: بگو ببینم، کانبرا در کدام قاره واقع شده است؟

دانش آموز: آمریکای لاتی

ولی دانش آموز: همینه دیگه جغرافی رو هم صفر شدی، بگو ببینم نمره جغرافی ات چرا صفر ‏شده؟

دانش آموز: اشتباه کردیم، اولا روی نقشه مون کشور اسرائیل محو شده بود و اون رو ندیدیم، ‏ثانیا گفته بودن همسایگان ایران چه کشورهایی هستند، منم نوشتم ونزوئلا، بولیوی، ‏نیکاراگوئه، توگو، زیمبابوه، اندونزی، معلم جغرافی مون هم بهمون صفر داد….‏

ولی دانش آموز: منم بودم بهت صفر می دادم، خوب کاری کرد، ولی بگو ببینم، حالا همه اینها ‏بدرک، نمره اخلاق تو برای چی صفر شدی؟

دانش آموز: آقا! بخدا ما همه چی رو بلد بودیم، درباره تقوا و ایمان و راستگویی همه چی رو ‏بلد بودیم، ولی ناظم مون ما رو فرستاد سر صف برای بچه ها سخنرانی کنیم، ما هم خیلی ‏قشنگ حرف زدیم، ولی وسط سخنرانی پامون خارید، کفش مون رو درآوردیم، اونم نمره ‏اخلاق رو بهمون صفر داد…..‏

‏….. نمایشنامه به دلیل اینکه پرده نمایش یک دفعه افتاد، نامعلوم است، لطفا خودتان یک ‏جوری این کمدی تراژدی را تمام کنید. ‏