سفر اورتگا؛ این دیگر شاهکار است

نویسنده

سهیل آصفی

“اورتگا و دیگر داعیه داران سوسیالیسم باید خوب دانند که به سرزمینی می آیند که میراث هولناکی در کشتار سوسیالیست ها دارد و عملا سرزمین یکه تازی ها و انحصارطلبی های راستگرایان وابسته به دستگاه این پولدار و آن پولدار است که 30 سال است در قدرتند.”

fariborzraeesdana486.jpg

سفر دانیل اورتگا، رئیس جمهور نیکاراگوئه و رهبر جبهه آزادیبخش ملی ساندنیست ها به دعوت رئیس جمهوری اسلامی به تهران و خبر سخنرانی فردی مانند حسن رحیم پور ازغدی، همزمان با حضور اورتگا در دانشگاه تهران واکنش هایی فراوانی ا به همراه داشته است. دکتر فریبرز رئیس دانا، اقتصاددان و عضو کانون نویسندگان ایران در گفتگو با روز از این سفر سخن گفته و اینکه: “این دیگر شاهکار است!”

آقای دکتر رئیس دانا، دانیل اورتگا، رئیس جمهور نیکاراگوئه و رهبر جبهه آزادیبخش ملی ساندنیست ها به دعوت رئیس جمهوری اسلامی در تهران است. او قرار است در دانشگاه تهران در کنار حسن رحیم پور ازغدی سخنرانی کند. به تعامل دولی که داعیه سوسیالیست بودن دارند با جمهوری اسلامی چطور می توان نگاه کرد؟

روی سخن من با اورتگا به طور مشخص اما همچنین با مورالس، چاوز و حتی با آقای فیدل کاسترو است. بحث این است که اگر این مراوده صمیمانه و از بسیاری جهات چاپلوسانه با جمهوری اسلامی در چهارچوب ضرورت های دیپلماتیک، حیات ملی در نظم جهانی تعریف می شود که در این صورت احتیاجی به این همه چاپلوسی و خودنمایی و این همه نادیده گرفتن ضوابط و ارزش ها و سابقه های مردمی لازم نبود. کشورها می توانند روابط خوب دیپلماتیک داشته باشند و سر مواضع معینی کنار همدیگر بایستند. اصلا یکی از معانی همزیستی مسالمت آمیز خروشچف همین بود. این قابل فهم است. اما آنچه این دولت ها با جمهوری اسلامی انجام می دهند در واقع به نمایش گذاشتن یک رابطه عمیق است که جای بحث و تردید دارد. اگر اورتگا که به قول غربی ها صدو هشتاد درجه مواضع خود را تغییر داد تا بتواند دوباره مجوز شرکت در انتخابات بگیرد، با نزدیک شدن به جمهوری اسلامی می خواهد ارزش های آن را تائید کند، باید بهاو و امثال او یادآور شویم که ما وجوه مشترکی بین جمهوری اسلامی و دولت های آنها نمی بینیم. آن دولت ها از سوسیالیسم صحبت می کنند، حداقل کاسترو به حق به عنوان یکی از شخصیت های دارای سمت و سوی سوسیالیستی ـ نمی گویم سوسیالیسم ـ از جهات مختلف قابل دفاع است، یا چاوز به هر حال سوسیالیسم را مطرح کرده است.

مورالس با اینکه در بعضی از لشکرکشی های امریکایی هم نقش داشته و شرکت کرده اما به هر حال سمت و سوی دفاع از فقیران، عدالت اجتماعی و ملی کردن منابع مردمی را پیشه کرده است. اورتگا هم همین طور. حتی او یک نمایش تاریخی داشته است که وقتی دید آرای مردمی مخالف اوست بر سر قدرت نماند. این کشورها باید بدانند اگر هدف فقط ضرورت ها و همزیستی های مسالمت آمیز باشد ممکن است نقدی بر نیانگیزد، اما با این نحوه ارتباط و قراردادهای اقتصادی و نمایش های چهره به چهره و آن خوش خدمتی ها و خوشامدگویی های دل به هم زن که گاهی اوقات از خود نشان می دهند، باید بدانند با حکومتی این رابطه را دارند که در تمام دوران حیاتش دشمنی سرسختانه با سوسیالیست ها داشته است. بعد از انقلاب در سال 60، مجموعه این حکومت که احمدی نژاد هم عضو بلافصلی از آن است به دستگیری و برخورد و شکنجه و کشتار فجیع نیروهای چپ و سوسیالیست دست زد. در آن زمان گمان نمی کنم بجز کاسترو که در خط مقدم حرکت سوسیالیستی بود و یا خود اورتگا که با آرمان های نیمه سوسیالیستی و رادیکال و عدالت خواهانه به قدرت رسید و بعد حکومت را واگذار کرد، آقای مورالس یا چاوز در اندیشه سوسیالیسم بودند. ما در کشورمان شخصیت هایی داریم که هنوز زنده اند و هنوز در رنجند و هنوز در محرومیت و عملا در بندند. 37 سال از عمرشان را در زندان های شاه و جمهوری اسلامی گذرانده اند. شخصیت های دیگری که سال ها در زندان ها مقاومت کردند. شخصیت هایی که 50 سال از عمرشان را در راه سوسیالیسم مبارزه کردند و همیشه جفا دیدند. وقایع هولناک سال 1360 تا 1363 و فاجعه ملی 1367 قاعدتا باید خاری باشد بر چشم هر سوسیالیست در هر کجای جهان که باشد. اورتگا و دیگر داعیه داران سوسیالیسم باید خوب دانند که به سرزمینی می آیند که میراث هولناکی در کشتار سوسیالیست ها دارد و عملا سرزمین یکه تازی ها و انحصارطلبی های راستگرایان وابسته به دستگاه این پولدار و آن پولدار است که 30 سال است در قدرتند. البته چه بسا آنها دارند از جمهوری اسلامی استفاده ابزاری می کنند، اما به هر حال سوسیالیسم بطور تاریخی نجات بخش دمکراسی و آزادی است و خواهد بود. در سرزمینی که فقر و بیکاری و عقب ماندگی وجود دارد، نه این ارتباطات و نه دمکراسی 75 میلیون دلاری امریکایی و وابستگان سوروس تحولی بوجود نمی آورد. برای همین است که ما می گوییم بگذارید ما هم نظراتمان را بگوییم تا سوسیالیست نماهای امریکای لاتین مجبور می شوند دست از ریاکاری بردارند.

امپریالیسم و جمهوری اسلامی

با این تفاسیر، به نظر شما ضرورت های دیپلماسی می تواند رفتار دولی با داعیه چپ و ماهیت ضد امپریالیستی را توجیه کند؟شود، منظورم این است که انتظار نیروهای چپ و دمکرات و رادیکال کشور از این دولت ها آیا منطقی و بجاست؟

ببینید، نیروهای چپ و دمکرات و رادیکال و سوسیالیست همیشه باید از همه انتظارات خودشان را داشته باشند. آنها حتی باید از بوش انتظار داشته باشند که رفتاری انسانی تر از آنچه در عراق دارد، داشته باشد. رفتاری پاکدلانه تر و شفاف تر از آنچه در تعاملش با جمهوری اسلامی دارد و عملا بر روی حضور انبوهی از آزادیخواهان و نیروهای عدالتخواه که به زندان می روند، شکنجه می شوند و کشته می شوند و رنج می کشند. ما باید از همه انتظار داشته باشیم. این “انتظار” به معنی اتکا به آنها نیست. این “انتظار” بخشی از مبارزه آگاهی بخش چپ است. باید این گفتگوی ما هر چه زودتر به زبان اسپانیولی ترجمه و به اورتگا داده شود که اگر مساله شما دفاع از سوسیالیسم است، با یکی از سرسخت ترین دشمنان سوسیالیست در این کشور دارید روبه رو می شوید که آن رفتار تهوع آور و حرکت های دلهره آور را برای جنبش چپ ایران به ارمغان آورد. شما با این کار خود به سوسیالیسم لطمه می زنید برای اینکه به دشمنان سوسیالیسم قوت قلب می دهید. ما می دانیم مبارزه ضد امپریالیستی را بهانه قرار می دهید اما اینها در اینجا پدیده ای به نام امپریالیسم را نمی شناسند. مساله ای که اینها می شناسند اختلاف سیاسی با امریکا است. اختلاف بر سر اینکه امریکا موازین ضد حقوق بشری حاکم را به رسمیت بشناسد. بخش های آگاه و مبارز جامعه ما، که یکی از ذخایر ارزشمند جهانی در مبارزه سوسیالیستی و آزادیخواهانه هستند اگر به اورتگا، مورالس و رئیس جمهور اکوادور و به ویژه به هوگو چاوز بگویند ما نمی توانیم در این سرزمین بین سوسیالیسم و مبارزه بی امان برای دمکراسی تفاوت قائل شویم، آنها باید حرف ما را بفهمند. حتی اگر نمی خواهند کاملا به آن عمل کنند، دستکم از این نمایش های هولناک و دلهره آور و ناامیدکننده دست بردارند. برای اینکه دادخواست ما برای دمکراسی در اینجا، دمکراسی لیبرال نیست. دمکراسی امریکایی نیست. ما به یک دمکراسی مشارکتی واقعی که سطح زندگی توده های محروم مردم را بالا بیاورد اعتقاد داریم و برای آن هزینه های سهمگینی پرداخته ایم و می پردازیم. موقعی که آقای هوگوچاوز در سربازخانه بود مبارزین ایران، در کودتای امریکایی 1953 در برابر جوخه های اعدام، سرودخوانان ایستادند. در دهه هفتاد میلادی موقعی که از مورالس و رئیس جمهور اکووادور خبری در صحنه نبود و موقعی که آقای کاسترو به ارتباطش با شوروی مستظهر بود، در ایران مبارزین سوسیالیست و آزادیخواه داخل لوله تیربار را نگاه کردند و سرودخوانان سینه خود را آماج آن گلوله ها قرار دادند.

اینکه جان باختند و….

آنها شهادت طلب نبودند. از آن نوعی نبودند که آقایان تبلیغ می کنند. آنها زندگی طلب بودند. برای زندگی، خوشبختی و بهروزی طبقه کارگر و همه محرومان ایران و منطقه و جهان مبارزه کردند. این سفرها همه را نادیده می گیرد.

قرار است حسن رحیم پور ازغدی هم با موضوع “برادری جهانی، عدالت جهانی” در کنار اورتگا در دانشگاه تهران سخنرانی کند….

این دیگر شاهکار است! اورتگا در کنار رحیم پور ازغدی، سرکوبگر و بازجو و نظریه پرداز خشونت. او اگر راست می گوید “برادری جهانی، عدالت جهانی” را در دفاع از سندیکای کارگران شرکت واحد به اثبات برساند. از حقوق زنان دفاع کند. آقایان هم می دانند که با جریانی ریاکار روبه رو هستند. ریاکاری در ریاکاری گره خورده است. همه شعار پوپولیستی می دهند. شما با شاه عربستان سعودی هم صحبت کنید، اتفاقا از وابستگی به “اخوان” خیلی قوی تر از رحیم پور ازغدی صحبت می کند. اتفاقا او از “عدالت” صحبت می کند و “عدل” را همان چیزی می داند که خودش دارد به اجرا می گذارد. رحیم پور ازغدی هم فکر می کند این عادلانه ترین روش است. این چه عدالتی است که یک کشور چهار و نیم میلیون نفر بیکار و گرسنه و فقیر دارد و وزارت رفاهش حاضر نیست حتی بپذیرد در این کشور فقیر هست. وزارت کارش شمشیر را علیه منافع طبقه کارگر از رو بسته است. این نه با سوسیالیسم سازگار است، نه با عدالت و نه برادری. اینجا سرزمین درخشانی است که هر وجب از خاک آن بستر یک خورشید است. خورشیدی نیروبخش برای فرزندانی که در راه آزادی و سوسیالیسم جان باختند. اینجا سرزمینی است که برای امید دادن به همه جهان آماده است. سرزمین فرزندانی که تا آخرین قطره خون برای استقلال، آزادی و مبارزه ضد امپریالیستی و مداخله سرمایه داری جهانی آماده هستند. اما به دلیل حضور غیردمکراتیک دستگاه قدرت، بخشی از این مردم به افراد بی تفاوت و منتظر حضور امریکا تبدیل شده اند. به جای انتقاد به چنین وضعیتی ما مرتب آن ارزش های دیپلماتیک و پراگماتیستی جهانی را می بینیم که از سوی کسانی که امید را در امریکای لاتین برانگیخته اند اعمال می شود.

مدتی است در برخی روزنامه ها و رسانه های داخلی ـ به ویژه نشریات وابسته به تفکر هاشمی رفسنجانی ـ مبارزه ضد امپریالیستی در کنار مقابله ضد امریکایی و امریکا ستیزی قرار می گیرد. در مورد این موج چپ ستیزی اخیر در شرایط حاضر چه می شود گفت؟

قسم خوردگی جریان رفسنجانی علیه طبقه کارگر و زحمتکشان زبانزد خاص و عام است. هاشمی رفسنجانی نظریه پرداز و مجری اصلی سیاست های تعدیل ساختاری است. بی برو برگرد تا تمام مغز و استخوانش به بانک جهانی وابسته است. اوراستگراترین و خشن ترین اقتصاددانانی را که علیه زحمتکشان و توسعه همگانی و توسعه با دوام کشور فعالیت کرده اند، به خدمت گرفته است. الان هم روزنامه هایش با کسانی که در VOA علیه جمهوری اسلامی هر چه دلشان می خواهد می گویند مرتب گفتگو می کنند تنها به عشق اینکه آنها به چپ فحاشی کنند. آقایان عزا گرفته اند. آتش گرفته اند. می دانند که چپ و جنبش کارگری مشت آهنین است و دارد به تدریج بار دیگر جلو می آید. می دانند که دمکراسی واقعی ممکن است به میدان بیاید. در این دمکراسی واقعی جایی برای رانت خواری و سوء استفاده باقی نمی ماند.

اما در بزنگاههای انتخاباتی…

بله، برخی ها چیزی نیستند جز ابزارهایی که نزدیک هر انتخابات به کار گرفته می شوند. من صحبتم با آن دسته از روزنامه نگارانی است که در این جریان فعالیت می کنند. حرف من این است که اگر حقوق بگیران هوور اینستیتو و قشم خوردگان نئوکانسرواتیو و محافظه کاری امریکایی و انگلیسی را می آورید وحرف می زنید، نظر نیروهای چپ، طرفداران طبقه کارگر راکه در زندان آدم فروشی نکردند و ایستادند هم درج کنید. با ناصر زرافشان که در همین وطن هست حرف بزنید و ببینید او چه می گوید. من اینجا کاری با دولی که داعیه سوسیالیستی دارند و با جمهوری اسلامی رابطه گرم برقرار کرده اند ندارم، خطابم آن بخش اندکی از مردم است که ممکن است فریب نظریه پردازان دستگاه های موجود را بخورند و احمدی نژاد را با سوسیالیسم و چپ یکی بگیرند. گرچه می دانم این دروغ زنی ها و شستشوهای مغزی دیگر در میان مردم آگاه ما جایی ندارد.

سپاسگزارم