در شرایطی که قرائن و شواهد فراوان بیانگر آن است که سید محمد خاتمی در حال آماده کردن خود برای اعلام رسمی نامزدی دور دهم ریاست جمهوری ایران طی دو سه هفته آینده است، جریان معتدل جناح اقتدارگرا با هدف دور زدن فشارهایی که از جانب رهبری برای حمایت از محمود احمدی نژاد اعمال می شود، ورود میرحسین موسوی به صحنه ی انتخابات 22خرداد 1388 را به فال نیک گرفته و چنین تلقی می کند که در برابر روسای جمهور گذشته می تواند “نامزد مرضی الطرفین” باشد.
دبیرکل حزب موتلفه اسلامی با رد اصلاح طلب بودن میرحسین موسوی اعلام کرده است که “با شناختی که از مهندس موسوی دارم و با توجه به اینکه تعریف مشخصی از اصلاح طلبی از سوی گروههای اصلاح طلبی که بدنبال حضور وی هستند ، ارائه نشده است ، نمی توان مهندس موسوی را به آنها نسبت داد”.
محمد نبی حبیبی تاکید کرده است “متاسفانه عده ای اصلاح طلب نماها هستند که به نام اصلاح طلبی علیه نظام و قانون اساسی در اردوگاه اصلاح طلبان فعالیت می کنند و این موضوع نمی تواند با نظرات مهندس موسوی همسان باشد، لذا نسبت دادن میر حسین موسوی به مجموعه اصلاح طلبان متناسب با این شخصیت و سوابق وی نیست”.
این جریان سیاسی خاص که فاقد جرات و جسارت لازم برای بیان مخالفت آشکار خود با منویات رهبر کشور است، سعی دارد با طرح افرادی که قابلیت “نامزد مرضی الطرفین” دارند و ورودشان به کارزار انتخابی می تواند زمینه ساز انصراف خاتمی و احمدی نژاد شود، نوعی “اجماع جامع الاطراف” را شکل دهد. البته شخصیت های حقیقی و حقوقی دیگری در میان محافظه کاران حضور دارند که با صراحت بیشتری از میرحسین موسوی برای حضور در انتخابات دعوت کرده و حتی امکان حذف او را توسط رقبای اقتدارگرا مطرح ساخته اند.
عماد افروغ عضو ارشد “اصولگرایان مستقل” در استقبال از حضور او اعلام کرده است: “خبر دارم که حتی دوستانی از جریان اصلاح طلب به فراجناحی بودن میرحسین موسوی اعتراف می کنند… اگر موضع گیری من، آقای موسوی را برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری تشویق می کند از همین جا ایشان را برای حضور در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری دعوت می کنم . البته طبیعی است که عده یی سعی کنند از حضور میرحسین موسوی که می تواند از سبد آرای بالایی در انتخابات ریاست جمهوری دهم برخوردار باشد جلوگیری کنند که یک رقیب جدی را از صحنه انتخابات خارج سازند”.
رهبران موتلفه که پیش از این به صراحت گفته بودند نامزد شدن یک فرد “روحانی” را بر شخصی چون احمدی نژاد ترجیح می دهند، اما در پی صدور “فرمان فراقانونی” دور و بر علی اکبر ناطق نوری را خالی کرده و حمایت از طرح انتخاباتی او را کنار گذاشتند و خود را ناغافل در مسیر بن بست غیرقابل برگشتی گرفتار دیده اند، اکنون به دنبال آن هستند که با طرح اصلاح طلب نبودن “میرحسین موسوی” با یک تیر دو نشان بزنند. اول اینکه رقیبی قدری برای جبهه ی اصطلاح طبان بتراشند تا شاید بدون هزینه، خاتمی به عنوان نامزدی غیرقابل رقابت، از دور انتخابات حذف شود. دوم اینکه احمدی نژاد که هر روز کشور را بیشتر به ورطه ی سقوط سیاسی و اقتصادی نزدیک کرده و آینده ی سیاسی جریان راست را با حضور خود به خطر انداخته و حتی حمایت ده بیست درصدی مردم از اقتدارگرایان را خدشه دار کرده است، در پایان دوره ی چهار ساله ی ریاست جمهوری نهم با سلام و صلوات کنار برود.
البته این خط مشی ای است که می توان حدس زد بسیاری از جریان های معتدل تر اقتدارگرا به آن روی خوش نشان دهند، اما چون حزب موتلفه این گونه حاضر به افشا و طرح غیرمستقیم آن نیستند.
طبیعی است که میرحسین موسوی با پیشینه ی سیاسی و دیدگاه اقتصادی روشنی که دارد نمی تواند نامزد ایده آل چنین جریان هایی باشد، اما شرایط سیاسی خاص حاکم بر کشور، در اوضاع کنونی که از یک سو خاتمی به عنوان نامزد اصلی از سوی بدنه ی اصلی اصلاح طلبان مطرح است و احمدی نژاد هم با اصرار رهبری و حمایت بخشی از نیروهای نظامی- امنیتی اصرار بر آمدن دارد، نام او را در منتهی علیه چپ نامزدهای راست قرار می دهد. نامزدی که با حضور خاتمی در صحنه ی انتخابات به طور مسلم در اولویت آخرحمایت از نامزدهایی چون ناطق نوری، ولایتی، توکلی، پورمحمدی، رضایی، لاریجانی، قالی باف و… قرار می گیرد.
اما در این سو، جبهه ی اصلاح طلبان و تحول خواهان، اوضاع به طور کامل دگرگون و برخورد با نامزدی میرحسین موسوی در عمل گرم و تشویق کننده است، البته با اما و اگرها و شرط و شروط مشخص. بعید است که در این جناح به جز حزب اعتماد ملی و شخص شیخ مهدی کروبی جریانی را بتوان یافت که از ورود نخست وزیر دهه ی اول انقلاب به کارزار انتخاباتی استقبال لازم را نکند. فردی که طی دو دهه ی گذشته، به جز دوره ی دوم ریاست جمهوری خاتمی، همواره در چنین ایامی، مورد عنایت خاص و تشویق و ترغیب جریان های سیاسی قرار می گرفته است تا از فضای دنج و خلوت آتلیه ها و گالری های هنری به صحنه ی پر شور و شر اجتماع بازگشته و خود را برای بازگشت به مسند قدرت، این بار در کسوت ریاست جمهوری، آماده کند.
اگر در دوره دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، این آیت الله خامنه ای بود که مشوق او برای به صحنه آمدن در انتخابات 72 بود، در پائیز و زمستان سال های 75، 83 جریان سیاسی به اصطلاح چپ بودند که پاشنه ی در خانه و دفتر موسوی را از جا می کندند که در انتخابات 76 و 84 نامزد شود. تلاش هایی که با توجه به گذر زمان از نگاه نسل دوم و سوم انقلاب که در حافظه ی تاریخی خویش سایه ای مبهم یا جایی خالی می دیده و می بیند، شگفت آمیز و سوال برانگیز بوده است. این خلا و ابهام به گونه ای بوده است که حتی گروهی از آنان در واکنش در برابر این نوع اخبار و گزارش ها از پدر و مادر خود سوال می کرده و می کنند که “این میرحسین موسوی دیگر کیست؟”. وچون پاسخ می شنوند که “نخست وزیر دوران جنگ تحمیلی. در زمان او اوضاع اقتصادی کشور و سطح زندگی مردم با وجود جنگ و تحریم اقتصادی خیلی بهتر از اوضاع کنونی بود”، سری به حسرت تکان می داده و می دهند و گاه زیر لب می گویند:“آهان!”.
پرسشی که برای اکثر کنشگران اجتماعی و فعالان حقوق بشر، جنبش های دانشجویی، زنان و… با شاخ و برگ های بیشتری مطرح است و هرچه از تفکرهای مذهبی دور و به جریان های دگراندیش سکولار نزدیک تر می شویم سوال ها متنوع تر و ابهام ها بیشتر. اما در میان فعالان اصلی صحنه ی سیاست ایران اوضاع بیشتر روشن و شفاف است، هر چند که در اینجا نیز تعداد پرسش ها فراوان.
بر این اساس، اگر میرحسین موسوی تصمیم به بازگشت به صحنه ی سیاسی کشور و لخت شدن در کارزار انتخابات ریاست جمهوری 88 دارد و اگر هدف او از مطرح شدن نامش، نه آن گونه که بخشی از بدنه ی اصلاح طلب می گوید که “برای تشویق و ترغیب خاتمی به آمدن است”، بلکه حرف و سخن گروه دیگر است که تاکید دارد که “ این بار اوضاع متفاوت است و نگرانی های میرحسین از اوضاع بحرانی کشور بسیار عمیق تر و گسترده تر”، وی ابتدا باید به یک سوال کلیدی جواب دهد و سپس پاسخ های روشن و شفافی بیابد برای پرسش های متعدد و متنوع دیگر.
سوال کلیدی این است که با کدام “هویت” پا به کارزار انتخاباتی می گذارد: “اصلاح طلبی”، “محافظه کاری” یا “نامزد مرضی الطرفین و جامع الاطراف”؟ جواب این سوال که روشن شد، آن گاه این پرسش ها مطرح خواهد شود که تفکر و مواضع اقتصادی، سیاسی- داخلی و خارجی-، فرهنگی و.. میرحسین امروز طی دو دهه ی گذشته چه تفاوت های معناداری با موسوی نخست وزیر دیروز کرده است؟ آیا دیدگاهش به مواضع ”عدالت طلبانه” ی احمدی نژاد، یا دقیق تر ایده آل های رهبری کشور نزدیک تر است یا برنامه ی”عدالت و برابری “ مورد حمایت او مبتنی بر نظریه های جدید طرفداران “سوسیال دموکراسی ” است و توزیع درست و عادلانه ی قدرت، ثروت، معرفت و منزلت؟
در بحث مباحث سیاسی، میرحسین موسوی جدید نگاه امروزش به مقوله هایی چون “آزادی”، “دموکراسی”، ”توسعه” و “حقوق بشر”، به ویژه حقوق اقلیت های قومی، مذهبی، جنسیتی و سیاسی، چیست؟ در بعد بین المللی، چه رویکردی به سیاست “تنش زدایی”، “تعامل با جهانیان” و روابط سیاسی با کشورهای مختلف، به ویژه برقراری روابط دیپلماتیک میان واشینگتن و تهران دارد و مسئله ی دیرینه ی “صلح خاورمیانه” و آینده ی “سرزمین فلسطین” را چگونه می بیند؟
و بالاخره، در بحث انرژی هسته ای بیشتر طرفدار و پیرو منش و روش اصلاح طلبان و شخص خاتمی است، یا شیوه ی گفتاری و کرداری اقتدارگرایان و شخص رهبر را می پسندد؟
طبیعی است که در حول و حوش این پرسش ها، سوال های متعدد موردی دیگری هم مطرح شود که برگزاری یک مصاحبه مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی داخلی و خارجی می تواند پاسخگوی بخشی از آن ها باشد. حتی انجام یک مصاحبه ی اختصاصی با رسانه ای نزدیک یا پرداختن به این مباحث در مقاله ای جامع می تواند تا حدی اثرگذار باشد، بخصوص نسل دوم و سوم جامعه را با شخص موسوی آشناتر ساخته و از مواضع و دیدگاه های جدیدش آگاه کند.
حتی اگر هیچ کدام از این انتظارهای منطقی هم برآورده نشود، باز باید به استقبال حضور میرحسین موسوی در کارزار انتخاباتی پیش رو رفت و امیدوار بود که او در صحنه ی عمل ابهام زدایی های لازم را انجام دهد، و به ویژه نسبت خود را با اصلاحات، اصلاح طلبی و اصلاح طلبان و تحول خواهان روشن سازد.
طبیعی است که بر خلاف جریان های محافظه کار و اقتدارگرا که عمدتا از “تعدد نامزدها” و “گرم شدن فضای انتخاباتی” بیم و هراس دارند و حتی حاضرند که دستور صادر کنند که “فتیله ها را پائین بکشید” یا ”تبلیغات انتخاباتی زودهنگام را کنار بگذارید”، جبهه ی گسترده ی اصلاح طلبان و تحول خواهان از “تکثر نامزدها” و “داغ بودن مباحث سیاسی انتخاباتی” استقبال می کند و رسیدن به “نامزد واحد” یا حتی “مشارکت یا عدم مشارکت در انتخابات”، اکنون مسئله ای اصلی اش نیست.
مسئله ی اصلی اینک این است که بتوان از “فرصت انتخاباتی” حداکثر استفاده را برد و در ماه های پیش رو به گسترش “فضای چند صدایی”، “محیط چند رسانه ای” و “تجمع های چندگانه و چندجانبه” کمک کرد و در موج و موج هایی که مسلما ایجاد می شود، بهتر و بیشتر به حفظ منافع “ملک و ملت” پرداخت.
ورود میرحسین موسوی به این صحنه، از جایگاه اصلاح طلبی مصطلح باشد یا محافظه کاری مورد نظر اقتدارگرایان، و حتی در ماهیت “نامزد مرضی الطرفین”، به هیچکس جز تمامیت خواهان صدمه نخواهد زد. وی اگرچه به معنای واقعی کلمه در این سال ها در صحنه ی شطرنج سیاسی کشور حضوری علنی و اثر گذار نداشته است، اما طبیعی است که از چندان هوش و درایت سیاسی لازم برخوردار است که بداند چرا ضرورت دارد که در کارزار انتخابات ریاست جمهوری حضوری موثر و دست اول داشته باشد و در روزهای پایانی انتخابات این تصمیم نهایی خود را بگیرد که بماند و یک پای اصلی ماجرا باشد یا در آخرین لحظات کنار برود، و اگر کناره گیری کرد به نفع چه کسی و چه جریانی.
اکنون وقت امتناع و دادن پاسخ منفی به این گروه یا آن جریان نیست. ورود میرحسین موسوی اگرچه زیر پای احمدی نژاد را هر چه بیشتر شل خواهد کرد و دیگر نامزدهای جریان محافظه کار و اقتدارگرا را نیز برای اتخاد تصمیم نهایی به هر چه بیشتراندیشیدن وادار خواهد کرد یا نیامدن، در جبهه اصلاحات هیچ بار منفی نخواهد داشت و به احتمال قریب به یقین اندک تردیدی در تصمیم نهایی نامزدهای اصلی اصلاح طلبان و تحول خواهان برای انجام وظیفه ی تاریخی خود ایجاد نخواهد کرد؛ چه کروبی، چه خاتمی، چه نوری و چه…
پس چنین فرصتی را به آسانی نباید از دست داد.