با روی کار آمدن دولت سرداران سیاست های خنثی و گاه سرکوب گرانه مدیران و وزرایی که چندان تخصصی در زمینه سمت فرهنگی خود ندارند، راه را به سوی آشوب فرهنگی/هنری گسترده باز کرده است. این آشوب دامن فیلمسازان شناخته شده و به نام کشور را نیز گرفته و آنان را نیز اسیر دام چاله ای به نام “فیلم تلویزیونی” نموده است. همکار ما مهدی عبدالله زاده در این شماره دریچه ای کوچک به روی این معضل بزرگ گشوده، به امید آن که در آینده اتخاذ تصمیم ها، سیاست ها یا تغییرات بنیادین مانع از گسترش زیان های عمده گردد….
شتر گاو پلنگ های سیما فیلم
سیاست های ضد سینمایی وزارت ارشاد و تلویزیون همچون حرکتی خزنده به سمت حذف تدریجی و آرام سینمای ایران در حال پیشروی است. صدا وسیما و موسسه سیما فیلم از حدود یک سال پیش، در پی بدعتی عجیب و با تخصیص بودجه ای هنگفت و سرسام آور در حال تولید “شترگاوپلنگ” های تصویری اند: آثاری که گاهی نام فیلم سازانی آشنا را با خود یدک می کشند، مدت زمان نمایش آنها مطابق با معیار های فیلم بلند است و بر خلاف روال معمول تولیدات تلویزیونی، ماهیتی فردی و مستقل از دیگر آثار دارند. اما در عمل نه می توان آن ها را تولید سینمایی به حساب آورد و نه در جدول پخش برنامه ها جایی برایشان تعریف کرد. تلویزیون، آنها را به جای فیلم سینمایی به خورد تماشاگر می دهد و از این رهگذر به چند مطلوب دست پیدا می کند: اول آنکه با هزینه ای کمابیش برابر با دو قسمت 45 دقیقه ای از یک سریال تلویزیونی، تولیدی به ظاهر پر حاشیه تر، جذاب تر و خبرساز تر ارائه می دهد. دوم آنکه در پی کاهش محبوبیت نزد همان توده عوام که رویش حساب می کرد، مقبولیتی بیشتر دست و پا می کند. سوم آن که از منظر مخاطب شناسی و استاندارد های برنامه سازی، فاصله کیفی سریالهای در حال تولید با آثار به اصطلاح سینمایی کمتر به چشم می آید.
اما مهم تر از همه این ها؛ هدف مشترکی است که تلویزیون در همراهی با وزارت ارشاد دنبال می کند. وقتی بخش عمده ای از کارگردانانی که سالی یکی دو فیلم در همان سینمای بدنه می ساختند و هر از گاهی میل به ساخت آثاری بهتر، متفاوت تر و یا دست کم متمایل به “اندیشه” را داشتند، [مانند ابوالحسن داودی] در پی این سیاست ضد هنری چنین درگیر پروژه های اقماری صدا و سیما می شوند، طبیعی است که رشد فرهنگ بصری و فرهنگ سازی در سینما روند معکوس پیدا کند و ریشه های این هنر روز به روز خشکیده تر شود. و این درست همان چیزی است که سردار های سه گانه می خواهند. خواست سردار ها البته امری طبیعی ست و منطبق بر ماهیت و خاستگاهی است که دارند. آن چه طبیعی نیست حرص و آز و تقلای همین به اصطلاح هنرمندانی است که برای گرفتن سهمی بیشتر از خوانی که جلوی شان گشوده شده، حاضرند چشم برهمه چیز ببندند. وقتی می شنویم سفره رنگین صدا و سیما چگونه هوش از آنها ربوده، به یاد “شهر تنبل ها” ی داستان پینوکیو می افتم؛ آنها می خوردند بی آن که بدانند برای بیگاری از جسم شان فربه می شوند، و این ها می خورند بی آن که بفهمند روح شان به بیگاری گرفته می شود و آبرو و تعهد شان بر باد می رود.
تحریم جشن خانه سینما، در شرایطی که مداخله دولت در مسائل صنفی سینما و موازی سازی کانون تهیه کنندگان به فشارهای موجود افزوده، تصمیم درستی بود که از سوی تعدادی از کارگردانان و تهیه کنندگان به اجرا در آمد، اما با پا در میانی مسئولان خانه سینما و در مواردی با تهدید و ارعاب از سوی مقامات وزارتخانه، پایدار نماند. گردانندگان خانه سینما که در هماهنگی کامل با سیاستهای صفار هرندی به سر می برند اما در ظاهر ژست روشنفکرانه و مستقل به خود می گیرند سخت به تکاپو افتادند تا این جشن با بی آبرویی برگزار نشود.
این روز ها برخی بزرگان سینما-آنها که جایگاهی ویژه دارند و حاشیه امنی به مراتب بیشتر از دیگران-بیشتر از همان دیگران مایه تاسف اند. مسعود کیمیایی که فارغ از جنبه های کیفی فیلم هایش مضمونی چون “اعتراض” را در دوره ریاست جمهوری خاتمی به روی پرده می برد، حالا جرات خارج کردن فیلم خنثی امروزش از جشن خانه سینما را ندارد و با یک تشر فیلمش را بر می گرداند. از آن طرف خبر می آید که داریوش مهرجویی برای تلویزیون فیلم می سازد! مبارک است. امیدوارم این خبر صحت نداشته باشد و توسط خود او رد شود. و گرنه این بار نوبت بی آبرویی او خواهد بود.وقتی یکی از بزرگ ترین ها و بهترین های سینما درست پس از تعلیق اکران فیلم آخرش [به بهانه کنایه نام فیلم به رهبر جمهوری اسلامی] با تلویزیون قرارداد همکاری امضا کند، یا از سر زبونی است، یا از فرصت طلبی و خودخواهی، و البته شاید هم از ناچاری و فشار و تهدید.اما هر چه باشد باز هم فرقی نمی کند. نشانه ایست بسیار واضح و آشکار که به بحرانی جدی، سیاستی ویرانگر، و مرگی قریب الوقوع برای سینمای ایران اشاره دارد.