جنبش اصلاح طلبی و جامعه مدنی - دوشادوش و در کنش متقابل - از لایه های میانی جامعه بر می آید ورشد می کند و نهادینه می شود. این روندی پایدار و دائمی است که گسترش حقوق انسانی محصول آن است.
جنبش اصلاح طلبی کنونی یکی از دوایر این حرکت متحد المرکز است که در سال های پس ازشکست ایران از روسیه در ایران در زمان قاجار شکل گرفت، درانقلاب مشروطیه و انقلاب 1357 ادامه یافت؛ و هنوز در پی تکوین و نهادینه شدن است و با یک تفاوت اساسی درهمه دوران طی شده طولانی: جنبش کنونی تاریخا وکیفیتا در شرایط بهتری از جنبش اصلاح طلبی ایران قرار دارد. و به این دلیل پایه ای که نخبگان جنبش کنونی از لحاظ نظری بیشتر باتالیفات فلاسفه و جامعه شناسانی آشنایی پیدا کرده اند که مرکز ثقل اندیشه آنان جامعه مدنی است.
با اینکه در ایران جامعه مدنی بسیار ضعیف است، اما نباید لحظه ای فرموش کرد که جنبش اصلاح طلبی کنونی توانست جامعه کنونی ایران را چنان متحول سازد که در آن گفتمان اصلاح طلبی جامعه مدنی و حقوق بشر به گفتمان لایه های میانی کشور مبدل شود. واین سرمایه بزرگی است برای کنشگران کنونی.
در عین حال نباید از نظر دور داشت که از زمانی که دولت نهم مسایل اجرایی کشور را در اختیار دارد، انقلابی گری را ترویج می کند بطوریکه حتی درمیان لایه های میانی گوش های شنوا پیدا کرده و انها را بسمت انقلابیگری بلانکیستی سوق می دهد.
به این ترتیب جامعه ایران هم میراث دار فرهنگ اصلاح طلبی و هم حامل فرهنگ انقلابی گری است.
چند نکته را میتوان ازمیراث نخبگان و کنشگران جنبش اصلاح طلبی منجر به “انقلاب مشروطه” آموخت. نخست استقبال از دستیاری هر شهروندی است که تمایل دارد گوشه ای از کار اصلاح طلبی را بدوش بگیرد. “هر شهروند” به معنای حذف هر نوع تفاوت و تبعیض بین “افراد” است، از قبیل خانوادگی، طبقاتی، اندیشه ای. و…
اصلاح طلبان گذشته می دانستند جنبش اصلاح طلبی به اندازه کل جامعه در مورد علایق، خواست ها و انگیزه ها متنوع است. هر چه تکثر بیشتر باشد جنبش قویتر و نیرو های ضد اصلاحات بیشتر منزوی و خلع سلاح می شوند
و دوم؛عرصه عمومی متعلق به کلیه شهروندان است و زمینه ای نباید وجود داشته باشد که از سوی اصلاح طلبان تابو تلقی شود بجز قتل نفس و اخلاقیات دور از شان لایه های میانی و فرهیخته جامعه.
سوم؛ گسترش افکار و محسنات جامعه مدنی و بردن آن به بیرون از لایه های میانی.
و سرانجام ایجاد سامانه های نظری وعملی بدیل چنانچه جامعه مورد نظر فاقد آن باشد.
اکنون نگاهی به شیوه عمل همپویان گذشته ضرورت دارد. شاید در توشه ایشان چیزی وجود داشته باشد که برای جنبش کنونی بتواند مفید فایده قرارگیرد.
جنبش اصلاح طلبی در ایران پس از شکست قوای فتحعلی شاه از روسیه۱ ۱۸۱۳/۱۸۲۶آغاز شد و تکانی سخت به جامعه متحجر و در خواب خوش فرو رفته۳۰۰ ساله کشورمان وارد آورد. این جنبش در ابتدا برای تقویت نیروی نظامی کشور شروع شد ولی خیلی زود نخبگان این جنبش - عباس میرزا ولیعهدفتحعلی شاه و صدراعظم وی - میرزای بزرگ، قایم مقام فراهانی - متوجه شدند که برای چنین امری عرصه های دیگر اجتماعی نیز باید مورد اصلاح قرار گیرند. برای همین هم اصلاح ادبیات وفارسی نویسی و مدرن سازی دیوانی را خود میرزای بزرگ بعهده گرفت و دعوت از دولت های اروپایی آن زمان جهت اعزام دانشجو به آنجا ویا استخدام آموزگار و استاد از آن کشور ها برای فرا گیری دانش مدرن چه علمی و چه نظری به عباس میرزا ولیعهد سپرده شد.. ایشان بزودی دریافتند که برای فراگیری دانش اروپا نیاز به محصلین با سواد دارند ومدارس خانوادگی اشراف و مکاتب دینی متصل به حوزه های دینی کفاف عددی و محتوایی این امر را نمی کند.. از این لحاظ به فرزندان سایر اقشار و مدارس نو بنیاد با دروس مدرن نیاز دارند. با این نیت جنبش عظیم دانش نوین آموزی و ایجاد مدارس نوبنیاد در کنار مکاتب بوجود آمدند. استفاده بهینه ازتوانایی های هرشهر وند وبدون هیچگونه تبعیضی برای این منظور تب و تابی را بوجود آورد که کلیه عرصه های زندگی اجتماعی و فردی را در هم نوردید. در عرصه فردی کوشیدند از توده ناهمگن ساکن در “ ممالک محروسه ” شهروندانی بسازند دارای حقوق انسانی و مسئولیت پذیر. برای این منظور همانند پزشک نخست نشان دادند که ”مجموعه” بیمار است وعلت آن نیز بیماری افراد آنست. سپس به فرد شیوه درمان را اموختند.. قریب به اتفاق دست اندر کاران آموزش وپرورش این دوران، هم خود را بر این امر گذاردند که به شهروند حقوق انسانی وی را بیآموزند و دفاع از آنرا بعنوان مسئولیت شهروندی وظیفه فرد به شمار آورند. شعر معروف دهخدا نمونه شاخصی است که منظور ومقصود از”فرد سازی” می توان در آن یافت.
مردم آزاده
ای مردم آزاده ! کجائید کجائید؟
آزادی افسرد، بیائید بیائید !
در قصه و تاریخ چو آزاده بخوانید
مقصود از آزاده شمائید شمائید
چون گرد شود قوتتان تود عظیمید
گسترد چو بال و پرتان فر همائید
بی شبهه شما روشنی چشم جهانید
در چشمه خورشید شما نور و ضیائید
با چاره گری و خرد خویش به هر درد
بر مشرق رنجور دوائید و شفائید
در توده ای از مردم یک تن ز شمایان
اندر خرد و فطنت انگشت نمائید
مردید شما یکسره از تخمه مردان
نه میم و ری و دال سه حرفی ز هجائید
بسیار مفاخر پدرانتان و شمار است
کوشید که یک لخت بر آنها بفزائید…
پیشگامان اصلاح طلبی ایران حوزه ای در عرصه نبود که در آن فعال نباشند. در حوزه هایی که درایران سنتی نمونه ای وجود داشت مانند اقتصاد دستی و فرهنگ ایستا بدیل مدرن آنرا به جامعه ارایه کردند وچنانچه بعلت ساختار کهنه کشور در زمینه ای نقصانی وجود داشت به نو آوری روی آوردند. آنها در کلیه عرصه ها بطور عملی و نظری فعال بودند و توانستند با تساهل، روامداری و پرهیز از تبعیض کلیه مدافعان اصلاح طلبی را بدون در نظر گرفتن موقعیت خانودگی اجتماعی و دینی و حتی جنسی برای پیشبردامر اصلاحات حول محور تکثروگوناگونی گرد بیاورند و ازتوانایی های انها استفاده کنند.
در این دوران به ندرت حوزه عمومی را خواهید یافت که تبعیضی در مورد نخبگان یا کنشگران از لحاظ تعلقات طبقاتی، حکومتی، دینی و حتی جنسی وجود داشته باشد. این امر در مورد علمای دینی نیز صادق است. چنین برخوردی از سوی نخبگان جنبش و نیاز حاد جامعه آن روز به نو آوری ایشان را نیز ترغیب به نوآوری هایی در امر فقه ترغیب کرد. وحتی بسیاری از ایشان در کاری های عملی و روزمره جنبش نقش فعالی داشتند. چون نخبگان و کنشگران جنبش اصلاح طلبی بر بنیاد عقلانیت عملی “ کانت” به تکثر و عدم تبعیض و گونگونی انگیزه ها و سلیقه ها وحوزه های فعالیت باورداشتند بطوریکه حتی ایلات و دهاقین نیز تکانه ای از آنرا لمس کردند.
اولین جرقه این جنبش اصلاحات طلبی خود را در سال ۱۸۴۴-۱۸۵۰بصورت جنبش بابیان - نه بهایی - نشان داد که خیلی سریع توانست نه تنهادر میان اقشار میانی نفوذ یابد بلکه خود را در سطح کشور گسترش دهد. ولی متاسفانه جنبش بابی ها بعلت اخذ چهره مذهبی بخود موفقیت های اولیه را از دست داد و بسیاری ازایشان نیز جان خود را در این راه از دست دادند. ولی آن بخش از این جنبش که مخالف تبدیل یک جنبش اجتماعی معاصر به یک فرقه مذهبی بودند از این جنبش جدا شدند و فعالیت اصلاح طلبانه خود را در بخش تنومند سالم این جنبش ادامه دادند. جنبش اصلاح طلبی حتی در مورد استخدام استادان و یا ترجمه مقالات علمی نیز از خود روامداری نشان میداد. اولین کارخانه جات صنعتی، چاپخانه ها، راه آهن، انتشار روزنامه ها مجلات خاطره نویس و تاریخ نویسی از طریق این جنبش اولین بار به کشورمان وارد شد. در عرصه اجتماعی فرهنگی جنبش اصلاحات علاوه بر تشکل صنف های گوناگون بر محور انگیزه ها وعلایق اعضا ان به ایجاد انجمن های گوناگون علمی صنعتی سیاسی و غیره مبادرت ورزید. رشد علمی کشور تا سطح ایجاد دانشگاه - دارالفنون - با پشتیبانی امیر کبیر، صدر اعظم ناصرالدین شاه پیشرفت. با پیشرفت جنبش اصلاح طلبی و گسترش ایده آن به کل جامعه استبداد شرقی را که ناصرالدین شاه نمونه ای از آن است را نیز نرم خو کرد. در برابر وی اکنون می شد خواست های های جنبش اصلاح طلبی مبنی بر “قانون واحد در همه جا وبرای همه”، “ایجاد عدالتخانه” و بالاخره “شورای سلطنتی” با مستبد در میان گذارد و تواقق ضمنی اورا نیز بدست آورد. ولی با ترور شاه برآورده شدن این خواسته هابه تعویق افتاد تا از سوی مظفرالدین شاه - پسرش – به امضا رسید.
به دیگر سخن جنبش اصلاح طلبی ایران که از سال های حوالی ۱۸۳۰ میلادی با انگیزه مدرن سازی قشون و تسلیحات آغاز شده بود توانست نه تنها چهره جامعه ایران را عوض کند وآنرا به کاروان کشور های مترقی دستکم متصل سازد، بلکه قادر شد علاوه بر گسترش اندیشه ای نو و همراه وهمزاد با آن مدرنیزاسیون جامعه سلسله های مستبد در طول تاریخ کشورمان را به مشروطه سلطنتی با کنستیتوسیون ( قانون اساسی ) متحول سازد و در سال ۱۹۰۶ یعنی کمتر از ۸۰ سال در فاصله چند ماه خواست های جنبش را از”شورای سلطنتی” و”عدالتخانه” به “مجلس موسسان” و “مجلس شورای ملی” ارتقا دهد وبه کرسی نشاند. دلیل رشد و پیروزی سریع جنبش اصلاح طلبی راباید در همزادی اندیشه های نو و نو سازی جامعه تلقی کرد. بنظر میرسد که علاوه بر دلایل قبل این نکته نیز از اهمیت برخوردار باشد که بر عکس کشور های مصر و ترکیه، اصلاحات در ایران بسته به خواست کشور های اروپایی نبود. در ایران اصلاح طلبی ازسوی دربار ونخبگان درباری آغاز شد و دیر تر نیز مستقیم و غیرمستقیم مورد حمایت قرار گرفت. آیشان بودند که از کشور های اروپایی تقاضای اعزام آموزگار اروپایی به ایران و اعزام دانشجو به اروپا را برای فراگیری دانش مدرن وصنعت میکردند.
نمایندگان ملس موسسان و مجلس اول شورای ملی را نمایندگان صنوف و انجمن ها تشکیل می دادند که خود نشان از نبوغ فرهیختگان و نخبه های این جنبش بود. آنچه مورد غفلت قرارگرفت ویا فرهنگ لازم برای آن لایه ها و طبقات اجتماعی کشورمان وجود نداشت، تاسیس احزاب گروههای مختلف اجتماعی بود.. شاید هم اگر اتفاقی غیر مترقبه در همسایگی کشورما روسیه رخ نمی داد همین همبستگی های صنفی قادر می شدند در آینده خود سندیکاها و احتمالا احزاب را بوجود اورند؛نکته ای که خانم منصوره اتحادیه روی آن دست گذاشته، نیز بسیار مهم است که همانطور که در ایران بر خلاف اکثر کشور های پیشرفته انروز قبل از ایجاد احزاب سایر طبقات ( اشراف ، سرمایه داران، دهقانان، صنعتگران، پیشه وران و… ) دارای حزب طبقه کارگر با شعبات گوناگون، آن هم نوع انقلابی شد.
پس ازشکست روسیه از ژاپن در سال ۱۹۰۵ بعلت بحران ناشی از این شکست که کلیه حوزه های جامعه روسیه را فرا گرفت و تزار برای فرونشاندن قیام مردم روسیه مجبور به اعلام اصلاحات عدیده و از جمله تشکیل دوما، ازادی فعالیت سندیکایی واحزاب شد. در حزب سوسیال دمکرات روسیه برسر شرکت در انتخابات و مبارزه پارلمانی دو فراکسون بوجود آمد. فراکسیون سوسیال دمکرات موافق مبارزه حزبی اصلاح طلبانه و گام به گام تا رسیدن به سوسیالیسم در درون وبرون دوما بود ولی فراکسیون لنین بر این باوربود که طبقه کاگر نباید فریفته آزادی های اجتماعی جوامعی گردد که دولت درسلطه سرمایه داران و ملاکین قرار دارد و هر گونه اصلاحی در چنین جوامعی باعث آن میشود که این طبقات در پشت ماسک اصلاحات بحکومت خود ادامه دهند.بنابراینبرای اصلاح امور جامعه نخست باید حکومت حامی سرمایه داران و ملاکین را بوسیله انقلابی جهانی توسط کارگران و دهقانان برانداخته شود. د و بالاخره در کنارحزب سوسیال دمکرات روسیه، حزب بلشویک پایه گذاری شد. برخی از افراد این حزب و هواداران ایرانی این اندیشه که برای کار یا تجارت و تحت تاثیر این گونه اندیشه قرار گرفته بودند محیط ایران را که در تب و تاب جنبش فراگیر مشروطییت قرار داشت مستعد آن تشخیص دادند که این جنبش اصلاحی را تا سطح انقلابی فر رویاند، وبا این اندیشه سازمان های گوناگون با اسامی گوناگون در ایران پدیدار شدند.
از این پس، تاریخ اندیشه و عمل درکشور ما با اندیشه “انقلابی” در هم می امیزد که علاوه بر عناصر نوین حاصل از دوران روشنگری قرن ۱۸ و۱۹ اروپا عناصری از دوران پیشامدرن ازجمله تامگرایی، مطلق گرایی، ذهنیگرایی و اراده گرایی را در خود پنهان دارد.
در صد سال اخیر نکته ای در تاریخ اندیشه ای در ایران نخواهید یافت که مهرانقلابی بر پیشانی اش نخورده باشد. اقشار میانی از جمله روشنفکران ایران بعلت انسجام، در نظم این اندیشه بیش ازسایر اقشار و طبقات اقبال نشان دادند. این روشنفکران دراواسط مجلس اول شورای ملی فعالیت خود را بنام فرقه اجتماعیون عامیون با عنصر انقلابی (تند رو) به ریاست آقای تقی زاده شروع کردند. بخش خارج از مجلس نیز اعمال انقلابی خود را- در گیلان و آذربایجان و تهران- انجام می داد که فشار به دربار محمدعلی شاه وشخص او از طریق مجلس و تیراندازی به شاه مقدمه شد برای به توپ بستن مجلس و بر پای استبداد مجدد( استبداد صغیر در مقابل استبداد متاعقب آن بنام آستبداد کبیر-رضاشاه ).بیهوده نیست که تقی زاده در سال ۱۳۲۶ می نویسد:“شاید اگر ما نسبت به محمدعلی شاه تند روی نکرده بودیم مشوطه ادامه می یافت و دچار استبداد بعدی نمی شدیم.“
به هر صورت استقرار استبداد صغیر سبب لطمات اساسی مشروطیت و اصلاح طلبی جامعه مدنی و توسعه سیاسی و اقتصادی وباعث تقویت عنصر انقلابی در کل جامعه ایران شد؛وبارشد این عنصرقریب یک سال بعد مشروطه دوباره اعاده شد.حال این عنصر در سطح جامعه شناخته شده و دارای پایه اجتماعی است وبنام حزب دمکرات ایران ( در بعضی رساله ها فرقه) خوانده میشود.
دو کشور بزرگ مصر و ترکیه برغم خواست زمامدارانشان اصلاحات دیوانی و آموزشی رازود تر از ایران و اواخر قرن ۱۸شروع کردند. توسعه طلبی روسیه در زمان پتر بزرگ و کاترین دخترش به سمت غرب و عثمانی وتوسعه طلبی فرانسه در زمان ناپلیون به شمال افریقا و به ویژه مصر، سبب شد تا کشور های اروپایی رقیب این دوقدرت آن روز از زمامداران مصر و ترکیه بخواهند اصلاحا ت فوق را انجام دهند. در موردکشور ما مسلم آنست که اروپاییان به دعوت عباس میرزا برای باز سازی قشون و اسلحه سازی به ایران آمدند.استخدام آموزگاران اروپایی برای تدریس از سوی او صورت گرفت. حتی او برای فرزندش معلم فرانسوی استخدام کرد. در زمان پادشاهی این فرزند( محمدشاه) بیشترین تعداد محصل به اروپا برای تحصیل اعزام شد. بعلت چنین پشتوانه ای مراوده فرهنگی و علمی خیلی سریع پیش رفت گسترش یافت و ببار نشست.