نمایش آگاممنونیزم در خانه نمایش تهران روی صحنه است. این نمایش نگاهی دارد به اسطوره هایی که مجبور هستند در زمان حال زندگی کنند. روز این نمایش را مورد بررسی قرار داده است.
اسطوره در تهران
نویسنده و کارگردان: محمد میرعلی اکبری- طراح صحنه: علیرضا اولیایی - بازیگران: طوفان مهردادیان، پریسا محمدی، ایثار ابومحبوب، بنفشه اعرابی، سمانه زندینژاد
خلاصه داستان: این نمایش اقتباسی آزاد از نمایشنامه “آگاممنون” نوشته آشیل است. “آگاممنون” دخترش ایفی ژن را برای خدایان قربانی میکند تا در جنگ تروا پیروز شود و وقتی از جنگ برمیگردد همسرش نقشه قتل او را کشیده است.
یکی از دغدغه های ذهن هنرمند امروزی به چالش کشیدن اسطوره های دیروز است. این پرداخت می تواند مناظر متفاوتی را به همراه داشته باشد، اما آنچه تجربه نشان داده کارگردانان و نمایشنامه نویسان برای بیان منظور خود لحن طنز را برگزیده اند. نمونه دیگری غیر از آگاممنونیزم نمایش ددالوس و ایکاروس است که سال پیش در تئاتر شهر اجرا شد و ما هم در روز درباره آن نوشتیم و امسال هم این نمایش به عنوان رپرتوار اجرا شده و این اجرا چندین بار تمدید شد. آگاممنون در تاریخ سرنوشتی عجیب دارد. او مجبور شد فرزندش را قربانی کند و از همین روی او را با ابراهیم مقایسه کرده اند. البته در این مقایسه صوری دو نکته مهم نهفته که آگاممنون یک قربانی تراژدی است و ابراهیم قهرمانی همیشه خوشنام در تاریخ.
با این وجود فرمان آرتمیس مبنی بر قربانی کردن ایفیگنیا(ایفی ژن، دختر آگاممنون) آن هم درست در زمانی که خیل کثیر یونانیان در دریای متلاطم، اسیر امواج خروشان و بادهای مخالف شدهاند، آگاممنون را بر سر انتخاب دشواری قرار میدهد که “اِشیل” در نمایشنامه نخست از تریلوژی”اورستیا”، آن را چنین توصیف میکند:
“گزینش بس دشوار است، و دشوار است از آن سر پیچیدن. دشوارتر اما کشتن فرزندم، گوهر یک تای این خاندان است. آیا باری گران نیست این که خون دخترم در قربانگاه بر دستهای پدرش فرو ریزد؟ راهی مصیبت بار است این، اما به کجا روی توانم کرد؟”
جز گزینش این نابشایست چارهایم نیست که من چگونه هزارکشتی خود را رها کنم و یاران خود را وانهم؟
آگاممنون در حالی تصمیم به قربانی کردن فرزند خود می گیرد که مصالح جامعه خویش را درنظر دارد. مصلحت او شخصی نیست بلکه در اسطوره ای دیگر همچون ابراهیم نیت شخصی و اثبات ایمان خصوصی پا در میان می نهد.
آگاممنون در نمایش میر علی اکبری حالتی نامیرا به خود می گیرد. او دائم می میرد و از جا بر می خیزد تا به جهان حال می رسد. اینجاست که وقتی اسطوره به دنیای ما وارد می شود مجبور است قوانین اجتماع امروز را بپذیرد و از همین روی تا حد یک جاهل مسلک تنزل می کند.
اشتیاق بی حد و حصر آگاممنون برای جنگ افروزی، یا درندهخویی او در قربانی کردن دخترش(در پایانِ نمایش، زیبایی و ظنِ فساد ایفیگنیا، علت قربانی شدن او توسط آگاممنونِ غیرتی عنوان میشود!) و یا مواضعِ ضدجنگ “اجیست” و اساساً شخصیت او را باور کند و قرائت میرعلیاکبری از آنها را بپذیرد؛ چه آن که در غیر این صورت- آنچنانکه در نمایش مشهود است- بستر تمامی ارجاعات به روایت اِشیل از سرگذشت آگاممنون معطوف میشود و اینگونه است که به نظر میرسد میرعلیاکبری است؛ از این رو نمایش، تلویحاَ تماشاگر را برای درک آنچه اتفاق میافتد، به همان حکایت آشنای کهن سوق میدهد و بدین ترتیب کلیتم نسترا که درسه گانه اورستیا، سرانجام توسط الکترا و اورستس- دیگر فرزندانش- به کینخواهی از پدر کشته میشود(و آن دو نیز در نهایت در جریان محاکمه آریوپاگوس در حضورخدایان بر این اساس که قتل مادر جنایتی کوچکتر از قتل شوهر است، تبرئه میشود)، نمیتواند چنان حق به جانب جلوه کند.
اما با تمامی این اوصاف علی اکبری چندان نمی تواند در همنشینی این دو شخصیت از دو برهه تاریخ موفق عمل کند. میر علی اکبری برای اینکه از دام سوءتفاهم ها رهایی یابد در برخی لحظات نمایش به پرگویی در کلام متوسل می شود. به طور مثال در پرده پایانی آگا ممنون به وضع خطابه می پردازد و در راستای ارائه بیانیه ای مستقیم به آنچه می پردازد که تاکنون در نمایش دیده ایم. میرعلی اکبری گویا در کل می هراسد که از یک سو مفاهیم ناگفته بمانند و از سویی دیگر مسئولین دولتی متوجه اشارات او شوند و احتمالا جلوی کار را بگیرند.
از همین روی ایده اولیه کارگردان که می توانست جذاب و دراماتیک باشد جای خود را به اجرایی خالی از جذابیت های بصری و متکی به گفتار می دهد. این درحالیست که دیگر کارگردان چنین اندیش یعنی همایون غنی زاده در نمایش ددالوس و ایکاروس زمانه ای خیالی را برگزیده تا بتواند به منظور خود دست یابد و تصاویری از هر دو زمانه را به مخاطب خود ارائه دهد. ما در این کار با فضایی جدید که ترکیبی از دو زمان است مواجهیم اما در آگاممنونیزم یک انسان را داریم در دو فضای مختلف.