بسیاری از منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی از یک سو و بسیاری از ناظران و تحلیلگران از سوی دیگر، حکومت ایران و رهبر آن را حکومت و رهبری “اقتدارگرا” توصیف می کنند.
اقتدارگرایی در علم و فلسفه سیاست، به نوعی از حاکمیت گفته می شود که در آن، نظم سیاسی و روابط درونی آن بر مبنای اطاعت و فرمانبرداری کارگزاران قدرت از اوامر و دستورات حاکم یا حاکمان تنظیم شود.
سال ۱۳۹۱ را میتوان سال اوج گیری بحران اقتدار آیت الله علی خامنهای دانست. در این سال او به طور بیسابقهای، بارها چه در پشت پرده و چه به صورت علنی، دستوراتی خطاب به مسئولان و کارگزاران حکومت صادر و آنها را درباره عمل نکردن به دستوراتش تهدید کرد اما هشدارها و تهدیدهای بیسابقه او گوش شنوایی پیدا نکرد.
عباراتی که از رهبر جمهوری اسلامی در جلسه سه شنبه ۲۶ دی ماه او با محمود احمدی نژاد و علی لاریجانی نقل شد {و تکذیب نشد}، نشاندهنده اوج این بحران بود: “اگر در قیامت خداوند از من بپرسد چه کردی؟ من میگویم که کسی جز اینها را نداشتم”.
در خط مقدم جبهه
علی خامنه ای از علنی شدن اختلافات مسئولان ارشد کشور خشمگین است. او همانطور که بارها گفته، معتقد است که علنی کردن اختلافات کارگزاران حکومت و روشن شدن عداوت های درونی جمهوری اسلامی در بالاترین سطوح قدرت، باعث خوشحالی کسانی می شود که رهبر هیچ دل خوشی از آنها ندارد: “دشمنان”
او همچنین معتقد است که “مردم” با مشاهده این اختلافات پی در پی، “دلسرد و نا امید” می شوند. آیت الله خامنه ای نگفته اما حتما نگران این هم هست که بخش دیگری از مردم، همان ها که جزو معترضان و مخالفان اقتدارگرایی او هستند هم از این وضعیت، خوشحال و امیدوار بشوند.
به همین خاطر هم هست که آیت الله خامنه ای در اواخر سال ۹۰ و در تمام سال ۹۱ به طور تمام قد در میدان بود. شرایطی که تئوریسین های نزدیک به او مانند سعید قاسمی، متوجه مخاطرات آن هستند.
“اینکه نمیشود بگویید: ای رهبر آزاده؛ آمادهایم آماده! و بعد رهبر در خط مقدم هم شناسایی کند، هم دیدهبانی کند و هم نگهبانی بدهد. یعنی همه خوابیدهاند. هم نگهبانی بدهد، هم شناسایی اطلاعات عملیات باشد، هم تخریبچی باشد و راه را باز کند که یک عده پشت سرشان بیایند و هم خستهاش کنیم”.
در “خط مقدم” چنین “جبهه ای” بود که علی خامنه ای هرچه به نیروهای خودی فرمان داد، فرمانبری نیافت. این شرایط باعث شد تا او در دهم آبان، هشداری به کارگزاران حکومت بدهد که حتی به دولت و مجلس اصلاحات نداده بود.
خیانت
آیت الله خامنه ای در آن روز خسته و عصبانی از نامه نگاری ها و سخنرانی های متقابلی که محمود احمدی نژاد و علی و صادق لاریجانی علیه یکدیگر به راه انداخته بودند، گفت که از امروز تا روز انتخابات، “هر کسی” که بخواهد اختلاف ها را به میان مردم بکشاند و از احساسات آنها در جهت اختلافات استفاده کند، “قطعا” به کشور “خیانت” کرده است.
پس از این هشدار، هر سه رئیس قوای مقننه، مجریه و قضائیه، در نامه های جداگانه ای به رهبر جمهوری اسلامی، به نوعی اطاعت خود را از دستورات او اعلام کردند؛ مسئله ای که می توانست تصویر “اقتدار” علی خامنه ای در نزد کارگزاران نظام و افکار عمومی را بازسازی کند.
اما “علنی کردن اختلافات” حتی برای یک هفته هم پایان نیافت. درگیری ها و سخنرانی ها و مصاحبه های مسئولان کشور علیه همدیگر ادامه داشت تا اینکه احمدی نژاد، جلسه روز کشنبه ۱۵ بهمن مجلس شورای اسلامی را به روزی تاریخی در جمهوری اسلامی تبدیل کرد.
او فیلمی از فاضل لاریجانی، یکی از پنج برادر لاریجانی را پخش کرد در حالی که از سعید مرتضوی، درخواست دخالت دادنش به شرکتها و قراردادهای عظیم و سرمایه دار تأمین اجتماعی را میکرد تا او نیز در مقابل از نفوذ خود در نزد برادرانش استفاده کند و عاقبت پروندههای مرتضوی ختم بخیر شود.
در آن روز احمدینژاد و لاریجانی حرفهایی علیه یکدیگر بیان کردند که یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۱ در نزد اصولگرایان حاکم به “یکشنبه سیاه” مشهور شد.
فعلا، نصیحت
شوک ناشی از این وضعیت و بی توجهی آشکار رئیس دو قوه به تهدید پیشین رهبر جمهوری اسلامی و اتهام خیانتی که شامل حالشان می شد، باعث شد تا علی خامنه ای نخستین واکنش خود را چهار روز بعد بیان کند.
او در ۱۹ بهمن از مسئولان خواست تا “مصالح کشور” را حفظ کنند و این “بداخلاقیهایی که دیده میشود” را کنار بگذارند.
رهبر جمهوری اسلامی وعده داد که “در آینده” درباره این “بداخلاقی ها” بیشتر با مردم صحبت خواهد کرد.
اما سه روز بعد و در ۲۲ بهمن که یکی از مهمترین روزها در تقویم جمهوری اسلامی به شمار میآید، طرفداران محمود احمدینژاد در قم در اقدامی بیسابقه، سخنرانی علی لاریجانی در حرم حضرت معصومه را به هم ریختند و به سوی او مُهر پرت کردند.
سیدعلی خامنهای روز شنبه ۲۸ بهمن باز هم تهدید کرد که “فعلا نصیحت” می کند.
او برای نخستین بار محمود احمدی نژاد را به انجام اقداماتی “خلاف شرع، قانون و اخلاق” متهم کرد و به علی لاریجانی هم هشدار داد که “زیاده روی” نکند حتی در “دفاع از خود”.
پس از این سخنان و هشدارها بود که باز هر سه رئیس قوه برای رهبر نامه نوشتند و همان حرف های سابق را تکرار کردند.
ولی تفاوت محتوای نامه احمدی نژاد با برادران لاریجانی آنقدر بود که معاون سیاسی سپاه پاسداران را به انتقاد از او وا داشت و رئیس دولت را به “خودشیفتگی در برابر رهبری” متهم کرد که از آیت الله خامنه ای “عذرخواهی” نمی کند.
بی پرده، بی تعارف
اما حتی از آن پس در فرصت تقریبا یک ماهه تا پایان سال ۱۳۹۱ آنچه هرگز پایان نیافت، اختلافات مسئولان ارشد کشور بود.
محمود احمدی نژاد که از سال ۸۸، یعنی درست همان سالی که برای بار دوم با حمایت تمام قد رهبر جمهوری اسلامی برای دومین بار پیاپی به کاخ ریاست جمهوری رفت، نشان داد که بر سر یک نفر با هیچکس حتی آیت الله خامنه ای تعارف ندارد: “اسفندیار رحیم مشایی”
احمدی نژاد از چهار سال پیش که روزها در برابر “حکم حکومتی” رهبر جمهوری اسلامی برای برکناری رحیم مشایی از معاون اولی ایستادگی کرد و حتی کار را به تهدید به استعفا کشاند، نشان داد که آماده مواجهه با بالاترین و قدرتمندترین فرد در جمهوری اسلامی است.
در روزهای اخیر و با نزدیک شدن به مقطع برگزاری یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری، او به مشایی لقب “مرد بهاری” داده و علاوه بر این به طور صریحی علیه سپاه، شورای نگهبان، صدا و سیما و دیگر نهادهای زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی، سخن می گوید.
علی لاریجانی هم همچنان مصوبات مختلف دولت را “غیر قانونی” اعلام می کند و مسئولان ارشد قوه قضائیه نیز که برای دولت خط و نشان می کشند.
“بحران اقتدار” رهبر جمهوری اسلامی حتی به جایی رسیده که محمدرضا باهنر، نایب رئیس مجلس و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، از درخواست فعالان اقتصادی از آیت الله خامنه ای برای تکرار شعار سال ۹۱ یعنی سال “تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی” در سال آینده خبر داده است.
دلیل هم مشخص است؛ این شعار اجرایی نشد چون کسی در کارگزاران نظام آن را جدی نگرفت.
این چه حرفی است؟
حالا سرلشگر فیروزآبادی، رئیس ستادکل نیروهای مسلح هم به عنوان نیروی کمکی آیت الله خامنه ای به “جبهه” آمده و از قول او می گوید که هشدارهایش “فرمایشات” نیست بلکه “دستورات” است: “برخی هی می گویند فرمایشات فرمایشات، این چه حرفی است؟ من دارم دستور می دهم، هیچ حرفی نمی زنم، مگر آنکه آن موضع و دستور باشد.”
دهمین انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ و مجموعه حوادث پس از آن، به باور بسیاری، به افزایش شکاف ملت ـ- دولت در ایران و بحران مشروعیت نظام سیاسی، دامن زد.
آیت الله خامنهای پس از آن تلاش زیادی کرد تا این “بحران مشروعیت” را ترمیم کند. “اقتدار” او در جریان جنبش سبز توسط رهبران این جنبش و مردم معترض به چالش کشیده شد ولی این “بحران” در سال ۹۱ به دست کارگزاران نظام “اقتدارگرا” اوج گرفت.