سپهر عمومی در زمانه‌ دولت بنفش

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

روی کار آمدن دولت روحانی، گویی خیال بخشی از کنشگران مدنی را از “تغییر” اوضاع، راحت کرده است. این از همان وجه غول پیکر و توان غریب و هیولایی دولت ـ که هابز می‌گوید ـ بی‌تأثیر نیست؛ به‌ویژه در ایرانی که دولت آغشته به بوی نفت است و رانتی، و شهروندان تغییرخواه درگیر هزار و یک مشکل معیشتی‌اند.

وجه تأمل برانگیز ماجرا شاید به این رخداد نیز ناظر باشد که اتفاقا برآمدن دولت روحانی متأثر از جنبش اجتماعی تغییرخواه بود. حضور معنادار و یک‌باره‌ی لایه‌های اجتماعی ناراضی به نفع روحانی، در تحقق دولت بنفش وی نقشی غیرقابل انکار داشت. ظهوری که خود از متن شبکه‌های اجتماعی جوشید و “گفت‌وگو”ی شهروندان و پویایی عرصه عمومی در ایران نقشی ویژه در بروز آن داشت.

“سپهر عمومی” که هابرماس و آرنت از آن می‌گویند، مفهومی انتزاعی نیست. این موضوع دیری است به همت برخی اندیشمندان و روشنفکران تبیین شده و به‌خصوص با تمرکز بر واقعیت‌های سیاسی ایران تدقیق و تشریح شده است. یکی از کسانی که مفهوم سپهر عمومی را پیوسته مورد استفاده و ارجاع قرار داده، و بر مبنای آن، نگاهی راهبردی را تببین کرده، دکتر مسعود پدرام، پژوهشگر و صاحب‌نظر علوم سیاسی است. فعال ملی ـ مذهبی که ماه‌هاست محبوس اوین است.

نگارنده در مقام توضیح جایگاه و کارکرد سپهر عمومی در زمانه‌ی دولت بنفش، مروری می‌کند بر دیدگاه‌های پدرام، به‌مثابه‌ی یکی از شارحان مهم بحث سپهر عمومی در ایران. این مرور، مستقل از یادکرد یک زندانی سیاسی و ادای احترام به این اندیشمند دربند، نکات راهبردی و کاربردی را برای کنشگران سیاسی امروز ایران تبیین می‌کند.

پدرام در توضیح اهمیت سپهر عمومی برای پیشبرد دموکراتیزاسیون، مشکل “دولت نفتی” را در ایران، نفی نمی‌کند اما معتقد است: “هرچه بیشتر عرصه عمومی توسط روشنفکران و درس خواندگانی که دست کم در عالم نظر با شیوه بحث عقلانی انتقادی آشنا هستند گسترده شود، تضمین عدم بازگشت به مناسبات اقتدارگرایانه بیشتر می شود. البته این کار اگر به دقت واکاوی شود، کاری زمانمند و بس دشوار و پرخطر است.“

وی معتقد است: “در جامعه ایران هرگاه عرصه عمومی وسعت می‌یابد، و امر عمومی به نحوی انتقادی در میان شهروندان مورد تبادل گفتاری قرار می‌گیرد، مبانی دموکراسی نیز تقویت می‌شود، و جامعه از نشاط اجتماعی و سیاسی محسوسی برخوردار می‌شود. این تجربه‌ای است که در لحظاتی از جنبش مشروطه، ابتدای انقلاب اسلامی، و دوره اول اصلاحات پشت سر گذاشته‌ایم.”

قابل اشاره است که این ملاحظه‌ی پدرام، زمانی ابراز شده بود که هنوز جنبش سبز جلوه نکرده بود و حضور موثر تغییرطلبان، نتیجه‌ی انتخابات 92 را مهم نساخته بود.

صرف‌نظر از این؛ پدرام از زاویه‌ای دیگر نیز بر سپهر عمومی تاکید می‌کند: “گفت و گو”؛ به عقیده‌ی وی: “دموکراسی اصیل مبتنی است بر گفت‌وگو در عرصه عمومی”.

این پژوهشگر ارشد علوم سیاسی معتقد است: “فرایند اصلاح‌طلبی که از انتخابات دوم خرداد 1376 خود را می‌نمایاند تا آن جایی پیش می‌رود و اصالت خود را حفظ می‌کند که در عرصه عمومی رها و تعریف شود، و آن گاه از حرکت می‌ایستد و جنبه صوری پیدا می‌کند که در حیطه حکومتی مهار و تثبیت گردد.”

وی پس از آشکار شدن دشواری‌های پیشبرد اصلاحات در ساخت قدرت، در دور دوم ریاست جمهوری خاتمی، با اشاره به این مشکلات، می‌گوید: “در متن واقعیات موجود، استمرار و تعمیق اصلاحات منوط به آن است که اصلاح‌طلبان واقعی در درون نظام، از یک‌سو در جهت گشودن فزاینده عرصه عمومی بی وقفه تلاش کنند و از سویی دیگر خود را در عرصه عمومی تعریف کنند”؛ چرا که “عرصه عمومی بستر بحث و گفت‌وگو و تبادل نظر و اقناع است و حیطه حکومتی مولد تک‌گویی و اعمال نظر قدرتمندانه و فرمان و اجبار؛ و گسترش هر چه بیشتر عرصه عمومی موجب استمرار و بازتولید اصلاحات می‌شود.”

پدرام از “راه سوم”ی سخن می‌گوید که به نظر می‌رسد در این زمان و هنگامه، می‌تواند توسط کنشگران مدنی بس پیمودنی باشد. او می‌پرسد: “آیا سیاست تنها با حکومت تعریف می‌شود؟ پیامد پاسخ مثبت آن است که روشنفکران دو راه بیشتر ندارند، یا همکاری با حکومت (اعم از این که با نیت تغییر اصلاحی باشد یا حفظ وضع موجود)، یا رویارویی…” وی آنگاه می‌افزاید: “چرا باید اندیشه را به این محدود کنیم که تنها راه اصلاح امور برای ما از طریق افراد و گروه‌هایی است که کم یا بیش در حکومت جایگاه یافته‌اند. پذیرش این صورت مسئله این استدلال را نیز به‌دنبال دارد که اگر هیچ امکانی در درون حکومت و در میان افراد و گروه‌های سیاسی درون حکومت یافت نشد، آن گاه باید بساط حکومت موجود را برچید، و با زور و خشونت مبانی حکومتی دیگر را به وجود آورد، که بنا بر شواهد تاریخی حکومت سامان یافته در گفتار خشونت‌آمیز نمی‌تواند از اعمال خشونت کناره گیرد… اما می‌توان در میان دو راه استمرار حکومت یا جایگزینی آن، به راهی سوم اشاره کرد که سیاست را جابجا می‌کند و به تفکیک سیاست از حکومت توجه دارد. به بیانی دیگر در این راه حکومت از نقطه کانونی تعریف سیاست کنار می‌رود، در حالی که سیاست همچنان باقی است.”

این راه، از نظر او، همان تاکید بر سپهر عمومی و فعال شدن در آن است؛ گو این که “حضور در عرصه عمومی در جامعه‌ای چون ایران مملو است از توهین و ضرب و شتم، زندان و گاه اعدام.” پدرام معتقد است: “نیروهای فعال در عرصه عمومی، به دلیل عدم ورود به درون ساختار حکومت، اولین هدف اعمال خشونت قدرت نقد شده محسوب می‌شوند. به همین ترتیب، در لحظات پیروزی سیاسی جریانات دموکراسی‌خواه درون حکومت از مزایا و مناصب بهره‌ای نمی‌برند. تنها انگیزه‌ای که این نیروها را در عرصه عمومی نگاه می‌دارد، تاثیر دیرپا و عمیقی است که در آگاه‌سازی جامعه می‌گذارند. به همین دلیل هر فعال سیاسی یا روشنفکر حساس به سیاست را یارای مداومت در این عرصه نیست. آنان که مداومت کردند، در این عرصه اعتباری دیرپا یافتند، هرچند که از سوی حکومت اعتبار آنها بارها به چالش کشیده شد. وجود هرچه بیشتر این نیروهای اعتبار یافته در عرصه عمومی می‌تواند کارکرد یک حزب پر قدرت رقیب، و یک تضمین را داشته باشد؛ تضمینی برای رعایت قانون، حفظ دموکراسی، و پذیرش برابری میان شهروندان”.

آنچه پدرام یک دهه پیش گفت، به شکل غریبی امروز قابل ارجاع به کارویژه‌ی اجتماعی ـ سیاسی میرحسین موسوی و مهدی کروبی، رهبران جنبش سبز، و نیز نقش مهم و بازیگری موثر سیدمحمد خاتمی است.

مستقل از این؛ پدرام بر این باور است که “در صورت استمرار گفت‌وگوی افراد جامعه در عرصه عمومی و شکل گیری مفاهیم در تبادل گفتاری، جامعه به نوعی خودآگاهی مشترک دست می‌یابد که با وجود آن، حکومت‌ها به‌سادگی نمی‌توانند از قوانین تخطی کنند، یا یک دموکراسی نوپا در اثر مخالفت مراکز قدرت در درون حکومت، به‌سادگی به شکست نمی‌انجامد”. ملاحظه‌ای که می‌تواند تضمینی برای پیشبرد دموکراتیزاسیون در ایران امروز و افزایش شانس توفیق دولت روحانی باشد.

افزون بر این‌ها، پدرام به نکته‌ای مهم اشاره می‌کند که در زمانه‌ی دولت روحانی قابل توجه است: “حضور و فعالیت در عرصه عمومی به معنای قهر با حکومت و برداشتن حکومت از صورت مسئله نیست، بلکه به معنای اهمیت درجه دوم پیدا کردن حکومت در برابر سیاست معطوف به عرصه عمومی است. این که در ساختار حکومتی چه کسی یا چه جناحی این مفاهیم را در قالب سیاست‌گزاری و در فرایند تصمیم‌گیری عملی کند اهمیت دارد، اما نه به اندازه اهمیتی که شکل‌گیری زمانمند و پر مشقت مفاهیمی چون دموکراسی، هویت ملی، تغییر غیرخشونت‌بار، پذیرش قواعد بازی از سوی نخبگان، رعایت حقوق شهروندی، و از این نوع در عرصه عمومی اهمیت دارد. در این جا می‌توان به اهمیت و جایگاه کار در عرصه عمومی در برابر تلاش برای حاکم کردن این جناح یا آن جناح در متن حکومت اندیشید.”

در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران امروز، این تنها دولت بهبودخواه و اعتدال‌گرا و میانه‌روی روحانی نیست که ایفای نقش می‌کند؛ چنان‌که کانون مرکزی قدرت نیز فعال مایشاء نیست؛ جامعه مدنی ایران، و به‌طور مشخص‌تر، شبکه‌های اجتماعی حامی دموکراتیزاسیون، عرصه‌های عمومی، و جنبش‌های اجتماعی ـ به‌خصوص جنبش سبز ـ نقشی معنادار و تعیین‌کننده ایفا کرده‌اند و همچنان برعهده دارند.