از اینجا

نویسنده

درد استاد نیندیشیدن بود

پیام دهکردی

 

متاسفانه جامعه هنری ما در حال حاضر نخبه های بزرگ خود را از دست می دهد و به نظر من این بزرگ ترین فاجعه ای است که جامعه ما با آن روبه روست؛ نخبه هایی که در اوج کمال و عظمت هستند و جایگزینی هم برایشان وجود ندارد. این اواخر با درگذشت “استاد کسایی” و “استاد سمندریان” جامعه هنری عزادار هستند ولی این اساتید در طول سال ها و دهه های مختلف در شاگردان خود تکثیر شدند و همیشه زنده باقی خواهند ماند. اما جامعه ما از این نخبه ها تهی می شود و متاسفانه برای عده ای اهمیتی ندارد. حمید سمندریان در طول ۳۰سال گذشته تنها چهار اثر روی صحنه برد. امثال حمید سمندریان نعمت های عظیمی هستند که نبودشان برای جامعه هنری جبران ناپذیر است. به راستی جایگزین حمید سمندریان چه کسی می تواند باشد؟ اگر بخواهم او را به چیزی تشبیه کنم تنها کوه دماوند به ذهنم می رسد. او در حوزه آموزش مانند یک کوه ایستاده بود و شاگردان و اهالی هنر بر این کوه تکیه داشتند، این کوه مانند دماوند از درون جوشان بود. بعضی از اساتید انجام وظیفه می کنند اما استاد برای شاگردانش ایثار می کرد حتی ورای ایثار و در این عرصه جهاد عظیمی کرد که تنها از یک بزرگمرد برمی آمد. از ویژگی های استاد این است که هر کدام از شاگردان او سلاطین حوزه های مختلف هنر هستند. علاوه بر حوزه تئاتر شاگردان ایشان در حوزه تجسمی، موسیقی و نمایشنامه نویسی همه سرآمد هستند. به نظر من باید سال های سال از حمید سمندریان گفت و نوشت و مهم تر از آن اندیشید. دردی که استاد می کشید از فقدان اندیشیدن بود. من به عنوان کسی که در این اواخر به ایشان نزدیک و هم نفس ایشان بودم، بر این تاکید می کنم که رنج بزرگ ایشان نیندیشیدن بود. در تمام این سال ها تلاش داشت که دانشجویان خود را فارغ از تکنیک ها و روش های هنری به لحظه ای درنگ کردن و اندیشیدن وادارد. حدود ۱۰روز پیش بود که با آقای کیانیان، ابراهیم حقیقی و چند نفر از دوستان به خانه ایشان رفتیم. صحبت ما درباره اجرای دوباره تئا‌تر “بازی استریندبرگ” بود. برخی از دوستان اظهار داشتند از آنجایی که این تئا‌تر در گذشته روی صحنه رفته است، شاید کار آسان‌تر باشد اما استاد تاکید داشتند که دوباره روی کار تامل کنیم، زیرا ما‌‌ همان افراد سال ۱۳۷۸ نیستیم بلکه ما هر کدام افراد جدیدی هستیم و این هم یک اتفاق جدید است. در توصیف حمید سمندریان ناتوانم و باز تاکید می کنم که او یک سرمایه ملی نه کم نظیر بلکه بی بدیل بود. بعد از درگذشت استاد با خودم می اندیشم این روزها و لحظات چقدر کار دارم، باید بیشتر مطالعه کنم، در کارهایم اهتمام بیشتری بورزم تا شاید بتوانم راه استاد را ادامه دهم. استاد برای همیشه در قلب شاگردانش زنده است. استاد رفتند و مسوولیتی را بر شانه همه ما گذاشتند، امیدوارم بتوانیم با عملکرد درست خودمان شاگردان بحقی برای استاد باشیم. در این فضای حزن آلود تمام تلاش مان را خواهیم کرد تا نمایش “بازی استریندبرگ” را برای بزرگداشت ایشان روی صحنه ببریم و البته این امر به نظر خانم هما روستا بستگی خواهد داشت.

منبع: روزنامه شرق