نابودی سرمایه اجتماعی در انتخابات غیررقابتی

نویسنده
نادر ایرانی

» گفت و گو با علیرضا رجایی

alirezarajaee.jpg

 ”حذف جریان حاکم از یکی از قوای سه گانه خود می تواند یک هدف باشد.” علیرضا رجایی از فعالان ملی مذهبی در گفت وگو با روز ضمن طرح این نظر، تاکید می کند که “وجود رقابت نسبی درمیان نامزدهای انتخاباتی و امکان حفاظت از آراء دوشرط اصلی برای حضور درانتخابات است که بدون حضور آن ها شرکت درانتخابات به معنای باد دادن سرمایه اجتماعی خواهد بود.” این گفت وگو درپی می آید.


به نظرشما چرا آقای خاتمی درشرایط کنونی جبهه ای را باز کرده که درآن خود یا حسین موسوی را به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری معرفی کرده است؟ آن هم با توجه به اینکه زمانی که مهندس موسوی نخست وزیر و آیت الله خامنه ای رییس جمهوربود وی تنها با حمایت آیت الله خمینی توانست درپست نخست وزیری باقی بماند. درعین حال جای این سوال نیز وجود دارد که اوضاع کشور چگونه است که درشرایط کنونی مهندس موسوی نیز پذیرفته است که نامش دراین جبهه به عنوان کاندیدا مطرح شود؟

آقای میرحسین موسوی با وجود اینکه درگذشته چندان برای حضوردرانتخابات ابراز تمایل نمی کرد یا برای حضور درانتخابات شروط بسیار سنگینی تعیین می کرد، درحال حاضر به علت گزارش های مختلف اقتصادی وسیاسی که به ایشان می رسد و قطعا گزارشات جدی تر ودسته اول تری را دراختیار دارد، ظاهرا نسبت به اوضاع کلی کشوراحساس خطر و براساس این گزارش ها احساس وظیفه کرده که برای ممانعت از تخریب بیشتر در کشور دریک حرکت هماهنگ با آقای خاتمی درصحنه انتخابات حضورپیدا کند. البته همین دریافت را می توانیم درباره آقای خاتمی نیزبا توجه به تجربه 8 ساله ایشان درپست ریاست جمهوری مطرح کنیم. با وجود آنکه انتقادهای بسیار سختی متوجه حامیان ایشان بود، مجموعا به نظر می آید که آقای خاتمی هم احساس خطر کرده است. البته لااقل بخشی از جناح راست با کتمان اینکه کشور دروضع بحرانی نیست درواقع استدلال آقای خاتمی وحامیان ایشان را منتفی می داند ومی گوید اوضاع کشوربه گونه ای نیست که مستلزم وجود ناجی باشد واگر هم باشد آن ناجی، آقای خاتمی یا فردی نظیر اونیست.


این برآوردها بیشتر دارای ابعاد داخلی هستند یا خارجی؟ درحوزه خارجی مسایلی نظیرحمله نظامی یا تشدید تحریم ها ودرحوزه داخلی گسست های اجتماعی وجود دارند که از نظر کارشناسان درشرایط کنونی به شدت خطرساز شده اند.

من فکر می کنم دروهله نخست این موضوع ناشی از احساس نگرانی از شرایط داخلی است که به چنین تصمیمی منجر شده است. همه می دانیم که درشرایط کنونی یک جریان سیاسی به تمامی عرصه ها مسلط شده و با بی تدبیری های آشکار، موقعیتی بحرانی خلق کرده است. از این رو اگر ما نسبت به تهدید های بین المللی نیز نگران باشیم بازهم ناشی از همین وضع داخلی است. به نظر می آید با وجود موانعی که اغلب به آن اشاره می شود حذف این جریان از یکی از قوای سه گانه خود می تواند یک هدف باشد؛ صرف نظر از اینکه برنامه های روبه جلو تا چه اندازه قابل تحقق باشد. همین که این نیروی ناتوان از صحنه مدیریت دست اول سیاسی تا حدی کنار گذاشته شود خود شاید تا اندازه ای دستاورد تلقی شده و به همین جهت انگیزه لازم را برای حضور در صحنه پرمخاطره کنونی ایجاد کرده است.


به غیر از مسایل اقتصادی و حتی مسایل خارجی، آرایش سیاسی موجود از چه ساختاری برخوردارست که نیروهای طیف مهندس موسوی و خاتمی واصلاح طلبان به این نتیجه رسیده اند که باید دست به یک وحدت جبهه ای بزنند؟

تصلب سیاسی موجود که آقای حجاریان ازبانیان آن به حزب پادگانی یاد می کند، ضروری ساخته که نیروهای سیاسی به وحدت برسند؛ هرچند این وحدت هنوز کامل نیست ولی همین وحدت نسبی در جناح هایی از اصلاح طلبان حاکی ازآن است که با توجه به تجارب ناشی از ناکامی دردو انتخابات قبلی، آنان ناگزیرند برای تمرکز قدرت به منظور ایجاد تغییر نسبی دراوضاع کشور، با هم متحد باشند.


آقای خاتمی درسخنانی مطرح کرده است که اگر دست هایی خاص بخواهند از نیروهایی خاص حمایت کنند مردم درانتخابات شرکت نخواهند کرد. فکر می کنید که این سخن از چه تحلیلی بیرون آمده باشد؟

از یک طرف برخی نظرسنجی ها حاکی از بی میلی بخش قابل توجهی از مردم به شرکت در انتخابات، بخصوص درمیان اقشار متوسط شهری و گروه های متوسط به بالا جامعه است که شرکت این گروه ها دراین دوره از انتخابات ریاست جمهوری بسیار تعیین کننده است. به عبارت دیگراگر این گروه ها درانتخابات حضوریابند تعیین کننده انتخابات ریاست جمهوری خواهند بود. همچنان که حداقل در دودوره انتخابات آقای خاتمی و حتی تاحدی درانتخابات بعد از جنگ، نحوه حضور این دست از نیروها تعیین کننده بوده است. اما اینک براساس نظرسنجی ها به نظر می رسد که بی میلی شدیدی درمیان این اقشار حاکم است و ایجاد کنجکاوی وبحث های انتخاباتی چندان آنان را مجاب نکرده که درانتخابات شرکت کنند. وجه دوم ماجرا به امکان حضور دریک صحنه رقابثی برمی گردد؛ به این معنا که اولا رقابت نسبی درمیان نامزدهای انتخاباتی و ثانیا امکان حفاظت از آراء نیز وجود داشته باشد. در این جا سخنان آقای خاتمی بیانگر آن است که برخی مایلند که ایشان با عدم شرایط حداقلی درصحنه انتخاباتی مواجه شوند وتصمیم برعدم شرکت بگیرند که این نیز قابل تصوراست. به عبارت دیگر حضور درانتخاباتی که فاقد شرایط مساوی برای رقابت است و نتیجه آن از قبل تعیین شده، به معنای به باد دادن سرمایه اجتماعی است.


آیا آقای خاتمی از عمق مخالفت هایی که نسبت به ایشان درشرایط فعلی وجود دارد آگاه هستند؟ به عبارت دیگر آیا کارشناسان به ایشان این دست از مسایل را یادآور شده اند واگر یادآور شده اند ایشان با چه پیش فرض ها وتدابیری وارد این صحنه خواهند شد؟

فکر می کنم که آقای خاتمی بیش از هرکس دیگری نسبت به تهدیدهایی که دراین صحنه وجود دارد آگاه است، زیرا ایشان درمتن جریان ها بوده و به قول خودشا در مدت دودوره ریاست جمهوری خود هر9 روز یک بار یک بحران داشته است. اما فکر می کنم بیشتر همان احساس وظیفه برای حضور درانتخابات واینکه از استمرار یک اوضاع بغرنج غیر قابل برگشت ممانعت به عمل بیاورد باعث شده وارد صحنه شود؛با همه ریسک ها ومخاطراتی که می تواند در این صحنه وجود داشته باشد. نکته بعد این است که بازهم برخی از نظرسنجی هایی که اغلب آن ها از جانب جناح راست انجام شده موید این است که آقای خاتمی درصدرمحبوبیت چهره های سیاسی قراردارد. این موضوع می تواند باعث دلگرمی برای حضور درانتخابات شود ولی با توجه به موضوعی که شما به آن اشاره کردید مسئله ای که اغلب به وسیله مشاوران وکارشناسان سیاسی با ایشان مطرح شده که برخی نیزبه همین دلیل مخالف حضورایشان درانتخابات هستند این است که به هرحال پروژه ای که طی این 6 سال اخیر کلید خورده در وضعیت نقیض با حضور آقای خاتمی قرار دارد. این وضع تناقض آمیز به هیچ به وجه نمی تواند اجازه ورود به آقای خاتمی بدهد. حال اینکه این ممانعت به چه شکلی ظهور پیدا کند، وجه ثانویه قضیه است. وجه نخست این است که از جهت نوع پروژه ای که کلید خورده است اصولا حضور آقای خاتمی وهرفردی نظیر او به طور ذاتی ممتنع است وتناقض ذاتی با پروژه هایی دارد که حاکمیت پیش برده است. بنابراین می توانیم این گونه بگوییم که آقای خاتمی براساس احساس مسئولیت دراین شرایط خطیر مایل است وارد صحنه شود و به قول برخی ایشان درواقع آبروی خود را در گرو این اقدام گذاشته است.


در این جا مایلم یک فرضیه را مطرح کنم مبنی براینکه در شرایط ایده آل اکنون سال 88 است وآقای خاتمی هم رییس جمهوری انتخابی. آیا ایشان قادرخواهد بود مسایل هسته ای و یا مسایل سیاست خارجی خود را که مبتنی برتنش زدایی است پیش ببرد؟ و دیگر اینکه ایشان می تواند ازعهده انتظارات روزافزون مردم ومشکلاتی که درطی مدت ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد برآنان عارض شده است برآید؟

پاسخ به این سوال آسان نیست. درواقع این همان نکته کلیدی است که باعث شده عده قابل توجهی از کارشناسان وصاحب نظران و فعالان سیاسی با حضور آقای خاتمی مخالفت کنند؛ به این معنا که آنان معتقدند هیچ نیرویی نمی تواند درزمینه مسایل هسته ای که به موضوعی کاملا استراتژیک و نقطه محوری مسایل ایران ونظام بین الملل در برخورد با ایران تبدیل شده، جلو بیاید. اگر روی کاغذ نگاه کنیم باید بگوییم که درمورد موضوع اول آقای خاتمی برای حل مشکلات اقتصادی شاید از اهرم کافی برخوردارنباشد. اما واقعیت این است که بازهم برحسب ملاحظات منطقی نمی توانیم جواب قطعی بدهیم. فقط می توانیم بگوییم که دورنمای خیلی روشنی روبروی آقای خاتمی یا آقای میر حسین موسوی وجود ندارد.ولی فقدان دورنمای روشن نمی تواند به معنای آن باشد که هیچ عملی نمی توانیم یا نباید انجام بدهیم یا اینکه راه حلی نیز وجود ندارد. ممکن است درنتیجه یک حمایت گسترده از آقای خاتمی…


به صورت یک جنبش اجتماعی؟

بله یک جنبش اجتماعی ـ البته نه چندان پرخروش، بلکه جنبشی که به صورت همه جانبه خودش را درآستانه انتخابات نشان می دهد ـ می تواند تعیین کننده باشد. البته دراین میان عواملی مانند بحران دراداره کشورهم هست که تاکنون ظهور وبروز یافته است؛ موضوعی اساسی که شاید از درونش برای یک دولت مصالحه گر که بتواند برای این معضل درچارچوب منافع ملی به راه حلی میانه دست یابد، مسیرهایی گشوده شود. بنابراین نمی توانیم بگوییم که آقای خاتمی وجناحی که درآن قرار دارد هیچ شانسی برای حل این ماجرا ندارد. درمورد مسئله دوم به نظرمن اقدامات روشنتری را می شود انجام داد. ولی درچارچوب یک برآورد ملی درحوزه دوم چشم اندازهای نسبتا روشن تری ـ درصورتی که یک مدیریت نیرومندو با تجربه اقتصادی زمام اموررا به دست بگیرد ـ وجود دارد زیرا دراین مورد برنامه های روشنی نیزوجود دارد. کشورهای دیگری با اوضاع وخیم تراقتصادی نسبت به ایران وجود داشته اند که توانسته اند دردوره 5 یا 6 ساله مسایل خودشان را حداقل تقلیل بدهند. بنا براین این امکان وجود دارد. ضمن آنکه اگر مسئله دوم موضوعیت نداشت، حضور آقای خاتمی ویا آقای میرحسین موسوی هم بلاموضوع می شد. به طور خلاصه درمورد دوم چشم اندازهای روشن تری وجوددارد ودرمورد اول امکاناتی هست که باید آن ها را درهمان لحظه با مدیریت سیاسی به آن ها فکرو برای آن ها راه حل پیدا کرد.


به نظرشما درشرایط کنونی کدام یک از وجوه عقلانیت یا مسئولیت وتکلیف شرعی باعث می شود که آقای خاتمی درصحنه انتخابات حاضرشود؟

با توجه به اینکه ابهام های شدیدی بر سیاست ورزی درحوزه سیاسی سایه افکنده است باید بگویم که ایشان بیشتر با رویکرد به تکلیف اخلاقی وارد این صحنه شده است چون صرف عقلانیت نمی تواندآدمی را وادارسازد تا وارد چنین صحنه هولناکی شود.