چهل کلید ♦ شعر

نویسنده
مرضیه حسینی

در جست و جوی” چهل کلید” - نامی که از کتاب شعر سیاوش کسرائی آمده است - رازهای شعریم. هر شماره ‏شعر یا شعرهایی از شاعران ایرانی را می خوانید. سپس نگاهی به شعر و یادداشتی بر زندگی اش. این شماره را ‏به سیدعلی صالحی و شعرهای او اختصاص داده ایم. مردی که مفتون امینی او را شاعر زمانه خود لقب داده است. ‏

poem_1.jpg

‏♦ شعر

‎ ‎‏3 شعر از سیدعلی صالحی‎ ‎

‎ ‎لیلاج‎ ‎

گفت بر می گردم،‏

و رفت،

و همه ی پل های پشتِ سرش را ویران کرد.‏

همه می­دانستند دیگر باز نمی­گردد،

اما بازگشت

بی هیچ پلی در راه،‏

او مسیر ِمخفی ِبادها را می­دانست.‏

قصه­ گوی ِپروانه­ها

برای ما از فهم ِفیل وُ

صبوری شتر سخن می­گفت.‏

چیزها دیده بود به راه وُُ

چیزها شنیده بود به خواب.‏

او گفت:‏

اشتباه می­کنند بعضی­ها

که اشتباه نمی­کنند!‏

باید راه افتاد،

مثل رودها که بعضی به دریا می­رسند

بعضی هم به دریا نمی­­رسند.‏

رفتن هیچ ربطی به رسیدن ندارد!‏

او گفت:‏

تنها شغال می­داند

شهریور فصل ِ رسیدنِ انگور است.‏

ما با هم بودیم

تا ساعتِ یک و سی و دو دقیقه­ی بامداد‏

با هم بودیم،

بلند شد، دست آورد، شنل ِ مرا گرفت و گفت:‏

کوروش پسر ِ ماندانا و کمبوجیه

پیشاپیش ِ چهارصد هزار سرباز ِ پارسی

به سوی سد ِ سیوند راه افتاده است.‏

باید بروم

فقط من مسیر ِ مخفی ِ بادها را بَلَدم‏

‎ ‎طُرفه ی سه گانه ی ماهور‏‎ ‎

شب اول:‏

عروسکش را با خودش بُرده بود،

دختر ِکم­سن و سالِ حجله­ی مجبور.‏

شب دوم:‏

بیوه­ی بازمانده از هجرتِ هفتم

درگاهِ خانه را محکم

کلون می­کند،

وقتِ غروب­‏

رد پای مردی را بر برف دیده بود.‏

‏ شب سوم:‏

سه ماه و دو روز است

نوه­ی کوچکش را ندیده است مادربزرگ،

دوباره به حضرت حافظ نگاه می­کند،

راهِ خراسان خیلی دور است.‏

‎ ‎بید، هلو، پروانه‎ ‎

بید بالای پونه زار‏

پُر از شکوفه­ی هلو شده بود،‏

چشمه بوی ماده گرگِ دره ی ماه می داد،‏

بوی کُندُر سوخته می آمد.‏

نگاه کردم،

از قوس ِطاقی ِآبنوس‏

بارش بی پایان پروانه پیدا بود،

عبداله بالای رنگین­کمانِ بزرگ

پی ِپستانِ باران می­دوید،

هوا جور ِعجیبی خوش بود،‏

و چیزهای دیگری حتا…!‏

یادم نمانده است.‏

مادرم داشت بر درگاهِ گریه

دعا می­کرد،

برای شفای کامل ِمن و خواهر ِکوچک­ترم.‏

دعا می­کرد.‏

تب، تب حصبه

برادرم عبداله را کشته بود

poem_2.jpg

‏♦ نگاه

‎ ‎شاعر روزگار خود‎ ‎

مفتون امینی ‏

صالحی در یکی از شعرهایش می گوید: “من وظیفه دارم/ این واژگان برهنه را به خانه بازگردانم” و در شعر ‏دیگری در مقام خودپرسی برآمده و به نحو تقلیل گفته است: “ چوپان زاده! چوپان زاده چکامه نشین/ در این تردد ‏تاریک، از پی کدام چراغ گمشده، شاعر شدی؟”‏

به رغم انتشار حدود بیست دفتر شعر از اوایل دهه پنجاه تا اوایل دهه هشتاد، شاعر هنوز در پی آن چراغ گمشده ‏است و چون جست و جوی چراغ، همراه با گذر از تاریکی با سر زدن به زاویه های آن است، در حقیقت، جستن و ‏به دست آوردن چراغ، موقعی امکان خواهد یافت که دیگر پیش چشم یا زیر پا نمانده است و آنچه که شاعر یا طالب ‏فراچنگ آورده جایزه رسیدن خواهد بود، نه توشه راه افتادن!‏

سیدعلی صالحی بی آنکه خود بگوید یا دیگران تذکر کافی بدهند از شاعران موج ناب جنوب ایران بوده است که ‏خاستگاه اصلی آن را خطه خوزستان می دانیم. در این باره اشاره ای بی فایده نیست که گروهی از نویسندگان و ‏روشنفکران مدرنیست ایران در فاصله سال های بیست تا سی در کارمندی شرکت نفت ایران و انگلیس بوده اند و ‏در این رهگذر نه تنها مکالمه انگلیسی و کاربرد تجارتی- صنعتی آن را خوب آموخته بلکه در تقارنی عجیب ‏متوجه جنوب ایالات متحده شده اند که آنجا نیز خیزشگاه تجدد ادبی بوده است و چون در این رابطه کتاب زیاد و ‏نمایش و سخنرانی کافی خوانده و دیده و شنیده اند که البته متضمن سه نوع انگلیسی متفاوت و جدیدالاستعمال بوده ‏است نطفه مدرنیسم ادبی آنها در همان زمان بسته شده که بعدها از طریق نویسندگان و فرهیختگانی چون چوبک و ‏گلستان و دریابندری و صفریان و تقی زاده و تقوایی و رسول پرویزی و امثال آنها به سایر قلمروهای ایران ‏صعود و نفوذ کرده است که جبهه ادبی آن در شعر نو با عنوان موج ناب مشخص و معروف شده که آتشی، ‏باباچاهی و شمس لنگرودی و دیگرانی که در این لحظه به جا نمی آورمشان مطالب جالبی درباره آن جریان نوشته ‏اند و در جزوه های شعر و طرفه و نظیر اینها نمونه های بسیاری از چنان شعرها نیز به چاپ و به نظرها رسیده ‏است که البته من این همه را فقط یک جریان یا پدیده محرک و در همین حدودها ارزش می گذارم و معتقدم که جز ‏انگیزش بی سابقه ذهن های نوخواه و طراوت جو کار عمده ای نکرده اند و همین هوشنگ ایرانی “به هرحال زنده ‏یاد” و چند تن دیگر همسان او کسانی هستند یا بوده اند که از راهی سخت و ناشناخته به سوی مرکز پر از فر و ‏شکوه “شعر همیشه شعر” حرکت کرده اند و در یک همواری نیمه تاریک و با تن و جانی بس خسته فقط تا مسافت ‏چندصد گامی آن رسیده و با زحمت آمیخته به حدس و وهم چیزهایی دیده (یا تصور کرده اند که دیده اند) و آنگاه ‏برگشته و زیارتنامه ای نوشته اند آن هم با خط مد و زبان نیمه گنگ که قابل ترجمه به فارسی خود ما نیست تا چه ‏رسد به زبان های زنده و نیم زنده دنیا!…‏

با اکتفا به گزاره ای در این حد، یادآور می شویم که تنها دو تن، یکی آقای احمدرضا احمدی در حدود اوایل دهه ‏چهل و دیگری سیدعلی صالحی در اواسط دهه پنجاه، توانسته اند از این شهرک جادو زده رختی و توشه ای ‏برداشته؛ یکی آواره از راه کوه و دشت و دیگری سرگشته از درون شبستان ها و بازارها خود را به جایی برسانند ‏و بنشینند- البته عالم احمدی با عالم صالحی شاید لااقل به اندازه دو جزیره در شرق و غرب اقیانوس کبیر فرق ‏داشته باشد و شعر آنها هم با همین فرق ها زنده است - اما از میان کسانی که با همت نیمه عارفانه یا کمی ‏شهودمندانه با گونه ای اشراق نو نسبت به شعر به مقام زیبایی از مطلقیت شعر و وقوف رسیدند حضور بیژن الهی ‏از همه پرجذبه تر و شورانگیزتر است، کاش می شد که همه چیز را از این سکوت گرا و خاموش نما شنید و ‏آموخت که هرچه هست در نزد اوست…‏

از این مقدمه می رسیم به “اصل مطلب” که انتشار هفده دفتر شعر سیدعلی صالحی در یک مجلد با عنوان “دفتر ‏یکم مجموعه اشعار” به همت انتشارات نگاه است که کلیات چند شاعر ارجمند دیگر (نیما، شاملو، نادرپور، ‏بهبهانی) معاصر ما را نیز به چاپ و نشر رسانیده اند. بنده با این گفتار تحلیلی که امیدوارم تجلیلی تلقی نشود خیال ‏بزرگ، یا بزرگترنمایی صالحی یا علیرضا رئیس دانا را ندارم بلکه همه نزدیکان و معاشران من می دانند که این ‏کار و این کارها ناشی از علاقه مفرط من به ذات حیات شعر است به خصوص شعر تاریخی و این روزگار ایران ‏عزیز. و تازه میان شعر من و شعر صالحی هم با وجود اشتراک در جنبه غالب گفتاری، تفاوت های بارزی هست، ‏چرا که من روی یک پیلوت سیار در زمان و مکان و اندیشه هستم و ایشان به نوع دیگری دوره گرد افق های ‏مکاشفه در فرهنگ اقلیمی هستند که در حد خود بی سابقه و خوش ذایقه است و افزون بر این طرح دیدار و لحن ‏گفتار ایشان هم طوری است که گروهی از فرهنگ مداران یا فرهیخته واران نمی توانند یا نمی خواهند که با آن ‏تماسی حاصل یا انسی به هم رسانند و مخفی نماند که کسانی هم به خصوص شاعرانی از سال های چهل و پنجاه ‏نمی توانند سبقت گیری یا حتی همدوشی یک پشت سری را نه تصدیق بکنند و نه تحمل، خوشبختانه من خیلی راحت ‏این کلیات چاپ شده را یک بار با لذت و بار دیگر با دقت مرور کردم و دیدم که کمال بی انصافی است که آدم ‏حاصل زحمت شبانه روزی سی و چند ساله انسان مو در آسیاب شعر سفید کرده ای را ندیده بگیرد و در این ‏رهگذر به تشخیص پاره ای از مزیت های صرفاً در حوزه شعر ایشان و نه در سایر عرصه ها رسیدم که اجمالاً و ‏ذیلاً بدون اصرار و تحمیل در قبول آنها از نظرتان می گذرانمشان: ‏

‏۱- کتاب نهصد و نود صفحه ای مجموعه اشعار صالحی را که باز می کنی در همان اوایل و زیر عنوان “آواز ‏کولیان اهوازی” شعرهایی چاپ شده که بعضی از آنها مثلاً شعر “گرگ نر” امروزه در ماهنامه های ادبی به اسم ‏شعر “پست مدرن” قابل چاپ است در حالی که سرودن آنها مربوط به نیمه اول دهه پنجاه است و نه به شعرهایی ‏بر می خوری مثل “زخم و خاطره” که آن هم قابل چاپ در جزوه های شعر مدرنیست های چندین دهه پیش و ‏پیشتر بوده است و چه بسا یکی دوتا از اینها فی الواقع در آن دفترها چاپ هم شده باشد، این یک نوع امتیاز پیشگامی ‏و نوپردازی راستین برای سیدعلی صالحی است. ‏

‏۲- صالحی موفق شده است که سنت شکنانه علیه شعر روایی و شعر عمودی که در ادبیات ایران ستون های ‏سترگ و استواری دارد به نوعی زبان تازه بپردازد و شماره کارهای او در این زمینه احتمالاً بین پانصد و هزار ‏قطعه است که فقط با آقای احمدرضا احمدی قابل قیاس است و در سال های گذشته با کسانی چون آزاد و مختاری و ‏تا حدودی مجابی و چند تن دیگر سنجیدنی است با این حسن که از انسجام طبیعی خاصی هم فارغ از تصنع و ‏گسیختگی برخوردار است.‏

‏۳- شاعر با جرات و قساوت تمام که تعبیر آن به “فداکاری یا قناعت” اکلیل عادت و ابتذال روی آن می پاشد ‏تقریباً سه دفتر از کارهای خود را یا کارهایی را حدود سه دفتر دور انداخته یا بایگانی کرده است تا از اول کار تا ‏فرازه های کمال یکدست، نیرومند و قامت بلند بنماید و به نظر من این همت خطر در بین تمام شاعران معاصر بی ‏نظیر است و بهترین سرمشق برای جوانانی است که فکر می کنند هزار تا خشت خام زدن بهتر از مثلاً صد تا جمر ‏پخته از کوه در آوردن است و من دو تا از اینها را می شناسم که شش یا هفت مجموعه پیاپی درآورده اند و با هر ‏کدام از آنها انگار یک قدم جلو آمده و دو قدم به عقب برگشته اند. ‏

‏4- صالحی از اول زبان خاص خود را داشته است. اینکه می گویم مربوط به عینیت شعر است و اما از جهت ‏محتوا و ذهنیت هم نوعی فرهنگ بومی را با ذوق و هنری مبتکرانه و ماهرانه تا سطح قبول مشرب های نیمه ‏متجدد به خصوص در میان نسل جوانان امروزی تصعید بخشیده است. شعر او کاملاً حال و هوای ایران و تا ‏حدودی رنگ افق های بین العراقین را دارد و شنیده ام که کردها و عرب هایی با مجاورت جغرافیایی او را ‏شاعری وابسته به فرهنگ خود می دانند. ‏

‏5- شعر صالحی از اول تا آخر کوچکترین شباهت و مناسبت با شعر ترجمه شده از هیچ زبانی را نداشته است و از ‏این جنبه با شاعران معاصر بزرگمان که درگذشته اند و همچنین با آنهایی از ماندگان سپیدسرا از قبیل آتشی و ‏اوجی و موسوی و چایچی و حقوقی و لنگرودی و عنقایی و عمران و شیدایی و باباچاهی و براهنی (تا حدودی) ‏مقایسه پذیر است و یکی دو تن دیگر که الساعه از آنها خالی الذهنم. ‏

‏6- و حسن آخر که قابل تمجید هم هست، پشتکار و کوشندگی و پویندگی بی سابقه و بی وقفه صالحی است، در کار ‏شعر و شاعری اش که او را لااقل ده سال زودتر از ادامه طبیعی زمان به سال دیدگی توام با جاافتادگی و پختگی ‏ذهن و زبان رسانیده است و من چنین همت و مجاهدتی را در میان هیچ شاعر و نویسنده ای ندیده ام. و حال، در ‏سرانجام به نحوه چاپ خوب کتاب هم باید اشاره ای داشته باشم که کاش توزیع و معرفی آن هم به همین خوبی باشد ‏و نه روی این اشعار و سلیقه که “کمی دیر می فروشیم اما همه اش را در تهران” فکر نکنم آقای مدیر انتشارات ‏نگاه از گروه چنین ملاحظه کاران و صرفه جویانی باشند و اما در دو سه مورد لغزش هایی هست که ممکن است ‏مربوط به نمونه خوانی یا غلط گیری باشد و یا احتمالاً سهوالقلم خود خبرنویس که در برابر چاپ این همه تمیز و ‏زیبای کتاب هیچ هیچ است و به خصوص با این همه اعراب گذاری های دقیق که گاهی لزومی ندارند و معلوم ‏است که در این موارد خواسته اند رعایت نظر و سلیقه صالحی را کرده باشند و اما یک مورد اصلاح کردنی در ‏چاپ بعدی وجود دارد و آن گذاشتن کسره زیر کلمه “سکر” است در حالی که در تمام لهجه ها و لغت ها “سکر” با ‏ضمه نوشته و خوانده می شود که در مقابل “صحو” است به معنای هشیاری از باده و علت اینکه من مجبور به ‏تذکر شدم این است که اصولاً اعراب گذاری برای درست خواندن است و نه غلط خوانی. و آخر از همه اینکه ‏قیمت کتاب یعنی هشت هزار تومان برای علاقه مندان بسیار شعر صالحی در بین جوانان به خصوص دانشجویان ‏بهایی سنگین است و بهتر است که در چاپ دوم مجموعه اشعار مقداری هم جلد شمیز زده شود. و دیگر هم آرزوی ‏ادامه توفیق سیدعلی صالحی را داریم و هم دوام همت بلند علیرضا رئیس دانا را در چاپ کلیاتی از این قبیل که در ‏حقیقت سنگ تمام گذاشتن در بنیان شعر معاصر ایران است.‏

poem_3.jpg

‏♦ در باره شاعر

‎ ‎سیدعلی صالحی: فعالیت های فراوان ادبی‎ ‎

سید علی صالحی در ۱ فروردین ۱۳۳۴ در روستای مَرغاب از توابع ایذه در خانواده‌ای کشاورز به دنیا آمد و در ‏سال ۱۳۴۰ همراه با خانواده در مسجد سلیمان اقامت کرده و در سال ۱۳۴۷ در همان شهر وارد دبیرستان شد. در ‏سال ۱۳۵۳ به دلایل تنبیه و تهدید از سوی مدرسه و مقامات ترک تحصیل می‌کند و یک سال بعد باز به مدرسه ‏برگشته و دیپلم ریاضی را می‌گیرد.اولین شعرهای او در سال ۱۳۵۰ به اهتمام ابوالقاسم حالت در مجله محلی ‏شرکت نفت چاپ شد.‏

سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۴ صالحی همراه چند نفر از شاعران هم‌نسل خود جریان “موج ناب” را در شعر سپید پی‌ریزی ‏می‌کند. منوچهر آتشی و نصرت رحمانی در تهران از این جریان پیشرو حمایت می‌کنند.‏

در سال ۱۳۵۶ به عنوان برندهٔ جایزهٔ فروغ فرخزاد در شعر اعلام می‌شود.‏

در سال ۱۳۵۷ صالحی از گروه “موج ناب” فاصله می‌گیرد. او در این باره گفته است: “حس می‌کردم همه ما ‏شاعران موج ناب داریم شبیه هم می‌شویم…“‏

وی در اردی‌بهشت سال ۱۳۵۸ برای اقامت دایم به تهران می رود و در پاییز ۱۳۵۸ در کنکور رشتهٔ ادبیات ‏دانشکده هنرهای دراماتیک قبول می‌شود. در همین زمان با حمایت اسماعیل خویی، غلامحسین ساعدی، نسیم ‏خاکسار و عظیم خلیلی به عضویت کانون نویسندگان ایران درمی‌آید و در مطبوعات آزاد مشغول به کار می‌شود.‏

وی در جریان انقلاب فرهنگی زخمی می‌شود و سپس در مسجد سلیمان محاکمه شده و مورد کیفر قرار می‌گیرد.‏

در سال ۱۳۶۳ با نقض تقطیع سنتی و سطربندی کلاسیک در شعر سپید، پیشنهاد “تقطیع هموار و مدرن” را ‏مطرح کرد. سرانجام موفق می‌شود این روش تقطیع را همه گیر کند که تا امروز مورد قبول است.‏

یک سال بعد “جنبش شعر گفتار” را با ساده کردن زبان شعر معرفی می کند که با آغاز دهه هفتاد به جریانی ‏مقبول در شعر فارسی تبدیل شد. وی در این باره گفته است: “ریشه شعر گفتار به گات‌های اوستا بازمی‌گردد. ‏معمار نخست آن حافظ است و نیما و شاملو هم چند شعر نزدیک به این حوزه سروده‌اند. اما فروغ دقیقا یک شاعر ‏کامل در “شعر گفتار” است. من تنها برای این حرکت “عنوانی دُرُست” یافتم و سپس در مقام تئوریسینِ مولف، ‏مبانی تئوریک آن را کشف و ارائه کردم. همین!“‏

صالحی از ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۹ دبیر سرویس ادبی و صفحه شعر مجله “دنیای سخن” بود و در سال ۱۳۷۹ کارگاه ‏شعر دنیای سخن (در مجله و دفتر دنیای سخن) را با استقبال مناسبی راه‌اندازی کرد.‏

از همین دوره ترجمهٔ شعر صالحی به زبان‌های فرانسه، عربی، آلمانی، انگلیسی، ارمنی، روسی و کردی به ‏صورت پراکنده در مطبوعات چاپ گردید و دو دفتر شعر از وی در کردستان عراق (به زبان کردی) منتشر شد.‏

وی در سال ۱۳۷۸ برای فعالیت مجدد به کانون نویسندگان ایران بازگشت و دو سال بعد از سوی مجمع عمومی به ‏عنوان یکی از دبیران اصلی کانون نویسندگان ایران انتخاب شد.‏

صالحی در سال ۱۳۸۲ به عنوان سردبیر، یک شماره مجله “معیار ادبی” را منتشر کرد که متعاقبا ‏ممنوع‌المصاحبه و از ادامه کار در مجله محروم گردید.‏