یک خواهش باهنر

محمد رهبر
محمد رهبر

جمهوری اسلامی سی و سه ساله، تلفات سنگینی در میان کارگزارانش داشته است. بسیاری مانند اولین رییس جمهور و آخرین نخست وزیر و تنها قائم مقام رهبری از گردونه سیاست اخراج شدند و شماری از انقلابیون به کرسی نشسته نیز با انفجار یا گلوله ای دنیا را بدرود گفتند.

مزرعه نظام کشتِ دیم سراسر حادثه ای بوده که ماندن در مَرتعش علم بادهای موافق و مخالف می طلبیده که هر کس نداشته است.

 با این حال بوده اند چند نفری که با آمدن و رفتن دولتهای متضاد و بر هم ریختگی صندلی های مجلس شورای اسلامی در هر بار نظارت استصوابی شورای نگهبان، مانده اند و نرفته اند.

 محمد رضا باهنر یکی از همان نفرات است که ماندگاریش دلیلی است بر اینکه در شناخت کلاف سر درگم نظام تخصص دارد.

 پای ثابت نمایندگی مجلس که تنها در دو دوره اول و ششم بر صندلی سرخ ننشسته و عجیب اینکه هیچ گاه از گلیم نمایندگی پایش را درازتر نکرده  و تا بالکن مجلس و نشستن در کنار رییس قوه مقننه  بیشتر پیش روی نکرده است.

شاید محمد رضا باهنر به تجربه دریافته که نفر دوم بودن امنیتش بیشتر است و بلایای طبیعی و غیر طبیعی یا بر سر نفر اول نازل می شود که همه کاره بوده و یا نفر آخر که هیچ کاره.

 نخست وزیری چند ماهه محمد جواد باهنر در سال شصت که به انفجاری ختم شد و پرونده چند دهه مبارزه برادر را بست می توانسته عبرتی برای محمد رضا باشد که بیست سال از برادر کوچکتر بوده و راهی دراز در پیش داشته است.

از محمد جواد باهنر چند کتابی ماند و چند ماهی نخست وزیری، آنقدر هم سایه برادر سنگین نبود که  مهندس باهنر در زیر عبا و ردای حجت الاسلام باهنر بماند. نزدیکی برادر به حزب موتلفه اسلامی این مرده ریگ رابر جای گذاشت که محمد رضا باهنر از همان اوانِ کار آموزی در سیاستِ نظام از پشتوانه حزب متمرکز و صاحب نفوذی بهره ببرد اما آنقدرها باهوش بود که جذب بازار موتلفه نشود و آهسته و در کنار و موازی راهی رود که دیده شود. محمدرضا باهنر شخصا یک شبه حزب به حساب می آید و جامعه اسلامی مهندسین  که سالهاست دبیر کلی اش را بر عهده دارد،دفتر کاری بیش نیست.

در وصف سیاست ورزی های محمد رضا باهنر از راست سنتی تا محافظه کار و منتقد دولت و اصولگرای معتدل و عاقبت، بی بصیرتِ مردود در امتحان ولایت، گفته اند. باهنر همه اینها را با هم دارد، اما نمی توان به اعتقادش در حفظ نظام شک کرد.

 نظام برای باهنر مجموعه غنی سازی شده از قدرت است که حفظ کلیت آن می تواند ضامن منافع فردی باشد. گرچه نمی توان در گفته هایش از دموکراسی خبری دید اما می توان دریافت که این نماینده باستانی مجلس شورای اسلامی، نظام رانوعی شرکت سهامی می داند که برای فرو نپاشیدن ناچار به توزیع سهام است و البته این شرکت سهامی خاص نباید آنقدر گسترش یابد که مثل مجلس ششم باهنر را از کار و بار بیندازد.

 باهنر برای ماندن در سیاست به لایه های مخفی قدرت خزیده است. جایی که “لویی جرگه ای” از محافظه کاران سنتی و اصولگرایان تازه رسیده، مجمعی برای وحدت تشکیل می دهند، باهنر هست. در هیات حل اختلاف دولت و مجلس باهنر حضور دارد.

حتی به وقتِ بحران و در پیام رسانی به میر حسین موسوی پس از انتخابات سال 88 باز این  باهنر است که با لحنی گزنده و سیاستمدارانه به موسوی می گوید: بعد از 20 سال نقاشی کردن آمده ای و 13 میلیون رای داری، قدرش را بدان.

 حالا هم در نزدیکی انتخابات دوره نهم مجلس از اصلاح طلبان باقی مانده در گوشه و کنار نظام خواهش می کند که در انتخابات شرکت کنند.

 با این حال باهنر هم عمیقا درک کرده که دوران دیگری رسیده و آن همه تجربه در پشت پرده، چندان کارا نیست وقتی پرده ناگهان می افتد و یا بالا می رود و هر از گاهی خود مقام ولایت بر روی صحنه است.

در این زمانه حتی یک خواهش ساده از همان اصلاح طلبانِ مقیم مجلس هم دردسر های بزرگی دارد و می تواند به بازجویی ختم شود.

 این بازجویی را خود حسین شر یعتمداری در کیهان انجام داد و از باهنر پرسید که نکند همراه فتنه گران است و در امضای نامه ای که برای مجازات سران فتنه امضایش کرده ریایی کرده است.

 پاسخ مسالمت جویانه باهنر به حسین شریعتمداری نشان می داد که نایب رییس مجلس می داند که باید کلاهش را به احترام بردارد و دلِ برادر حسین را به دست آورد و به زندگی بازگردد.

باهنر بهتر از هر کس می داند که اگر اشتباهی کرده  این خواهش از اصلاح طلبان نبوده بلکه آن اصراری بوده که به همراهی شرکا در برآوردن احمدی نژاد به شهرداری و ریاست جمهوری داشته است.

باهنر به یاد می آورد که همان ابتدای کار شورای شهر دوم تهران، به یونسی وزیر وقت اطلاعات تلفن کرده و در قبال رای منفی وزارت اطلاعات به شهرداری احمدی نژاد گفته که باید در این وزارتخانه تجدید نظر کرد و به یونسی انذار داده که به روسایش بگوید که شهرداری دست گرمی است و احمدی نژاد رییس جمهور ماست.

سال 88 و بعد از چهار سال ریاست جمهوری احمدی نژاد، نه سهمی به باهنر رسیده بود و نه به دوستان. دیگر کار از کار گذشته بود. باهنر رایش را آنگونه که گفته به محسن رضایی داد بااینکه حتم داشت رضایی بختی برای پیروزی نخواهد داشت.

 اما مخالفان باهنر اصرار دارند که این سیاستمدارِ کار کشته دروغ می گوید و رایش موسوی بوده است و دلیل هم می آورند که در همه آن سر و صدای بعد انتخابات از باهنر جز سکوت نشنیده اند.

در عکس های مجلس که اصولگرایان فریاد می زدند و مرگ بر نخست وزیر و رییس مجلس سابق می گفتند هم باهنر نشسته بوده و شوری نداشته است.

با اینکه بالاخره باهنر سکوتش را شکست و اعلام کرد آن دونفر اگر توبه نصوح کنند هم راهی به انقلاب و نظام ندارند و در نهایت می توانند مانند دو شهروند زندگی کنند، اما این هم به مذاق اصولگرایان دو آتشه خوش نیامد که کمتر از اعدام برای موسوی و کروبی نمی خواستند.

  محمد رضا باهنر البته این بخت را آورد که با ظهور مشایی و آنچه اصولگرایان جریان انحرافی می نامند، سایه اتهام از سرش رفت وگرنه می توان حدس زد که شاید عمر سیاست ورزی هایش در همین دوساله به پایان رسیده بود و دیگر رنگِ مجلس بعدی را نمی دید، چه رسد به اینکه طرف مشاوره های وحدت بخش باشد.

روزنامه هم میهن در انتشار مجدد و فرصت دو ماهه اش تا توقیف در تابستان سال 85مصاحبه ای با محمد رضا باهنر کرد که عکس از مصاحبه مهمتر بود.

 باهنر با کت و شلواری شیک و ریش آنکارد کرده، نشانه ای بود از اینکه عاقبت پس از سی سال از میان محافظه کارانِ سنتی نیز سیاستمداری رسیده است، اما یک جای کار می لنگید، دمپایی که بر پا داشت، همه آن تصور را بر هم می ریخت.